Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (16 milliseconds)
English
Persian
down time
زمان بیکاری
latency
زمان بیکاری
Search result with all words
idle time
دوره فترت زمان بیکاری
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
Other Matches
natural rate hypothesis
فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
okuns law
براساس این قانون رابطه نزدیکی بین تغییرات نرخ بیکاری وافزایش تولید واقعی وجوددارد . اوکان نشان میدهد که در امریکا برای کاهش 1درصد نرخ بیکاری تولیدواقعی باید معادل 3درصدافزایش یابد
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
vacation
بیکاری
vacations
بیکاری
idly
به بیکاری
inoccupation
بیکاری
sloth
بیکاری
idleness
بیکاری
idless
بیکاری
unemployment
بیکاری
off hours
ساعات بیکاری
voluntary unemployment
بیکاری ارادی
unemployment insurance
بیمه بیکاری
unemployment rate
نرخ بیکاری
rate of unemployment
نرخ بیکاری
seasonal unemployment
بیکاری فصلی
unemployment inflation dilemma
معمای بیکاری
an off day
روز بیکاری
hidden unemployment
بیکاری پنهان
structural unemployment
بیکاری بنیادی
technological unemployment
بیکاری فنی
frictional unemployment
بیکاری اصطکاکی
structural unemployment
بیکاری ساختاری
In ones spare time .
دروقت بیکاری
intellectual unemployment
بیکاری تحصیلکرده ها
disguised unemployment
بیکاری نامرئی
disguised unemployment
بیکاری پنهان
marginal unemployment
بیکاری نهائی
mass unemployment
بیکاری انبوه
cyclical unemployment
بیکاری دورانی
cyclical unemployment
بیکاری ادواری
jobless
وابسته به بیکاری
idle hours
ساعتهای بیکاری
chronic unemployment
بیکاری مزمن
residual unemployment
بیکاری باقیمانده
dole
حق بیمه ایام بیکاری
idlesse
بیکاری تنبلی بطالت
unemployment fund
صندوق تامین بیکاری
inactively
از روی بیکاری بطورغیرفعال
quantity of leisure
مقدار ساعات بیکاری
kief
بنگ کیف بیکاری
involuntary unemployment
بیکاری غیر ارادی
natural unemployment rate
نرخ بیکاری طبیعی
idleness
بیکاری تنبلی بطالت
vacant hours
ساعات بیکاری یا فراغت
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
Time hangs heavily on my hands.
از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
unemployment benefit
کمک دریافتی در دوران بیکاری
technological unemployment
بیکاری ناشی ازپیشرفتهای فنی
inflationary gap
بیکاری مطلقا" وجودنداشته باشد
lay off
فصل کم کاری دوره بیکاری
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
trade off between inflation and
رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری
leisure hours
ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
man a bout town
ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
I am obsessed by fear of unemployment .
تنها فکرم نگرانی از بیکاری ( عدم اشتغال ) است
mondayish
بیحال در روز دوشنبه بواسطه بیکاری یکشنبه خسته از کار
frictional unemployment
بیکاری کوتاه مدت که در نتیجه تحرک ناقص نیروی کار
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presented
زمان حاضر زمان حال
present
زمان حاضر زمان حال
presents
زمان حاضر زمان حال
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
seek time
زمان جستجو زمان طلب
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
presenting
زمان حاضر زمان حال
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
phillips curve
شکلی غیرخطی بوده و در حقیقت نشان میدهد که یک رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری وجود دارد
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
begger my neighbour policy
سیاستی است که هدفش انتقال مشکل بیکاری به کشور دیگر است مانندافزایش تعرفه گمرکی
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
new deal
برنامه توسعه اقتصادی فرانکلین روزولت پس از سالهای بعداز بحران بزرگ درامریکا که دران کمک به کشاورزی بازنشستگی وبیمه بیکاری و غیره گنجانیده شده است
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
phillips curve
منحنی است که بر اساس ان رابطه بین نرخ بیکاری و نرخ تورم درانگلستان را نشان میدهد.شکل اولیه این منحنی
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
short cycle annealing
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
tenser
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed
زمان فعل تصریف زمان فعل
tense
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses
زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
accelerationists
شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
thence
از ان زمان
time of blowing
زمان دم
stroking
زمان
yet
تا ان زمان
term
زمان
period
زمان
time consuming
زمان بر
zeitgeist
زمان
contemporaneous
هم زمان
cycle time
زمان
away
از ان زمان
dates
زمان
thitherto
تا ان زمان
tempos
زمان
tempo
زمان
termed
زمان
terming
زمان
synchronous
هم زمان
synchrone
هم زمان
time-consuming
زمان بر
simultaneously
در یک زمان
date
زمان
strokes
زمان
clocks
زمان ها
time
زمان
periods
زمان
clock
زمان
time-piece
زمان
whene'er
هر زمان
times
زمان
timepiece
زمان
timed
زمان
stroke
زمان
ticker
[colloquial]
[watch]
زمان
coinstantaneous
هم زمان
stroked
زمان
cotemporaneous
هم زمان
timming
زمان گیری
universal time
زمان عام
hereunto
تا این زمان
period
گذشت زمان
handleing time
زمان بررسی
head seek time
زمان جستجوی هد
tea-time
زمان چای
allocated time
زمان نامی
vicissitudes of time
انقلابات زمان
fuze setting
زمان ماسوره
chronophobia
زمان هراسی
system time
زمان سیستم
testing time
زمان ازمایش
fusing time
زمان ذوب
man and boy
از زمان بچگی
connect time
زمان اتصال
contemporize
هم زمان کردن
time perception
ادراک زمان
variable time
زمان متغیر
greenwich time
زمان گرینیچ
prescriptions
مرور زمان
blue moon
زمان دراز
idle period
زمان توقف
incidentals time
زمان ضمنی
turn around time
زمان برگشت
activity time
زمان هر فعالیت
timing
زمان گیری
coking time
زمان کک سازی
compilation time
زمان کامپایل
transition time
زمان انتقال
incidentals time
زمان اتفاقی
adaptation time
زمان انطباق
chromometer
زمان سنج
time slice
قطعه زمان
time utility
استفاده از زمان
chronometer
زمان سنج
add time
زمان جمع
inlet time
زمان ورود
add time
زمان افزایش
timing
زمان احتراق
inactive time
زمان غیرفعال
coking period
زمان کک سازی
access time
زمان دستیابی
hour meter
زمان شمار
holding time
زمان نگهداری
acceleration time
زمان شتاب
transition time
زمان تحول
prescription
مرور زمان
turnaround time
زمان برگشت
idle time
زمان بی باری
timing
زمان سنجی
in process of time
بمرور زمان
turnaround time
زمان گردش
compile time
زمان کامپایل
budget period
زمان بودجه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com