English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
bank رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
banks رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
Other Matches
accumulate رویهم انباشتن
pyramids رویهم انباشتن
accumulates رویهم انباشتن
pyramid رویهم انباشتن
accumulating رویهم انباشتن
bank در بانک گذاشتن
banks در بانک گذاشتن
deposits به حساب بانک گذاشتن
to place money in the bank پول در بانک گذاشتن
to pay in بحساب بانک گذاشتن
deposit به حساب بانک گذاشتن
overlapped پوشاندن پوشش دو چیز رویهم افتادن رویهم
overlaps پوشاندن پوشش دو چیز رویهم افتادن رویهم
overlap پوشاندن پوشش دو چیز رویهم افتادن رویهم
splices نیمه نیمه رویهم گذاشتن
spliced نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splice نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splicing نیمه نیمه رویهم گذاشتن
reserve requirement مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
rediscount rate نرخ بهره در مورد وامی که بانک تجارتی از بانک مرکزی می گیرد
giros روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
giro روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
world bank بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
available cash موجودی بانک بدون در نظرگرفتن چکهایی که در دست مشتریان است و هنوز به بانک ارائه نشده است
wholly رویهم
obvolute رویهم افتاده
overhand رویهم برعکس
overalls رویهم رفته
overtype mode تایپ رویهم
lap wound armature ارمیچر رویهم
overall رویهم رفته
overlapped رویهم افتادن
overlap رویهم افتادن
laps رویهم قراردادن
lap joint اتصال رویهم
overlays رویهم قراردادن
overlaying رویهم قراردادن
lap seam رویهم افتادگی
overlay رویهم قراردادن
overlapping رویهم افتاده
lap weld جوش رویهم
overlaps رویهم افتادن
laminate رویهم قرار دادن
lapped seam welding جوشکاری درزی رویهم
lapped رویهم قرار دادن
lap winding سیم پیچ رویهم
lap زیرکار رویهم افتادگی
lap رویهم قرار دادن
roll up رویهم جمع شدن
lapped زیرکار رویهم افتادگی
lay off <idiom> به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
overlap of distillat curves رویهم افتادگی منحنیهای تقطیر
equitant رویهم قرار گرفتن برگها
lap joint riveting پرچ کاری اتصال رویهم
girder bridge پل چند تکه قابل نصب رویهم
lap joint لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
stuffing انباشتن
agglomerate انباشتن
hoarding انباشتن
cumulation انباشتن
cumulate انباشتن
hoardings انباشتن
stack انباشتن
accumulates انباشتن
accumulating انباشتن
bulk انباشتن
roll up انباشتن
accumulate انباشتن
accrue انباشتن
accrues انباشتن
accruing انباشتن
stacks انباشتن
stacked انباشتن
hoard انباشتن
stashed انباشتن
stashes انباشتن
stashing انباشتن
stuffed انباشتن
hills انباشتن
hill انباشتن
hoards انباشتن
hoarded انباشتن
stuff انباشتن
stuffs انباشتن
treasur up انباشتن
stash انباشتن
hotchpot سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
huddles روی هم انباشتن
stack up روی هم انباشتن
stowed پریدن انباشتن
assembles انباشتن گرداوردن
assembled انباشتن گرداوردن
assemble انباشتن گرداوردن
fill انباشتن اکندن
fills انباشتن اکندن
huddling روی هم انباشتن
dump رونوشت انباشتن
stuffs چپاندن انباشتن
huddled روی هم انباشتن
huddle روی هم انباشتن
stows پریدن انباشتن
stuff چپاندن انباشتن
stow پریدن انباشتن
stuffed چپاندن انباشتن
stowing پریدن انباشتن
run into <idiom> اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
overstuff با اشیا زیاد انباشتن
garnered انبار کردن انباشتن
agglomerate جمع کردن انباشتن
stacks انباشتن پشته کردن
garners انبار کردن انباشتن
stacked انباشتن پشته کردن
garner انبار کردن انباشتن
stack انباشتن پشته کردن
ingather انباشتن خرمن برداشتن
garnering انبار کردن انباشتن
plenish با اثاثه انباشتن تجهیز کردن
overstuff بیش ازحد لزوم انباشتن
to store up something انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
tusk tenon زبانه یا گیرهای که دارای زبانههای کوچکتری باشدبطوری که رویهم بشکل پله یاتضاریس پلهای درایند
To leave behinde. جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
checked چک بانک
bank بانک
banks بانک
check چک بانک
checks چک بانک
data banks بانک اطلاعاتی
development bank بانک توسعه
bank rate نرخ بانک
bankbook کتابچه بانک
bankers بانک دار
central bank بانک مرکزی
data banks بانک داده ها
data banks بانک اطلاعات
data bank بانک اطلاعاتی
data bank بانک اطلاعات
bankroll سرمایه بانک
merchant bank بانک بازرگانی
bank bill برات بانک
bank بانک ضرابخانه
authorized bank بانک مجاز
bank asset دارائی بانک
banks بانک ضرابخانه
national bank بانک ملی
mortgage bank بانک رهنی
monopoly bank بانک انحصاری
memory bank بانک حافظه
loan bank بانک استقراضی
remitting bank بانک واگذارنده
saving bank بانک پس انداز
merchant banks بانک بازرگانی
bank stock سهام بانک
germplasm bank بانک گونه ها
bank overdraft بدهی به بانک
data bank بانک داده ها
bank of deposit بانک پس انداز
state bank بانک دولتی
bank failures ورشکستگی بانک
state bank بانک استان
shroff بانک دار
loan bank بانک وامی
banker بانک دار
clearing banks بانک پس انداز
piggy bank <idiom> بانک کوچک
world bank بانک جهانی
clearing bank بانک پس انداز
intermediary bank بانک میانجی
bankbill برات بانک
sidelap بالههای جانبی هواپیما پوشش جانبی عکسها رویهم
to leave someone in the lurch کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
bankable قابل پذیرش در بانک
drawen on the national bank عهده بانک ملی
export import bank بانک صادرات واردات
confirming bank بانک تائید کننده
deposit with the bank در بانک ودیعه گذاردن
stakeholder نگهدارنده بانک در قمار
federal reserve bank بانک فدرال رزرو
issuing bank بانک گشاینده اعتبار
presenting bank بانک ارائه کننده
issuing bank بانک صادر کننده
bankable نقد شدنی در بانک
collecting bank بانک وصول کننده
paying bank بانک پرداخت کننده
bank of issue بانک ناشر اسکناس
Where is the nearest bank? نزدیکترین بانک کجاست؟
negotiating bank بانک معامله کننده
croupier کمک صاحب بانک
bank balance sheet تراز نامه بانک
advising bank بانک ابلاغ کننده
account حساب داشتن در بانک
deposit in the bank در بانک به ودیعه گذاردن
German Central Bank بانک مرکزی آلمان
croupiers کمک صاحب بانک
accepting bank بانک قبولی نویس
accepting bank بانک قبول کننده
approved bank بانک تایید شده
Which bank do you bank with? با کدام بانک کار می کنید؟
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com