English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 113 (6 milliseconds)
English Persian
somatotype ریخت بدنی
Other Matches
physical profile براوردبنیه کلی بدنی یاقدرت بدنی و کارایی
corporal punishment کیفر بدنی مجازات بدنی
figuration ریخت
habitus ریخت
uniform یک ریخت
formless بی ریخت
shapeless بی ریخت
morphology ریخت
isomorphic هم ریخت
form ریخت
trimorphous سه ریخت
amorphous بی ریخت
shape ریخت
shapes ریخت
built ریخت
uniforms یک ریخت
formed ریخت
forms ریخت
dimorphous دو ریخت
heteromorphic دگر ریخت
gynandromorphy ریخت دو جنسی
isomorphic graph گراف هم ریخت
polymorph چند ریخت
isomorphism هم ریخت بینی
leptomorph کشیده ریخت
morphological ریخت شناختی
the milk was spilt شیر ریخت
pulse shape ریخت تپش
polymorphous چند ریخت
polymorphic چند ریخت
of a fine or beauteous mould خوش ریخت
He shed his fair. ترسش ریخت
morphology ریخت شناسی
He shed his fear . His fear was dispelled. ترسش ریخت
shape ریخت اندام
shapes ریخت اندام
shapely خوش ریخت
physical بدنی
systemic بدنی
somatic بدنی
so matic بدنی
corporal بدنی
corporals بدنی
bodily بدنی
feature طرح صورت ریخت
featured طرح صورت ریخت
high life زندگی پر ریخت و پاش
zoomorphism حیوان ریخت انگاری
features طرح صورت ریخت
featuring طرح صورت ریخت
blood rushed to his face خون ریخت درچهره اش
common sensibility حس کلی بدنی
physical profile نیمرخ بدنی
physical movement حرکت بدنی
physical exercise تمرین بدنی
corporal punishment تنبیه بدنی
hacking خطای بدنی
physical appearance منظر بدنی
p.exercise پرورش بدنی
physical education تربیت بدنی
flesh red بدنی رنگ
somatic disorders اختلالهای بدنی
bodily pain درد بدنی
corps a corps تماس بدنی
body type سنخ بدنی
assault and battery حملهی بدنی
flesh colour رنگ بدنی
push the panic button <idiom> از ترس قلبش فرو ریخت
splurged ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
My heart sank. دلم هری ریخت پایین
That jar is broken and that measure spilt . <proverb> آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
it is quite another story now ان سبوبشکست وان پیمانه ریخت
splurging ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurge ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurges ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
somesthesis حساسیت به حسهای بدنی
gestic وابسته بحرکت بدنی
eurythmics حرکات بدنی موزون
emotional and physical امور عاطفی و بدنی
eurhythmics حرکات بدنی موزون
assault حمله بدنی به حریف
corporeal بدنی دارای ماده
personnel monitoring بازرسی بدنی از افراد
personal foul خطای بدنی به حریف
assaulted حمله بدنی به حریف
assaults حمله بدنی به حریف
A big crowd surged into the streets. جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
physical characteristics مشخصات زمین خصوصیات بدنی
kinesiology تشریح حرکات بدنی انسان
physical medicine درمان بدنی و توان بخشی
syndromes مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
assault حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
classical seat وضع بدنی سوارکار روی زین
physical مربوط به استفاده از تماس یاخشونت بدنی
syndrome مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
assaulted حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
assaults حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
army standard score نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
orthograde راه رونده با بدنی راست وعمودی
that fruit packs easily ان میوه را باسانی میتوان توی فرف یا حلبی ریخت
dachshunds نوعی سگ کوچک با پاهایی کوتاه و بدنی دراز.
hyperphysical خارق العاده مافوق قوه بدنی ومادی
dachshund نوعی سگ کوچک با پاهایی کوتاه و بدنی دراز.
depressant دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
skate off حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
cruelty در CLعبارت است از سوء رفتار یکی از زوجین با دیگری به نحوی که احتمال منجر شدن ان به صدمات بدنی
touch football نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
physical inspection بازدید سطحی از بدنه جنگ افزار یا وسیله بازدید بدنی بازدید تاسیسات
offensive weapon در CL به هر نوع وسیلهای اطلاق میشود که برای ازار بدنی ساخته یاتغییر داده شده باشد یا حامل ان را برای این منظور حمل کند
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com