English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (12 milliseconds)
English Persian
tap root ریشه اصلی
Search result with all words
taproot ریشه عمودی اصلی
Ghiordes [Gordes] شهر گردیز [جوردیز در آسیای صغیر که ریشه اصلی طرح های محرابی را به این شهر نسبت می دهند و تاریخ آن به دویست سال پیش باز می گردد.]
madder گیاه روناس [از ریشه این گیاه رنگینه قرمز به دست می آید که یکی از اصلی ترین مواد رنگی در رنگرزی فرش محسوب می شود.]
transylvania فرش ترانسیلوانیا [ریشه اصلی آن مربوط به ترکیه می باشد که بیشتر برای کلیساهای رومانی و مجارستان بافته شده.]
Other Matches
rhizogenic تولید کننده ریشه ریشه اور
rhizogenetic تولید کننده ریشه ریشه اور
radicate ریشه گرفتن ریشه دار شدن
to take root ریشه گرفتن ریشه دوانیدن
to strike root ریشه گرفتن ریشه دواندن
VL local bus مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL bus مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
master data file پرونده مشخصات اصلی امادنظامی پروند خصوصیات اصلی اماد
masters سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
mastered سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
acciaccatura نت سریعی که نیم پرده کوتاه تر ازنت اصلی است وقبل از نت اصلی نواخته میشود
plaiting [نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
on board که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
initial reserves ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
main guard نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
stapling جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
first generation computer کپی اصلی تصویر یا متن اصلی
stapled جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
generations کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
prototypic وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
staple جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
prototypal وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
generation کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
mainstays مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
mainstay مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
anastylosis [واژه ای برای ساختار دوباره سازی ساختمان با مواد اصلی و بر طبق سیستم ساختار اصلی]
fundamental unit یکای اصلی واحد اصلی
base camp پایگاه اصلی کمپ اصلی
master file فایل اصلی پرونده اصلی
base unit یکای اصلی واحد اصلی
expansion slots شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
matter بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
mattering بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
mattered بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matters بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
DIMM سیستم مرتب کردن قط عات حافظه RAM در دوطرف کارت کوچک که قابل درج روی تخته اصلی کامپیوتر است تا حافظه اصلی بروز شود
external که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
externals که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
elegant یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
FEP پردازنده بین منبع ورودی و کامپیوتر اصلی که کار آن این است که داده دریافتی را پیش پردازش کند تا بار کاری کامپیوتر اصلی را کم کند
root ریشه
rootlet ریشه چه
cama ریشه
rhizogenic ریشه زا
thrum ریشه
radical ریشه
rhizogenetic ریشه زا
radicals ریشه
radix ریشه
homoousian از یک ریشه
depth of face ریشه
fibreless بی ریشه
rhizogenous ریشه زا
fimbria ریشه
stumps ریشه
frange ریشه
roots ریشه
harl ریشه
stumping ریشه
stumped ریشه
stump ریشه
fimbriation ریشه
expansion scab ریشه
harle ریشه
scabs ریشه
tie [knot] ریشه
cognate هم ریشه
scab ریشه
stub ریشه
stubbed ریشه
paronymous هم ریشه
stubbing ریشه
stubs ریشه
fringe ریشه
extraction ریشه
tassels ریشه
rootless بی ریشه
radicle ریشه چه
fringes ریشه
tassel ریشه
pilot tunnel تونل کوچکی که جلو تونل اصلی حفر میشود تا شیب وسمت واقعی تونل اصلی که بایستی حفر گردد تعیین شودو به تونل راهنما معروف است
fringent ریشه مانند
fimbriate ریشه دار
fimbriated ریشه دار
filose ریشه دار
frilled ریشه دار
firtree root ریشه صنوبری
paronym واژه هم ریشه
galangale ریشه جوز
root up ریشه کن کردن
fringed ریشه دار
rootage ریشه بندی
rootage مجموع ریشه ها
extirpator ریشه کن کننده
morphophonemics ریشه شناسی
rush root ریشه اریسا
inveterate ریشه کرده
rush root ریشه ایرسا
musk root ریشه مشک
beetroot ریشه چغندر
beetroots ریشه چغندر
orris root ریشه بنفشه
outroot از ریشه کندن
rooty شبیه ریشه
rooty ریشه دار
square root ریشه دوم
rootlet ریشه فرعی
square roots ریشه دوم
rooter ریشه کننده
root ریشه کن کردن
rhizomorphous ریشه مانند
rhizophagous ریشه خوار
irradicate ریشه کن کردن
irradicable ریشه کن نشدنی
radicle اصل ریشه
rhizome شبیه ریشه
imaginary root ریشه ی موهومی
rhizoid ریشه نما
imaginary root ریشه ی انگاری
cube root ریشه مکعب
rhizoid ریشه مانند
germs ریشه منشاء
germ ریشه منشاء
cube root ریشه سوم
cube roots ریشه مکعب
rhizanthous گل اور از ریشه
cube roots ریشه سوم
horse radish ریشه خردل
hangnail ریشه ناخن
hang nail ریشه ناخن
grubbing up ریشه کنی
root section مقطع ریشه
root out ریشه کن کردن
root of the weld ریشه جوش
tendril ریشه پیچک
tendrils ریشه پیچک
runner ریشه هوایی
fringing ریشه یابی
runners ریشه هوایی
theme ریشه زمینه
themes ریشه زمینه
root directory دایرکتوری ریشه
irrationable ریشه گنگ
rhizopodous ریشه پای
gelsemium ریشه یاسمن
geometric mean ریشه nام
irradicate از ریشه دراوردن
rhizopod ریشه پایان
radicle ریشه کوچک
squar root ریشه دوم
eradiacable ریشه کن شدنی
enrooted ریشه کرده
etymologies ریشه شناسی
deracinate از ریشه در اوردن
deep rooted ریشه کرده
ciliated ریشه دار
ciliolated ریشه دار
ciliate ریشه دار
bottom run قشر ریشه
i. and evdevolution ریشه گیری
etymology ریشه شناسی
supplants از ریشه کندن
eradicating ریشه کن کردن
etymon ریشه کلمه
frill ریشه دارکردن
frills ریشه دارکردن
tuft ریشه پارچه
tufts ریشه پارچه
bonder ریشه دار
ineradicable ریشه کن نشدنی
eradication ریشه کن شدن
rooted ریشه دار
cognate واژه هم ریشه
fixing حاشیه ریشه
pedigree ریشه نژاد
stemmed ریشه اصل
deep-rooted ریشه کرده
fibrous ریشه دار
thrum ریشه فرش
stemming ریشه اصل
stem ریشه اصل
barbate ریشه دار
ammonium ریشه +4NH
eradication ریشه کن کردن
acid radical ریشه اسید
eradication ریشه کنی
ablation ریشه کنی
rooted ریشه کرده
stems ریشه اصل
pedigrees ریشه نژاد
to strike root ریشه زدن
ventral root ریشه قدامی
tap root ریشه عمودی
root ریشه گرفتن
to take root ریشه کردن
to take root ریشه زدن
blade root ریشه تیغه
to root up ریشه کن کردن
to root up از ریشه دراوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com