Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
decay time
زمان تباهی
Other Matches
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
decadence
تباهی
decaying
تباهی
depravement
تباهی
deterioration
تباهی
ruination
تباهی
destruction
تباهی
decays
تباهی
decayed
تباهی
vitiation
تباهی
depravation
تباهی
ruins
تباهی
decay
تباهی
corruptness
تباهی
depravity
تباهی
perdition
تباهی
ruining
تباهی
pravity
تباهی
cottuptness
تباهی
ruin
تباهی
degeneration
تباهی
reprobation
تباهی
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
corruptly
ازروی تباهی
to screw the pooch
تباهی کردن
to botch things up
تباهی کردن
to screw something up
تباهی کردن
to muck up something
تباهی کردن
mental deterioration
تباهی عقلی
superficial degradation
برون تباهی
decay constant
ثابت تباهی
wickedness
تباهی تبهکاری
decay of luminescence
تباهی لومینسانس
corruption
ارتشاء تباهی
to cock something up
تباهی کردن
to mess something up
تباهی کردن
to fuck something up
تباهی کردن
decays
منحط شدن تباهی
spoiled
تباهی از بین بردن
spoiling
تباهی از بین بردن
decaying
منحط شدن تباهی
decayed
منحط شدن تباهی
spoils
تباهی از بین بردن
decay
منحط شدن تباهی
spoil
تباهی از بین بردن
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
nihilism
اعتقاد به تباهی وفساد دستگاههای اداری ولزوم از بین رفتن انها
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
presents
زمان حاضر زمان حال
presenting
زمان حاضر زمان حال
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
presented
زمان حاضر زمان حال
seek time
زمان جستجو زمان طلب
present
زمان حاضر زمان حال
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
short cycle annealing
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
tensing
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser
زمان فعل تصریف زمان فعل
tense
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed
زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
periods
زمان
thitherto
تا ان زمان
yet
تا ان زمان
stroking
زمان
time-piece
زمان
timepiece
زمان
clocks
زمان ها
contemporaneous
هم زمان
thence
از ان زمان
stroke
زمان
stroked
زمان
coinstantaneous
هم زمان
strokes
زمان
tempos
زمان
zeitgeist
زمان
cycle time
زمان
period
زمان
away
از ان زمان
whene'er
هر زمان
tempo
زمان
synchronous
هم زمان
time-consuming
زمان بر
time consuming
زمان بر
cotemporaneous
هم زمان
synchrone
هم زمان
dates
زمان
date
زمان
simultaneously
در یک زمان
time
زمان
timed
زمان
time of blowing
زمان دم
ticker
[colloquial]
[watch]
زمان
terming
زمان
termed
زمان
times
زمان
clock
زمان
term
زمان
standard time
زمان استانده
add time
زمان جمع
adverb of time
فرف زمان
With passage of time .
با گذشت زمان
solar time
زمان شمسی
solar time
زمان خورشیدی
standby time
زمان جانشینی
base period
زمان مبنا
attack timing
زمان بندی تک
activity time
زمان هر فعالیت
statute of limitation
مرور زمان
wartime
زمان جنگ
adaptation time
زمان انطباق
licensing hours
زمان مجاز
access time
زمان دستیابی
allocated time
زمان نامی
standard time
زمان رسمی
add time
زمان افزایش
acceleration time
زمان شتاب
all crash
زمان فوریت
association time
زمان تداعی
lapse
گذشت زمان
transit time
زمان عبور
local time
زمان محلی
latency
زمان بیکاری
time of disintegration
زمان انفجار
transit time
زمان گذار
time lag
زمان مرده
time lag
زمان تاخیر
time lags
زمان مرده
time lags
زمان تاخیر
time log
جدول زمان
time lapse
مرور زمان
time interval
زمان طی شده
time perception
ادراک زمان
turnaround time
زمان برگشت
transfer time
زمان انتقال
training time
زمان تمرین
transition time
زمان تحول
transition time
زمان انتقال
turn around time
زمان برگشت
whenever
هر زمان که هرگاه
timming
زمان گیری
turnaround time
زمان گردش
timeer
زمان سنج
time utility
استفاده از زمان
time slice
قطعه زمان
zeitgeist
روح زمان
inoperative time
زمان کسرخدمت
within resonable time
طی زمان معقول
the past tense
زمان گذشته
the fullness of time
زمان کامل
testing time
زمان ازمایش
system time
زمان سیستم
word time
زمان کلمه
PR
زمان حال
pt
زمان گذشته
whoopee
زمان خوشی
lapsing
گذشت زمان
waiting time
زمان انتظار
wait time
زمان انتظار
time dependent
وابسته به زمان
scheduling
زمان بندی
the secular bird
فرید زمان
universal time
زمان عام
yesterday
زمان گذشته
past tense
زمان گذشته
the preterite tense
زمان گذشته
variable time
زمان متغیر
vicissitudes of time
انقلابات زمان
real time
زمان حقیقی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com