English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (7 milliseconds)
English Persian
in-fighting زد و خورد از فاصلهی کم
Other Matches
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything. او [زن] گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او [زن] کلا همه چیز می خورد.
middle distance فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
He had a nast fall. بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
feeds خورد
engagements زد و خورد
engagement زد و خورد
prize fighting زد و خورد
feedback پس خورد
punch-ups زد و خورد
feed خورد
ate خورد
encounter زد و خورد
encountered زد و خورد
encountering زد و خورد
encounters زد و خورد
passage of arms زد و خورد
punch-up زد و خورد
melec زدو خورد
passage at arms زدو خورد
parallel feed خورد موازی
misfeed سوء خورد
it ran into ten editions ده چاپ خورد
pin feed خورد سنجاقی
to sinister in خورد رفتن
the timber warped تیرپیچ خورد
waterline خط بر خورد اب باکشتی
squish خورد کردن
drank خورد سرکشید
self absorbed در خورد فرورفته
regulating slack خورد دادن
to rub a thing in چیزیرا خورد
pulverizer خورد کننده
he drank himself to death خورد که مرد
he partook of fare ازخوراک ما خورد
cross feed خورد متقابل
card feed خورد کارت
eating خورد و خوراک
feedback باز خورد
drank عرق خورد
drank نوشابه خورد
face down feed خورد رو به پایین
face up feed خورد رو به بالا
feedback circuit مدار پس خورد
I don't expect that ... چشمم آب نمی خورد که ...
My head hit the wall. سرم خورد به دیوار
diner کسی که شام می خورد
whang صدای بر خورد دو جسم
He is good for nothing. به هیچ دردنمی خورد
At the beginning of the month (year). سرش ؟ بسنگ خورد
I don't believe that ... چشمم آب نمی خورد که ...
I am in a good mood today. حالش بهم خورد
It wI'll pass off without one single incident آب از آب تکان نخواهد خورد
He fell on his face. با صورت خورد زمین
The stone struch me on the face. سنگ خورد به صورتم
It melts in the mouth. مثل آب مشروب می خورد
She had three bowls of soup. سه کاسه سوپ خورد
THere is not even a ripple in the water . <proverb> آب از آب تکان نمى خورد .
He sprained (twisted) his ankle. پایش پیچ خورد
a dog in the manger <idiom> نه خود خورد نه کس دهد
It is of no use to me. I have no use for it. بدرد من نمی خورد
it is quite another story now ان دفتر را گاو خورد
warfare نزاع زدو خورد
overwhelmingly خورد کننده پرقدرت
diners کسی که شام می خورد
he sprained his ankle قوزکش پیچ خورد
overwhelming خورد کننده پرقدرت
he wrenched his ankle قوزکش پیچ خورد
the ship struck a arock کشتی بسنگ خورد
eating disorder اختلال خورد و خوراک
the ship was snagged کشتی بچیزی خورد
He drank himself to death. آنقدر مشروب خورد تامرد
I wont budge an inch. من که از جایم تکان نخواهم خورد
Appearances are deceptive. فریب ظاهر رانباید خورد
abstemious ممسک در خورد ونوش و لذات
he was given 0 lashes بیست ضربه شلاق خورد
Where does this street lead on to ? این خیابان یکجا می خورد ؟
The ball hit the wall and bounced back. توپ خورد به دیوار وبرگشت
They became estranged . They fell out . میانه آنها بهم خورد
He eats bread at the ruling market price. <proverb> نان را به نرخ روز مى خورد .
The bell goes at 9 . ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
I heard a sound . صدائی به گوشم خورد( رسید )
She eats extraordinary quantities. او [زن] مقدار فوق العاده ای را می خورد.
to blow out one's brains اعصاب کسی را خورد کردن
they came to a rupture میانه انها بهم خورد
He is as cool as a cucumber. <idiom> آب تو دلش تکان نمی خورد.
window panes باران با صدا به پنجره می خورد
You're a pain in the neck! اعصاب آدم را خورد می کنی!
force-fed به زور به خورد کسی دادن
force-feed به زور به خورد کسی دادن
force-feeding به زور به خورد کسی دادن
it puckered up in sewing درضمن دوختن چین خورد
pain in the neck آدم [چیز] اعصاب خورد کن
force-feeds به زور به خورد کسی دادن
cousins حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
pabulum [هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
The blow made my head swin. در اثر ضربه سرم گیج خورد
He tripped and fell . پایش گیر کرد وزمین خورد
cousin حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
we missed our mark تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
the door banged درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
numbly بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
she doesnt even cough without her husband s permission(consent) بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
A few spelling errors caught my eye. چند غلط املایی به چشمم خورد
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic. من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
engrain درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
He is most suitable for brain work . خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
He swore off smoking cigarettes . قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
He swore to having paid for the goods . قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
This car wI'll do beautifully . این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
bounce shot گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
If you criticize him, it's like a red rag to a bull. اگر از او [مرد] انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
The way he eats his food disgusts [revolts] [repulses] me. به نحوه ای که او [مرد] غذا می خورد حال من را بهم می زند.
alley shot ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
He lost control of the car and swerved towards a tree. او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
half volley پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
fish cake نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
to interlock levers اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
slap shot ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
mouses توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouse توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov. <proverb> چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
This stone wont lift. این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
my words hurt his feelings سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
berber knot گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
perjurer کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
you shall rue it از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
that will not serve ourp این به کارمانخواهد خورد این مقصودمارا انجام نخواهدداد
oppressive خورد کننده ناراحت کننده
Memling motif طرح گل مملینگ [این طرح الهام گرفته شده از آثار هنرمند بلژیکی قرن پانزدهم میلادی، هانس مملینگ است که در فرش های آن ناحیه به چشم می خورد.]
Mother-daughter boteh design طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com