Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
he had a good supply of coal
زغال سنگ کافی ذخیره کرده
Other Matches
incremental backup
تابع پشتیبان که فقط فایل هایی را ذخیره میکند که نسبت به ذخیهر قبلی تغییر کرده اند
buffer
فضای ذخیره سازی موقت برای وسیلهای که دادهای دریافت کرده ولی آماده پردازش نیست
scarf joint
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
huckleberry
درخت زغال اخته زغال اخته
associative storage
یک وسیله مخصوص ذخیره اطلاعات که در ان ادرس محل ذخیره اطلاعات از طریق محتوی اطلاعات ذخیره شده در ان محل مشخص میشود
CDs
DC حافظه فقط خواندنی دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان یک فضای ذخیره سازی با فرفیت بالای ROM برای ذخیره چندین مگابایت داده به کار می رود. داده ها روی سطح دیسک ذخیره می شوند و سپس توسط لیزر قابل خواندن هستند
CD
DC حافظه فقط خواندنی دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان یک فضای ذخیره سازی با فرفیت بالای ROM برای ذخیره چندین مگابایت داده به کار می رود. داده ها روی سطح دیسک ذخیره می شوند و سپس توسط لیزر قابل خواندن هستند
volume
کل فضای ذخیره شده توسط داده در سیستم ذخیره سازی
interior label
برچسب مشخصات ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی
volumes
کل فضای ذخیره شده توسط داده در سیستم ذخیره سازی
mass storage
وسیله ذخیره پشتیبان که قادر به ذخیره سایز حجم زیاد داده است
storage
حافظه یا رسانه ذخیره سازی که با قط ع برق داده ذخیره شده را از دست میدهد
highest
تعداد زیادی از بیتها که در واحد مسافت در رسانه ذخیره سازی ذخیره شده است
highs
تعداد زیادی از بیتها که در واحد مسافت در رسانه ذخیره سازی ذخیره شده است
permanent
فایل داده که در وسیله ذخیره سازی پشتیبان ذخیره شده مثل دیسک درایو
high
تعداد زیادی از بیتها که در واحد مسافت در رسانه ذخیره سازی ذخیره شده است
mail box
فضای ذخیره سازی الکترونیکی با آدرس که پیام های ورودی کاربر ذخیره می شوند
mailboxes
فضای ذخیره سازی الکترونیکی به همراه آدس که در آن پیام های ورودی کاربر ذخیره می شوند
mailbox
فضای ذخیره سازی الکترونیکی به همراه آدس که در آن پیام های ورودی کاربر ذخیره می شوند
volatile memory
حافظه یا رسانه ذخیره سازی که داده ذخیره شده در آن را در صورت قط ع منبع تغذیه از دست میدهد.
reservoir
سرباز احتیاط یا ذخیره روغن ذخیره توپ
reservoirs
سرباز احتیاط یا ذخیره روغن ذخیره توپ
adequate
کافی
adequate
کافی
satisfactory
<adj.>
کافی
sufficing
<adj.>
کافی
good
[sufficient]
<adj.>
کافی
sufficient
<adj.>
کافی
adequate
<adj.>
کافی
acceptable
<adj.>
کافی
sufficient
کافی
enow
کافی
enough
کافی
coal heaver
زغال کش
litho crayon
زغال
brushes
زغال
brush
زغال
charry
زغال
charr
زغال
coal
زغال
softer
نوشتار ذخیره شده روی دیسک که قابل بارشدن یا ارسال به چاپگر برای ذخیره در حافظه موقت یا RAM است
read
گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
reads
گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
softest
نوشتار ذخیره شده روی دیسک که قابل بارشدن یا ارسال به چاپگر برای ذخیره در حافظه موقت یا RAM است
soft
نوشتار ذخیره شده روی دیسک که قابل بارشدن یا ارسال به چاپگر برای ذخیره در حافظه موقت یا RAM است
suffice
کافی بودن
sufficiently
<adv.>
بقدر کافی
be adequate
کافی بودن
last
[be enough]
کافی بودن
skimps
غیر کافی
be sufficient
کافی بودن
Nothing more, thanks.
کافی است.
adequately
[sufficiently]
<adv.>
بقدر کافی
sufficed
کافی بودن
run short
<idiom>
کافی نبودن
sufficing
کافی بودن
suffices
کافی بودن
sufficient
مقدار کافی
sufficient conditions
شرایط کافی
scantier
غیر کافی
sufficient condition
شرط کافی
leisure
وقت کافی
inextenso
بطول کافی
scantiest
غیر کافی
scanty
غیر کافی
reach
کافی بودن
suffice
کافی بودن
skimped
غیر کافی
inadequate
غیر کافی
skimp
غیر کافی
necessary and sufficient
لازم و کافی
plenty of rain
باران کافی
skimping
غیر کافی
adequately
بقدر کافی
be enough
کافی بودن
due care
مراقبت کافی
lead of brush
پیشرفتن زغال
whortle
زغال اخته
whort
زغال اخته
negative brush
زغال منفی
charred
زغال مانند
brush pressure
فشار زغال
coaler
زغال سنگ کش
brush ring
حلقه زغال
brush rocker
فنر زغال
collector brush
زغال گرداور
charry
زغال مانند
positive brush
زغال مثبت
clutch pilot bearing
زغال کلاچ
pilot brush
زغال راهنما
charwomen
زغال فروش
charwoman
زغال فروش
gleed
زغال سرخ
battery carbon
زغال باتری
carbon brush
زغال کربنی
coal bed
رگه زغال
dogberry
زغال اخته
brush yoke
یوغ زغال
coal dust
خاکه زغال
pig tail of brush
سیم زغال
charcoal
زغال چوب
brush lag
پس رفتن زغال
bituminous coal
زغال قیری
grounding brush
زغال زمین
coal
زغال کردن
coal
زغال سنگ
sugar carbon
زغال قند
brush holder
پایه زغال
coal whipper
زغال کش کشتی
lag of brush
پس رفتن زغال
coal hole
زغال دان
coke
زغال کوک
lignite
زغال قهوهای
brush contact loss
افت زغال
cokes
زغال کوک
powdered charcoal
خاکه زغال
brush pig tail
سیم زغال
bubble memory
روش ذخیره سازی داده دودویی با استفاده از خصوصیات مغناطیسی رسانه ها تا دادههای با حجم بالا در حافظه اصلی ذخیره شوند
All you have to do is to say the word.
کافی است لب تر کنی
incompetent
غیر کافی ناشایسته
insufficiently
بطور غیر کافی
inadequately
بطور غیر کافی
sufficient condition
شرط کافی
[ریاضی]
he is short of hands
کارگر کافی ندارد
well paid
دارای حقوق کافی
voteless
بدون رای کافی
well educatd
دارای تحصیلات کافی
enough
باندازهء کافی نسبتا
sufficiency
قابلیت مقدار کافی
to have plenty of time
وقت کافی داشتن
not a leg to stand on
<idiom>
مدرک کافی نداشتن
coke
زغال سنگ سوخته
cinders
زغال نیم سوز
coke
تبدیل به زغال کردن
decarbonize
زغال چیزی را گرفتن
cokes
زغال سنگ سوخته
cokes
تبدیل به زغال کردن
coal gas
گاز زغال سنگ
coal tar
قطران زغال سنگ
decarbonate
زغال چیزی را گرفتن
gauze brush
زغال توری شکل
cinder
زغال نیم سوز
charr
تبدیل به زغال کردن
briquette
خاک زغال قالبی
blind coal
زغال سنگ بی شعله
coal field
ناحیه زغال خیز
bituminous coal
زغال سنگ چاق
briquet
خاک زغال قالبی
coal measures
طبقات زغال خیز
chars
جسم زغال برگشتن
coal field
کان زغال سنگ
peatery
معدن زغال سنگ
chars
نیمسوز شدن زغال
charring
جسم زغال برگشتن
charring
نیمسوز شدن زغال
char
جسم زغال برگشتن
char
نیمسوز شدن زغال
brush lead
پیش رفتن زغال
brush friction loss
اتلاف مالشی زغال
coal pit
محل زغال سازی
coaly
زغال سنگ دار
zinc carbon cell
پیل روی- زغال
red coals
زغال سرخ یا تابیده
cornel tree
درخت زغال اخته
embers
خاکه زغال نیمسوز
ember
خاکه زغال نیمسوز
coald pit
کود زغال سنگ
third brush generator
دینام با زغال اضافی
third brush regulation
تنظیم با زغال اضافی
macbinary
سیستم ذخیره و ارسال فایلی که به فایلهای Macintosh به همراه نشانه ها و نام فایل طولانی اجازه می دهند روی سیستمهای دیگر ذخیره شوند
working ball
گوی با سرعت و چرخش کافی
straw boss
[سرپرست فاقد اختیارات کافی]
in short supply
<idiom>
نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
It is not deep enough.
باندازه کافی گود نیست
doze
مقدار کافی از یک دارو خوراک
Nothing more, thanks.
کافی است، خیلی متشکرم.
So much for theory!
<idiom>
به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
Enough has been said!
به اندازه کافی گفته شده!
dozed
مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozes
مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozing
مقدار کافی از یک دارو خوراک
blueberries
قره قاط زغال اخته
keels
کشتی زغال کش عوارض بندری
keel
کشتی زغال کش عوارض بندری
benzole
فراورده قیر زغال سنگ
cornaceous
وابسته بخانواده زغال اخته
stone coal
زغال سنگ خشک یا خالص
chauldron
پیمانه زغال برابر1296 لیتر
coaler
وسیله حمل زغال سنگ
hewer
کارگر معدن زغال سنگ
lignite
زغال سنگ چوب نما
blueberry
قره قاط زغال اخته
goal predicates blackness
زغال از سیاهی خبر میدهد
dogwood
زغال اخته سیاه توسه
fat coal
زغال سنگ قیرداریاچربی دار
flyash
خاکستر حاصل از زغال سنگ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com