Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
gleanings
ریزه باقی
Other Matches
hash
ریزه ریزه کردن
residue check
بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
minces
ریزه
mince
ریزه
tinier
ریزه
tiddliest
ریزه
teenier
ریزه
teeniest
ریزه
teeny
ریزه
mammock
ریزه
mote
ریزه
tiddly
ریزه
tiniest
ریزه
particles
ریزه
bits
ریزه
bit
ریزه
tiddlier
ریزه
shivering
ریزه
shivered
ریزه
shiver
ریزه
orts
ریزه
particle
ریزه
detritus
ریزه
tiny
ریزه
gleaner
ریزه خور
calion
سنگ ریزه
radioactive fallout
ریزه پرتوزا
gleanings
ریزه فراری
grit blasting
سنگ ریزه
fal lal
ریزه کاری
delicacy of touch
ریزه کاری
atomic fallout
ریزه پرتوزا
chip
ژتن ریزه
pores
ریزه سوراخ
pore
ریزه سوراخ
puny
ریزه اندام
petite
ریزه اندام
subdivisions
بخش ریزه
elegance
ریزه کاری
snowflake
برف ریزه
snowflakes
برف ریزه
subdivision
بخش ریزه
animalcule
جانوار ریزه
animalculum
جانور ریزه
chips
ژتن ریزه
detailing
ریزه کاری
noil
پشم ریزه
to stab in the back
ریزه خوانی
quenelle
کوفته ریزه
sherd
حزف ریزه
snow flake
برف ریزه
spillikin
ریزه استخوان
fallout
ریزه پرتوزا
detail
ریزه کاری
calyon
سنگ ریزه
sabulous
دارای شن ریزه
Lilliputian
ریزه اندام
intricacies
تودرتویی ریزه کاری
bead
کوچک و لاغر ریزه
beads
کوچک و لاغر ریزه
rime
سرما ریزه پله
intricacy
تودرتویی ریزه کاری
midgets
ریز اندام ریزه
gravelly
دارای سنگ ریزه
statuettes
تندیس ریزه اندام
statuette
تندیس ریزه اندام
detail drawing
نقشه ریزه کاری
hoarfrost
سرما ریزه پژه
midget
ریز اندام ریزه
raggle
یکی از شیارهای سنگتراشی ریزه
phagotroph
ریزه پرواره بیگانه خوار
foofaraw
ریزه کاری پر زرق وبرق ناراحتی
frosts
سرمازده کردن ازشبنم یا برف ریزه پوشیده ش دن
frost
سرمازده کردن ازشبنم یا برف ریزه پوشیده ش دن
spall
سنگ ریزه با چکش تراش دادن وبشکل دراوردن
biochip
تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
over
باقی
over-
باقی
esker
برجستگی باریک و طویلی که ازرسوب سنگ ریزه یا شن درضمن جریان اب یخچال ایجادمیگردد
behind
باقی کار
holdover
باقی مانده
to be on the safe side
باقی نباشد
behind
باقی دار
behinds
باقی کار
to leave behind
باقی گذاردن
hold over
باقی ماندن
to be in arrear
باقی داربودن
left over
باقی مانده
out of
<idiom>
باقی نمانده
organzine
ابریشم باقی
otherworld
عالم باقی
conservation force
نیروی باقی
come through
باقی ماندن
aliquant
باقی اورنده
scantling
باقی مانده
behinds
باقی دار
holdovers
باقی مانده
preserve
باقی نگهداشتن
survive
باقی بودن
remnant
باقی مانده
reopens
باقی بودن
leaving
باقی گذاردن
reopened
باقی بودن
extant
باقی مانده
remains
باقی مانده
reopen
باقی بودن
impressing
باقی گذاردن
impress
باقی گذاردن
preserving
باقی نگهداشتن
reopening
باقی بودن
impressed
باقی گذاردن
preserves
باقی نگهداشتن
impresses
باقی گذاردن
survived
باقی بودن
survives
باقی بودن
dregs
باقی مانده
debris
باقی مانده
surplus
باقی مانده
surpluses
باقی مانده
remainder
باقی مانده
storing
می باقی می ماند
leave
باقی گذاردن
remnants
باقی مانده
surviving
باقی بودن
store
می باقی می ماند
residue
قسمت باقی مانده
nothing was left over
چیزی باقی نماند
odd come short
زیادی باقی مانده
hang over
اثر باقی مانده
hold up
<idiom>
باجرات باقی ماندن
shorter
کوچک باقی دار
hold up
<idiom>
خوب باقی ماندن
residues
قسمت باقی مانده
trails
اثرپا باقی گذاردن
shortest
کوچک باقی دار
residual value
مقدار باقی مانده
residuary
موصی له باقی مانده
bide
درجایی باقی ماندن
memorize
باقی مانده در حافظه
the rest lies with you
باقی ان با خودتان است
memorised
باقی مانده در حافظه
memorises
باقی مانده در حافظه
memorising
باقی مانده در حافظه
memorized
باقی مانده در حافظه
memorizes
باقی مانده در حافظه
memorizing
باقی مانده در حافظه
to stay behind
باقی ماندن جاماندن
trailed
اثرپا باقی گذاردن
short
کوچک باقی دار
extant
نسخهء موجود و باقی
trail
اثرپا باقی گذاردن
trailing
اثرپا باقی گذاردن
residve
باقی مانده زیادتی
not a scrap is left
ذرهای باقی نمانده است
to satnd good
بقوت خود باقی بودن
to exclude doubt
جای تردید باقی نگذاشتن
The would left a mark.
جای زخم باقی ماند
jarred
اثر نامطلوب باقی گذاردن
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
گرفتن چیزی که باقی مانده
hang over
اثر باقی ازهر چیزی
for the rest
اما در باره باقی مطالب
remain in force
به قوت خود باقی بودن
continue to be valid
به قوت خود باقی بودن
cicatrize
جای زخم باقی گذاردن
denominator
[bottom of a fraction]
باقی مانده کسر
[ریاضی]
jars
اثر نامطلوب باقی گذاردن
lie by
غیر فعال باقی ماندن
wrecked
باقی مانده ازکشتی شکسته
much sugar was left
قند زیادی باقی ماند
residual
آنچه در پشت سر باقی می ماند
jar
اثر نامطلوب باقی گذاردن
preserving
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
modulus
باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
pocket split
باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
He left a large fortuue.
ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
it leaves no room for doubt
جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
That way, it stays in suspension.
به این صورت معلق باقی می ماند.
preserves
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
It remained intact.
سالم ودست نخورده باقی مانده
preserve
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
let it remain as it is
بگذاری بحال خود باقی باشد
sour apple
ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
baby split
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
babbitt
فلز یاطاقان با 5 تا 08 درصدقلع و باقی انتیموان مس وسرب
mods
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
mod
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
Between you , me and the gatepost. Between ourselves .
میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
worcester
باقی گذاشتن تمام میله هابجز میلههای 1 و 5 بولینگ
engramme
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
engram
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
candle ends
باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
tandems
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
tandem
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
permanently
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
stay behind
باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
He died leaving nothing but debts .
فوت کرد وهیچ چیز غیر از قرض باقی نگذاشت
remedial maintenance
باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
Any reform of the pension law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the insurance law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com