Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 144 (9 milliseconds)
English
Persian
to measure one'd length
رو بزمین خوابیدن
Other Matches
aground
بزمین
to knock down
بزمین زدن
fell
بزمین زدن
felled
بزمین زدن
fells
بزمین زدن
To stamp the ground .
با پا بزمین کوبیدن
To fall head first .
با سر بزمین خوردن
to set down
بزمین گذاشتن
to cast down
بزمین زدن
to hew down
بزمین افکندن
to laylow
بزمین زدن
to hurl down
بزمین زدن
set down
بزمین گذاشتن
overbear
بزمین زدن
land
بزمین نشستن
land vi
بزمین رسیدن
ground
بزمین نشستن
felling
بزمین زدن
to lick the dust
بزمین خوردن
landed
وابسته بزمین
landing
بزمین نشستن هواپیما
to bring to ruin
فناکردن بزمین زدن
the horse paws the ground
اسب سم بزمین میزنند
to clatter down
با صدا بزمین افتادن
geomorphic
شبیه بزمین زمینی
captive balloon
بالون بزمین بسته
knock down
باضربت بزمین کوبیدن
landings
بزمین نشستن هواپیما
rootle
پوز بزمین زدن
The plan landed .
هواپیما بزمین نشست
lobs
چیزی راسنگین بزمین زدن
to lay by the heels
در بند نهادن بزمین زدن
to lay down ones arms
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
floors
بزمین زدن شکست دادن
lobbing
چیزی راسنگین بزمین زدن
floor
بزمین زدن شکست دادن
lob
چیزی راسنگین بزمین زدن
fall out
ذرات رادیواکتیوی که از جو بزمین میریزد
lobbed
چیزی راسنگین بزمین زدن
trailer
گیاهی که بزمین یا در ودیوار میچسبد
trailers
گیاهی که بزمین یا در ودیوار میچسبد
stratus
ابر گسترده ونزدیک بزمین
handstands
دست ها بزمین وپاهادر هوا
floored
بزمین زدن شکست دادن
handstand
دست ها بزمین وپاهادر هوا
clicked
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
kite balloon
یکجوربالن بزمین بسته که به بادبادک درازمیماند
clicks
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
click
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
hit the hay
<idiom>
خوابیدن
sleeps
خوابیدن
beds
خوابیدن
bed
خوابیدن
to run down
خوابیدن
sleeping
خوابیدن
lies
خوابیدن
lied
خوابیدن
lie
خوابیدن
go to rest
خوابیدن
incubate
بر خوابیدن
sleep
خوابیدن
to lie d.
خوابیدن
to go to bed
خوابیدن
to go to sleep
خوابیدن
to go to roost
خوابیدن
to retire to bed
خوابیدن
ti turn in
خوابیدن
to oversleep oneself
پر خوابیدن
incubating
بر خوابیدن
incubates
بر خوابیدن
incubated
بر خوابیدن
to lie down
خوابیدن
ventre a terre
سراسیمه باشتاب هرچه بیشتر شکم بزمین
to knock down
زمین زدن بامشت بزمین انداختن ازپادراوردن
lie on the back
به پشت خوابیدن
lie on the face
دمر خوابیدن
to lie on the back
بر پشت خوابیدن
to keep late hours
دیر خوابیدن
sleep out
بیرون خوابیدن
to measure one'd length
دمر خوابیدن
to lie on the face
دمر خوابیدن
supine
برپشت خوابیدن
grovel
دمر خوابیدن
groveled
دمر خوابیدن
grovelled
دمر خوابیدن
grovels
دمر خوابیدن
kipped
خوابیدن بستر
to take one's rest
اسودن خوابیدن
kipping
خوابیدن بستر
kip
خوابیدن بستر
land tie
تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
oversleeping
بیش از حد معمول خوابیدن
oversleeps
بیش از حد معمول خوابیدن
oversleep
بیش از حد معمول خوابیدن
overslept
بیش از حد معمول خوابیدن
stagnating
خوابیدن کساد شدن
stagnates
خوابیدن کساد شدن
incubate
روی تخم خوابیدن
incubated
روی تخم خوابیدن
To sleep on ones side.
روی پهلو خوابیدن
incubating
روی تخم خوابیدن
stagnate
خوابیدن کساد شدن
stagnated
خوابیدن کساد شدن
to lie prostrate
روبه زمین خوابیدن
doss
شاخ زدن خوابیدن
nestle
در اغوش کسی خوابیدن
nestled
در اغوش کسی خوابیدن
incubation
خوابیدن روی تخم
berthed
جای خوابیدن درقایق
berthing
جای خوابیدن درقایق
berths
جای خوابیدن درقایق
incubates
روی تخم خوابیدن
nestles
در اغوش کسی خوابیدن
berth
جای خوابیدن درقایق
To lie on ones belly .
روی شکم خوابیدن ( دمر)
bedtimes
وقت استراحت موقع خوابیدن
bedtime
وقت استراحت موقع خوابیدن
to keep early Šor good Šhours
زود خوابیدن وزود برخاستن
chean
چرخش بدون خوابیدن تیغه اسکیت
recline
برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
reclines
برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
reclined
برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
to sleep like a baby
<idiom>
مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
sleep out
در محلی غیراز محل کار خود خوابیدن
out like a light
<idiom>
(زود خوابیدن)خیلی سریع به خواب رفتن
asleep at the switch
<idiom>
متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
pajamas
جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
Better to go to bed supperless than to rise in debt.
<proverb>
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
nymphomanic
دچار جنون خوابیدن با مرد دیوانه برای بغل خوابی بامرد
bedsore
زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
punt
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
predial slaves
بردگان وابسته بزمین بردگان زراعتی
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
keep late hours
دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن
crush
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushes
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
keep bad hours
دیر خوابیدن و دیر برخاستن
keep late hours
دیر خوابیدن و دیر برخاستن
keep good hours
زود خوابیدن و زود برخاستن
keep early hours
زود خوابیدن و زود برخاستن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com