Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
foofaraw
ریزه کاری پر زرق وبرق ناراحتی
Other Matches
delicacy of touch
ریزه کاری
elegance
ریزه کاری
detailing
ریزه کاری
detail
ریزه کاری
fal lal
ریزه کاری
detail drawing
نقشه ریزه کاری
intricacy
تودرتویی ریزه کاری
intricacies
تودرتویی ریزه کاری
hash
ریزه ریزه کردن
disquietude
ناراحتی
hazards
ناراحتی
unease
ناراحتی
hazarding
ناراحتی
queasiness
ناراحتی
hazarded
ناراحتی
hazard
ناراحتی
incommodiousness
ناراحتی
turmoil
ناراحتی
inquietude
ناراحتی
inconvenience
ناراحتی
inconvenienced
ناراحتی
inconveniences
ناراحتی
inconveniencing
ناراحتی
uneasiness
ناراحتی
discommodity
ناراحتی
shininess
زرق وبرق
showiness
زرق وبرق
clinquant
پرزرق وبرق
gaily
پر زرق وبرق
glitziest
پر زرق وبرق
splendid
پرزرق وبرق
splendidly
پرزرق وبرق
firelight
رعد وبرق
sheeny
پر زرق وبرق
luster
زرق وبرق
lustre
زرق وبرق
lustrous
پرزرق وبرق
gorgeously
بازرق وبرق
flamboyance
زرق وبرق
glitzier
پر زرق وبرق
glitzy
پر زرق وبرق
thunder storm
رعد وبرق
flamboyancy
زرق وبرق
irritation
خشم ناراحتی
irritations
خشم ناراحتی
thorn
موجب ناراحتی
heavy heart
<idiom>
احساس ناراحتی
discomfiture
ناراحتی رنج
discomfort
ناراحتی رنج
ailment
درد ناراحتی
ailments
درد ناراحتی
incommodity
زیان ناراحتی
thorns
موجب ناراحتی
disturbances
ناراحتی مزاحمت
kiaugh
اضطراب ناراحتی
malaise
ناراحتی بیقراری
disturbance
ناراحتی مزاحمت
discomforts
ناراحتی رنج
malease
ناراحتی بیقراری
worrisome
مسبب ناراحتی
dyspnea
ناراحتی درتنفس
flea bite
اندک ناراحتی
worriment
ناراحتی غم زدگی
tawdriest
زرق وبرق دار
messaline
زرق وبرق دار
tawdry
زرق وبرق دار
gorgeous
زرق وبرق دار
lackluster
بدون زرق وبرق
tawdrier
زرق وبرق دار
showy
زرق وبرق دار
brandish
زرق وبرق دادن
high-sounding
پر زرق وبرق وتوخالی
brandished
زرق وبرق دادن
high sounding
پر زرق وبرق وتوخالی
brandishes
زرق وبرق دادن
brandishing
زرق وبرق دادن
gaudy
زرق وبرق دار
trumpery
زرق وبرق دار
schiller
زرق وبرق یا شب تابی
discomfort relief ratio
بهر راحتی- ناراحتی
squirmed
ناراحتی نشان دادن
squirming
ناراحتی نشان دادن
indigestion
ناراحتی معده
[پزشکی]
upset stomach
ناراحتی معده
[پزشکی]
tummy upset
[coll.]
ناراحتی معده
[پزشکی]
dyspepsy
ناراحتی معده
[پزشکی]
stomach upset
ناراحتی معده
[پزشکی]
squirms
ناراحتی نشان دادن
get (someone) down
<idiom>
باعث ناراحتی شدن
squirm
ناراحتی نشان دادن
louder
زرق وبرق دار پرجلوه
thundershower
رگبار همراه با رعد وبرق
swashbuckle
لباس پرزرق وبرق پوشیدن
splendor
شکوه وجلال زرق وبرق
splendors
شکوه وجلال زرق وبرق
bedizen
زرق وبرق دار کردن
splendours
شکوه وجلال زرق وبرق
meretricious
زرق وبرق دار وبد
loud
زرق وبرق دار پرجلوه
splendour
شکوه وجلال زرق وبرق
loudest
زرق وبرق دار پرجلوه
The water and electricity have been cut off our conversation , the
آب وبرق ما قطع شده است
fulminate
رعد وبرق زدن غریدن
fulminated
رعد وبرق زدن غریدن
spangles
هر چیز زرق وبرق دار
fulminates
رعد وبرق زدن غریدن
spangle
هر چیز زرق وبرق دار
shivered
ریزه
shivering
ریزه
detritus
ریزه
particles
ریزه
orts
ریزه
mammock
ریزه
teeny
ریزه
teenier
ریزه
shiver
ریزه
mote
ریزه
minces
ریزه
particle
ریزه
tiny
ریزه
tiniest
ریزه
tinier
ریزه
teeniest
ریزه
mince
ریزه
tiddlier
ریزه
tiddliest
ریزه
tiddly
ریزه
bit
ریزه
bits
ریزه
kid glove
ازلای زرق وبرق بیرون امده
tinsel
زرق وبرق دار پولک زدن
gleanings
ریزه فراری
calion
سنگ ریزه
quenelle
کوفته ریزه
pore
ریزه سوراخ
pores
ریزه سوراخ
calyon
سنگ ریزه
puny
ریزه اندام
sherd
حزف ریزه
Lilliputian
ریزه اندام
grit blasting
سنگ ریزه
gleanings
ریزه باقی
sabulous
دارای شن ریزه
fallout
ریزه پرتوزا
petite
ریزه اندام
gleaner
ریزه خور
atomic fallout
ریزه پرتوزا
radioactive fallout
ریزه پرتوزا
animalcule
جانوار ریزه
subdivisions
بخش ریزه
animalculum
جانور ریزه
chips
ژتن ریزه
snowflakes
برف ریزه
snowflake
برف ریزه
to stab in the back
ریزه خوانی
chip
ژتن ریزه
spillikin
ریزه استخوان
snow flake
برف ریزه
noil
پشم ریزه
subdivision
بخش ریزه
conscience-stricken
دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
psychoneurotic
مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
psychoneurosis
ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
What's up with him?
این چه ناراحتی دارد؟
[اصطلاح روزمره]
loury
دارای ابرهای تیره وپر رعد وبرق
lowery
دارای ابرهای تیره وپر رعد وبرق
schiller
تلالو وزرق وبرق ذرات سنگ معدنی
statuettes
تندیس ریزه اندام
statuette
تندیس ریزه اندام
hoarfrost
سرما ریزه پژه
rime
سرما ریزه پله
beads
کوچک و لاغر ریزه
gravelly
دارای سنگ ریزه
midget
ریز اندام ریزه
bead
کوچک و لاغر ریزه
midgets
ریز اندام ریزه
air one's dirty laundry (linen) in public
<idiom>
مسئلهای که فاش شدنش باعث ناراحتی شود
nuisance tax
مالیات پرسر و صدا که با ناراحتی زیادوصول شود
flamboyant
زرق وبرق دار وابسته به مکتب معماری گوتیگ
raggle
یکی از شیارهای سنگتراشی ریزه
phagotroph
ریزه پرواره بیگانه خوار
swashbuckler
ادم دعوایی وپر هیاهو وغره دارای زرق وبرق
to know the ropes
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torches
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
Her teacher's presence caused her considerable discomfort.
بودن دبیر او
[زن]
احساس ناراحتی زیادی برای او
[زن]
ایجاد کرد.
frost
سرمازده کردن ازشبنم یا برف ریزه پوشیده ش دن
frosts
سرمازده کردن ازشبنم یا برف ریزه پوشیده ش دن
thunderhead
توده ابری که حاشیه اش سفیداست وقبل از رعد وبرق دراسمان فاهر میشود
stringing
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
spall
سنگ ریزه با چکش تراش دادن وبشکل دراوردن
biochip
تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
contrast
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasted
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasting
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasts
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com