Dictiornary-Farsi | روی من حساب نکنید | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (11 milliseconds)

English	Persian
Dont count (bank)on me.	روی من حساب نکنید


Search result with all words

Do not include me	من را حساب نکن [نکنید] !
leave me out	من را حساب نکن [نکنید] !
exclude me.	من را حساب نکن [نکنید] !
Other Matches

Dont spoil the child .	بچه را خراب نکنید (لوس نکنید )
cost accounts	حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts	به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckon	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
overdrawn account	حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
equity accounts	حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
capitalized expense	هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
clearance	تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
To bring someone to account.	کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
cease loading	پر نکنید
keep at it	ول نکنید
To cook the books.	حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
neglected	دیدبانی نکنید
neglects	دیدبانی نکنید
NO PARKING	پارک نکنید!
neglect	دیدبانی نکنید
Stop pushing!	عاجز نکنید !
hold hard	عجله نکنید
neglecting	دیدبانی نکنید
if you don't watch it	اگر احتیاط نکنید
Don't cut it too short.	زیاد کوتاه نکنید.
don't wait the dinner for me	ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
Keep stI'll. Stay put . Dont move.	تکان نخورید (حرکت نکنید )
please dont forget it	خواهش دارم فراموش نکنید
do not waste your breath	خودتان را بیخود خسته نکنید
privilege	دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings	تصفیه حساب صورت حساب
reckoning	تصفیه حساب صورت حساب
Be quiet so as not to wake the others.	ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
you must w the signal	ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
Do not do any thing without due reflection .	بدون فکر قبلی اقدامی نکنید
There is no hurry , there is plenty of time .	عجله نکنید وقت زیاد داریم
cease engagement	درگیری قطع هدف را تعقیب نکنید
charge and discharge statements	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
check register	بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .	اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
neglect	این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
skip it	در رهگیری هوایی یعنی تک راقطع کنید یا تک نکنید یارهگیری موقوف
neglects	این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglected	این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglecting	این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
account	حساب صورت حساب
digital computer	ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
he calcn lates with a	اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
no year oppropriation	حساب تامین اعتبار باز حساب باز
neutralize track	هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
Never spend money before you have earned it.	هرگز قبل از پول درآوردن، پول خرج نکنید.
walking on eggshells <idiom>	[اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
treading on eggshells <idiom>	[اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
scoreless	بی حساب
scores	حساب
incalculable	بی حساب
scored	حساب
tabs	حساب
science of numbers	حساب
dam design	حساب سد
algorism	حساب
tab	حساب
reckonings	حساب
score	حساب
accountants	ذی حساب
to keep score	حساب
accountant	ذی حساب
to my a	به حساب من
tallied	حساب
tallies	حساب
account	حساب
incomputable	بی حساب
tally	حساب
tallying	حساب
in favour of	به حساب
reckoning	حساب
arithmetic	حساب
figure	حساب کردن
figuring	حساب کردن
acalculia	ناتوانی در حساب
figures	حساب کردن
calculation	حساب براورد
bank account	حساب بانکی
in f.of	به حساب بنفع
bank accounts	حساب بانکی
imprest	حساب تنخواه
residuary account	حساب ترکه
ibm computer	ماشین حساب ای بی ام
binary arithmetic	حساب دودوئی
fluxion	حساب فاضله
differential calculus	حساب فاضله
account book	دفتر حساب
differential calulus	حساب فاضله
arithmometer	ماشین حساب
cash account	حساب نقدی
comptometer	ماشین حساب
capital account	حساب سرمایه
call to account	حساب خواستن از
calculus of variations	حساب تغییرات
balance sheet account	حساب ترازنامه
calculator mode	مد ماشین حساب
calculating machine	ماشین حساب
calculable	حساب کردنی
box score	حساب بازی
boolean calculus	حساب بولی
bank overdraft	حساب جاری
bank pass book	دفترچه حساب
arithmeticlal	مربوط به حساب
arithmetician	حساب دان
design assumption	فرضیه حساب
account card	کارت حساب
day of r	روز حساب
crypto account	حساب رمز
account cuurent	حساب جاری
account number	شماره حساب
cost accountant	حساب دار
closing of account	تفریغ حساب
accoutn balance	مانده حساب
certificate of expenditure	صورت حساب
certificate of clearance	مفاصا حساب
balance of account	مانده حساب
arithmetic unit	واحد حساب
binary arithmetic	حساب دودویی
to count [as]	به حساب رفتن
algorism [rare]	حساب [ریاضی]
arithmetic	حساب [ریاضی]
Count me in!	روی من حساب کن!
account with [at] a bank	حساب بانکی
the bill	صورت حساب
rule off	بستن حساب
rule of thumb	حساب سر انگشتی
rule of thumb	حساب انگشت
return account	حساب بازگشت
realization account	حساب تسویه
propositional calculus	حساب گزارهای
profit and loss a	حساب سودوزیان
production account	حساب تولید
pridicate calculus	حساب مسندات
notcher	حساب نگهدار
misreckon	بد حساب کردن
minculculate	بد حساب کردن
make much of	حساب بردن از
loan account	حساب وام ها
joint account	حساب مشترک
integral calculvs	حساب جامعه
saving account	حساب پس انداز
checking out	تسویه حساب
have it out with someone <idiom>	تصفیه حساب
To concoct accounts.	حساب تراشیدن
A rough (crude)estimate.	حساب سر انگشتی
credit account	حساب اعتباری
unguarded	حساب نشده
vidimus	بازرسی حساب
undercharge	کم حساب کردن
tripos	امتحان حساب
to figure up	حساب کردن
to count up	حساب کردن
to cast up	حساب کردن
to bring to book	حساب پس گرفتن
stock account	حساب موجودی
stability calculation	حساب پایداری
science of numbers	علم حساب
savings account	حساب پس انداز
integral calculus	حساب جامعه
tale	جمع حساب
miscalculates	بد حساب کردن
calculated	حساب کردن
detail	حساب ریز
calculates	حساب کردن
miscalculate	بد حساب کردن
deposit account	حساب سپرده
numerate	حساب کردن
deposit account	حساب پس انداز
deposit accounts	حساب سپرده
includes	به حساب اوردن
calculate	حساب کردن
miscalculating	بد حساب کردن
counting	حساب کردن
tales	جمع حساب
miscalculated	بد حساب کردن
ciphers	حساب کردن
count	حساب کردن
cyphers	حساب کردن
scorers	حساب نگهدار
scorer	حساب نگهدار
miscast	حساب غلط
expense accounts	حساب هزینه
deposit accounts	حساب پس انداز
include	به حساب اوردن
withdraws	برداشت از حساب
calculators	حساب کننده
computed	حساب کردن
expense account	حساب هزینه
computes	حساب کردن
detailing	حساب ریز
calculators	ماشین حساب
accountable	مسئول حساب
account	حساب پس دادن
calculator	ماشین حساب
liquidate	حساب را واریزکردن
expense account	حساب مخارج
withdraw	برداشت از حساب