Dictiornary-Farsi | رویداد درونی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
endogenous event	رویداد درونی


Other Matches

internal furnace	کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
dynamic	نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamically	نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
incident	رویداد
occurence	رویداد
incidents	رویداد
event	رویداد
occurrence	رویداد
occurrences	رویداد
trend	رویداد
trends	رویداد
happening	رویداد
happenings	رویداد
circumstances	رویداد
events	رویداد
commentaries	گزارش رویداد
misadventures	رویداد ناگوار
circumstance	تفصیل رویداد
misadventure	رویداد ناگوار
commentary	گزارش رویداد
subsequent to that event	پس ازان رویداد
occurrence	تصادف رویداد
occurence	رویداد واقعه
a life full of incidents	زندگی پر رویداد
exogenous event	رویداد برونی
event horizen	افق رویداد
occurrences	تصادف رویداد
decade	ده موضوع یا رویداد
decades	ده موضوع یا رویداد
mishap	رویداد ناگوار
mishaps	رویداد ناگوار
contretemps	رویداد ناگوار
As events unfolded I realized that ...	درطی رویداد ها پی بردم که ...
passages	رویداد کارکردن مزاج
balance	احتمال رویداد خطا
air pollution episode	رویداد الودگی هوا
mischances	رویداد بد حادثه ناگوار
mischance	رویداد بد حادثه ناگوار
passage	رویداد کارکردن مزاج
uneventful	بدون رویداد مهم
rummy start	رویداد شگفت انگیز
balances	احتمال رویداد خطا
in qviries r. to the accident	پرسش هایی درباره آن رویداد
non-events	رویداد ملامت انگیز یا ساختگی
non-event	رویداد ملامت انگیز یا ساختگی
black swan event	رویداد نادر و پیش بینی ناپذیر
real time	داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
natives	رویداد طبیعی یا آنچه تصادفی رخ نداده است
parachronism	اشتباهی که عبارت است ازدیرترقراردادن تاریخ یک رویداد
The incident set off a debate.	این رویداد بحثی را به راه انداخت [برانگیخت] .
event focus	که در حال دریافت پیام از یک عمل یا رویداد است
native	رویداد طبیعی یا آنچه تصادفی رخ نداده است
collision detection	تشخیص و گزارش داده برخورد دو عمل یا رویداد
generating	رویداد خطا به علت بیدقتی در داده استفاده شده
generates	رویداد خطا به علت بیدقتی در داده استفاده شده
generate	رویداد خطا به علت بیدقتی در داده استفاده شده
generated	رویداد خطا به علت بیدقتی در داده استفاده شده
maintenance	مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی
subjective	درونی
tumble home	خم درونی
infelt	درونی
intestine	درونی
intestines	درونی
in-	درونی
indoor	درونی
inside	درونی
internal	درونی
insides	درونی
intrinsic	درونی
inward	درونی
inner	درونی
civil	درونی
interiors	درونی
innermost	درونی
in-	:درونی
in	درونی
interior	درونی
in	:درونی
inmost	درونی
endogenous	درونی
This new frontier incident probably means war.	این رویداد مرزی جدید معنیش احتمالآ جنگ است
internal font	فونت درونی
internal friction	سایش درونی
internal energy	انرژی درونی
internal friction	اصطکاک درونی
internal conversion	تبدیل درونی
internal consistency	هماهنگی درونی
internal force	نیروی درونی
internal command	فرمان درونی
inner shell electron	الکترون درونی
inner speech	گفتار درونی
inmost thoughts	اندیشههای درونی
logarithmic viscosity number	گرانروی درونی
intercorrelation	وابستگی درونی
inner loop	حلقه درونی
interior affairs	کارهای درونی
interiority	درونی بودن
internal inhibition	بازداری درونی
interflow	جریان اب درونی
internal phase	فاز درونی
intrinsic motivation	انگیزش درونی
loggia	ایوان درونی
pore pressure	فشار درونی
subjectivity	درونی بودن
the inner layer	لایه درونی
the inner layer	چینه درونی
in-fighting	کشمکش درونی
archivolt	قوس درونی
intrinsic approach	رهیافت درونی
springing of soffit	پاطاق درونی
internal pressure	فشار درونی
internal reflection	انعکاس درونی
internal secretion	ترشح درونی
internal temperature	دمای درونی
internal work	کار درونی
internality	درونی بودن
intrados	قوس درونی
intrados springing line	پاطاق درونی
spring of intrados	پاطاق درونی
aula	حیاط درونی
ductless gland	غده درونی
internalising	درونی کردن
internalises	درونی کردن
dynamically	نیروی درونی
internalised	درونی کردن
internalization	درونی ساختن
endophasia	تکلم درونی
dynamic	نیروی درونی
endoderm	پرده درونی
pectoral	صدری درونی
pectorals	صدری درونی
indoor	درونی داخلی
endocardium	پرده درونی دل
esoteric	رمزی درونی
cooptation	انتخاب درونی
bal badak	تیغ درونی پا
internalize	درونی کردن
internalized	درونی کردن
enteroceptor	گیرنده درونی
inherent viscosity	گرانروی درونی
ingrowth	رویش درونی
inflow	ریزش درونی
indravgnt	جریان درونی
innate	درونی چسبنده
interior	درونی درون
interiors	درونی درون
interpolations	براورد درونی
interpolation	براورد درونی
entophyte	انگل درونی
internalizing	درونی کردن
interoceptor	گیرنده درونی
internal vibrator	لرزاننده درونی
internalizes	درونی کردن
midland	بین الارضین درونی
mesophyll	بافت درونی برگ
internalization	درونی یا باطنی کردن
inwarness	بطون درونی بودن
psychogenesis	پیدایش نیروی درونی
Internal energy	انرژی درونی [فیزیک]
sacrp	دیوار درونی خندق
scarp	دیوار درونی خندق
inherent [in] <adj.>	درونی [ماندگار] [ذاتی]
thermionic arc	قوس گرمیونایی درونی
autotelic	دارای قصد درونی
inner work function	انرژی خروج درونی
endometritis	اماس درونی زهدان
enostosis	اماس درونی استخوان
internist	متخصص داروهای درونی
endocarp	حلقه درونی میوه
internal resisting moment	لنگر مقاوم درونی
endospore	غشاء درونی تخم
internal torque	گشتاور نیروی درونی
endocrane	سطح درونی جمجمه
internal sort	مرتب کردن درونی
internal evidence	مدارک یاگواه درونی
internal consistency coefficient	ضریب همسانی درونی
inside berm	سکوی شیببر درونی
dynamic pressure	فشار محرکه درونی
endometrium	پرده درونی زهدان
endo arterities	اماس درونی شریان
internal hard disk	دیسک سخت درونی
endocarditis	اماس غشاء درونی دل
endosporium	غشاء درونی تخم
endosarc	قسمت درونی سفیده سلول
insides	نزدیک به مرکز بخش درونی
internal friction	مالش درونی سایش داخلی
endoskeleton	استخوان بندی درونی حیوان
inside	نزدیک به مرکز بخش درونی
internal modem	تلفیق و تفکیک کننده درونی
interoceptive	وابسته به انگیزش وتحریک درونی
escarp	سرازیری درونی خندق یاخاکریز
endocardial	وابسته به پرده درونی دلhypoblast
extruded corner	[پیش آمدگی گوشه درونی]
internal ophthalmia	اماس درونی تخم چشم
integrated	مودمی که بخش درونی سیستم باشد
field glass	عدسی درونی دوربین یاذره بین
entoptics	شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
intramural	واقع در این سوی دیوارها درونی
to protect home industry	صنایع درونی را حفظ وتشویق کردن
auscultator	گوش کننده صداهای درونی بدن