English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
infalling ریزش بسوی درون
Search result with all words
indraft ریزش چیزی بسوی درون
indraght ریزش چیزی بسوی درون
Other Matches
inpouring بسوی درون
introvert بسوی درون کشیدن
introrse رو کننده بسوی درون
introversion برگشت بسوی درون
introrsal رو کننده بسوی درون
introverts بسوی درون کشیدن
indravgnt ریزش چیزی سوی درون
fallout prediction محاسبه میزان ریزش اتمی پیش بینی ریزش
intercoastal رفت و امد داخل مملکتی درون ساحلی درون مرزی
in line processing پردازش درون برنامهای پردازش درون خطی
to بسوی
against بسوی
towards بسوی
toward بسوی
off بسوی
into بسوی
at بسوی
earthward بسوی زمین
soiuth ward بسوی جنوب
south wards بسوی جنوب
landward بسوی خشکی
spaceward بسوی فضا
eastbound بسوی شرق
off عازم بسوی
onward بسوی جلو
east بسوی خاوررفتن
to put a bout بسوی دیگرگرداندن
skyward بسوی اسمان
selenotropic بسوی ماه
easterly بسوی شرق
over- بسوی دیگر
over بسوی دیگر
landward بسوی زمین
aport بسوی بندر
seaward بسوی دریا
make for پیش رفتن بسوی
earthbound متوجه بسوی زمین
southwestwards بسوی جنوب غربی
shooting شوت بسوی دروازه
shootings شوت بسوی دروازه
northward بسوی شمال شمالا
northwards بسوی شمال شمالا
southwestward بسوی جنوب غربی
drive to maturity حرکت بسوی بلوغ
base running دویدن بسوی پایگاه
sentimentalism گرایش بسوی احساسات
sentimentality گرایش بسوی احساسات
orientating توجه بسوی خاور
orientates توجه بسوی خاور
propulsion فشار بسوی جلو
aslant بسوی سراشیب اریبی
goal kick شوت بسوی دروازه
wester بسوی باختر رفتن
uptrend تمایل بسوی بالا
orientate توجه بسوی خاور
westwards بسوی باختر بطرف مغرب
westward بسوی باختر بطرف مغرب
She is the center of attraction . آن زن همه را بسوی خودش می کشد
plinking تیراندازی تفریحی بسوی اشیاء
upsurge بسوی بالا موج زدن
south بسوی جنوب نیم روز
continuation حرکت مداوم بسوی سبد
adductive استشهادی بسوی محور کشنده
We made a long step toward success. قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
postward بسوی محل شروع اسب دوانی
the odds are in our favour احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
sniping از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
send down پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
To go cap in hand to someone. دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
snipe از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniped از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipes از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
transhumant حرکت کننده بسوی کوهستان برای چرا
delayed steal دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
tomorow morning . I wI'll leavew for london. فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
drive to maturity جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
overflowed ریزش
perfusion ریزش
overflown ریزش
overflows ریزش
insets : ریزش
pouring ریزش
afflux ریزش
affution ریزش
on the fly ریزش
fox evil ریزش مو
pours ریزش
affluxion ریزش
abscission ریزش
affusion ریزش
overflow ریزش
spills ریزش
inset : ریزش
coryza ریزش
catarrh ریزش
infusion ریزش
infusions ریزش
sprinkles ریزش نم نم
sprinkled ریزش نم نم
sprinkle ریزش نم نم
gushes ریزش
gushed ریزش
effusion ریزش
effusions ریزش
poured ریزش
pour ریزش
outflows ریزش
outflow ریزش
spray ریزش
sprayed ریزش
spraying ریزش
sprays ریزش
inpouring ریزش
gush ریزش
drencher اب ریزش
psilosis ریزش مو
disengorgement ریزش
spilling ریزش
spilled ریزش
spill ریزش
depilation ریزش مو
defluxion ریزش
fallout ریزش
disemboguement ریزش
calvities ریزش مو
chutes ریزش
come down ریزش
log chute ریزش
flux ریزش
chute ریزش
chuct ریزش
rheumatism ریزش
landslides ریزش
influx ریزش
diffusion ریزش
influxes ریزش
landslide ریزش
swoop [on] ریزش [سر]
disembogue ریزش
precipitation ریزش
ferryboat قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
ferryboats قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
chutes ریزش با سقوط
intinction ریزش القاء
chute ریزش با سقوط
slide سراشیبی ریزش
downcome انحطاط ریزش
inflow ریزش درونی
deplumation ریزش مژگان
disemboguement ریزش گاه
fail out ریزش کردن
slides سراشیبی ریزش
fall of rock ریزش سنگ
lopecia ریزش مو [پزشکی]
flow side ریزش در شیب
flush pipe لوله ریزش
hair loss ریزش مو [پزشکی]
alopecia ریزش مو [پزشکی]
gleet ریزش مخاط
loss of hair ریزش مو [پزشکی]
dewfall ریزش شبنم
rock rubble ریزش سنگ
fall شیبشکن ریزش
instillation ریزش تدریجی
insti ریزش تدریجی
fallout pattern شکل ریزش
splash صدای ریزش
baldness ریزش مو [پزشکی]
downfall انحطاط ریزش
pour point نقطه ریزش
overflowing فراوان ریزش
pouring cup قاشق ریزش
pouring gate دریچه ریزش
income ریزش فهور
pouring nozzle شیپوره ریزش
pouring platform سطح ریزش
outpouring بیرون ریزش
outpourings بیرون ریزش
lachrymation ریزش اشک
over flow طغیان ریزش
outpour بیرون ریزش
snowfalls برف ریزش
snowfall برف ریزش
mucorrhea ریزش مخاط
landslides ریزش خاک
annual preciptation ریزش سالانه
landslide ریزش خاک
pouring spout ناودان ریزش
landfalls ریزش زمین
slump افت ریزش
pourability قابلیت ریزش
splashes صدای ریزش
splashing صدای ریزش
splotch ریزش یا پاشیدن
epiphora اشک ریزش
slumped افت ریزش
slumping افت ریزش
drip loop حلقه ریزش اب
slumps افت ریزش
fallout ریزش اتمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com