English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5 milliseconds)
English Persian
root of a function ریشه تابع [ریاضی]
zero of a function ریشه تابع [ریاضی]
Search result with all words
root mean square ریشه دوم میانگین حسابی توانهای دوم همه مقادیرممکن یک تابع
Other Matches
nest 1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
nests 1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
radicate ریشه گرفتن ریشه دار شدن
rhizogenetic تولید کننده ریشه ریشه اور
rhizogenic تولید کننده ریشه ریشه اور
to strike root ریشه گرفتن ریشه دواندن
to take root ریشه گرفتن ریشه دوانیدن
equivalence 1-تابع And 2-تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
stubs تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
library تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
stubbed تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
libraries تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
stubbing تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stub تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
plaiting [نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
re entry فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
re-entry فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
stumping ریشه
stumped ریشه
stumps ریشه
stump ریشه
radicle ریشه چه
scab ریشه
radix ریشه
cognate هم ریشه
radical ریشه
radicals ریشه
rhizogenetic ریشه زا
stub ریشه
rhizogenous ریشه زا
paronymous هم ریشه
expansion scab ریشه
depth of face ریشه
stubs ریشه
stubbing ریشه
stubbed ریشه
fibreless بی ریشه
fimbria ریشه
fimbriation ریشه
frange ریشه
fringes ریشه
fringe ریشه
rootless بی ریشه
harl ریشه
harle ریشه
homoousian از یک ریشه
scabs ریشه
cama ریشه
extraction ریشه
tie [knot] ریشه
root ریشه
roots ریشه
thrum ریشه
rootlet ریشه چه
rhizogenic ریشه زا
tassels ریشه
tassel ریشه
cube root ریشه سوم
root ریشه کن کردن
rooted ریشه دار
acid radical ریشه اسید
cube roots ریشه سوم
ablation ریشه کنی
rooted ریشه کرده
fibrous ریشه دار
ammonium ریشه +4NH
barbate ریشه دار
ciliolated ریشه دار
ciliate ریشه دار
bonder ریشه دار
blade root ریشه تیغه
tendrils ریشه پیچک
runner ریشه هوایی
runners ریشه هوایی
theme ریشه زمینه
themes ریشه زمینه
bottom run قشر ریشه
supplant از ریشه کندن
cube root ریشه مکعب
eradication ریشه کن شدن
eradication ریشه کنی
eradication ریشه کن کردن
cognate واژه هم ریشه
madder ریشه روناس
uproot ریشه کن کردن
uprooted ریشه کن کردن
uprooting ریشه کن کردن
uproots ریشه کن کردن
tufts ریشه پارچه
tuft ریشه پارچه
frills ریشه دارکردن
frill ریشه دارکردن
supplanted از ریشه کندن
supplanting از ریشه کندن
supplants از ریشه کندن
roots ریشه گرفتن
pedigrees ریشه نژاد
ineradicable ریشه کن نشدنی
etymology ریشه شناسی
etymologies ریشه شناسی
stems ریشه اصل
stemming ریشه اصل
stemmed ریشه اصل
stem ریشه اصل
deep-rooted ریشه کرده
root ریشه گرفتن
pedigree ریشه نژاد
fixing حاشیه ریشه
tendril ریشه پیچک
roots ریشه کن کردن
eradicating ریشه کن کردن
ciliated ریشه دار
root directory دایرکتوری ریشه
rush root ریشه اریسا
rush root ریشه ایرسا
squar root ریشه دوم
strike root ریشه زدن
supplantation از ریشه کنی
supplanter ریشه کن کننده
tap root ریشه عمودی
tap root ریشه اصلی
rooty شبیه ریشه
rooty ریشه دار
root of the weld ریشه جوش
root out ریشه کن کردن
root section مقطع ریشه
root up ریشه کن کردن
rootage ریشه بندی
rootage مجموع ریشه ها
rooter ریشه کننده
rootlet ریشه فرعی
the root of a tree ریشه درخت
the root of a word ریشه واژه
thrum ریشه دار
rhizoid ریشه نما
thrum ریشه فرش
radical ریشه [ریاضی]
wing root ریشه بال
to pull up by the roots ریشه کن کردن
to pull up by the roots از ریشه دراوردن
to root up از ریشه دراوردن
to root up ریشه کن کردن
to strike root ریشه زدن
to take root ریشه زدن
to take root ریشه کردن
ventral root ریشه قدامی
root ریشه [ریاضی]
deep rooted ریشه کرده
fringent ریشه مانند
rhizomorphous ریشه مانند
fringing ریشه یابی
galangale ریشه جوز
gelsemium ریشه یاسمن
geometric mean ریشه nام
grubbing up ریشه کنی
hang nail ریشه ناخن
firtree root ریشه صنوبری
filose ریشه دار
deracinate از ریشه در اوردن
enrooted ریشه کرده
eradiacable ریشه کن شدنی
etymon ریشه کلمه
extirpation ریشه کنی
extirpator ریشه کن کننده
fimbriate ریشه دار
fimbriated ریشه دار
hangnail ریشه ناخن
horse radish ریشه خردل
i. and evdevolution ریشه گیری
paronym واژه هم ریشه
radicle ریشه کوچک
radicle اصل ریشه
rhizanthous گل اور از ریشه
rhizoid ریشه مانند
rhizome شبیه ریشه
rhizophagous ریشه خوار
rhizopod ریشه پایان
outroot از ریشه کندن
orris root ریشه بنفشه
imaginary root ریشه ی انگاری
imaginary root ریشه ی موهومی
irradicable ریشه کن نشدنی
irradicate ریشه کن کردن
irradicate از ریشه دراوردن
irrationable ریشه گنگ
morphophonemics ریشه شناسی
musk root ریشه مشک
rhizopodous ریشه پای
cube roots ریشه مکعب
beetroots ریشه چغندر
square root ریشه دوم
square roots ریشه دوم
inveterate ریشه کرده
fringed ریشه دار
frilled ریشه دار
beetroot ریشه چغندر
abort ریشه نکردن
germ ریشه منشاء
germs ریشه منشاء
live forever ابرون ریشه دار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com