Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
blue moon
زمان دراز
Other Matches
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
present
زمان حاضر زمان حال
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
presented
زمان حاضر زمان حال
seek time
زمان جستجو زمان طلب
presenting
زمان حاضر زمان حال
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
presents
زمان حاضر زمان حال
soricine
موش پوزه دراز شبیه موش پوزه دراز
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
longest
دراز
verbose
دراز
prolix
دراز
longed
دراز
oblong
دراز
long-
دراز
to piece out
دراز
long
دراز
lengthy
دراز
to eke out
دراز
to be prolonged
دراز
long headed
سر دراز
linear
دراز
oblongs
دراز
longheaded
دراز سر
macro
دراز
longer
دراز
longs
دراز
oblongated
دراز
longish
دراز
toom
دراز
lengthwise
دراز
dolichomorphic
دراز تن
proboscis
پوزه دراز
proboscises
پوزه دراز
streek
دراز کردن
at full length
دراز کشیده
couchant
دراز کشیده
long-term
دراز مدت
codling
یکجورسیب دراز
codlin
یکجورسیب دراز
longer-term
دراز مدت
extend
دراز کردن
morella cherry
گیلاس دم دراز
longhead
کله دراز
longeval
دراز عمر
long wind
دراز نفسی
long shunt
شنت دراز
long run
دراز مدت
long range
دراز مدت
long bill
نوک دراز
long necked
گردن دراز
long billed
نوک دراز
long eared
گوش دراز
tender fleshed cherry
گیلاس دم دراز
oblonated
دراز :درازنا
long term
دراز مدت
protract
دراز کردن
prolongate
دراز کردن
prolixity
دراز نویسی
ileum
روده دراز
inductile
دراز نشو
pintail
اردک دم دراز
lantern jawed
چانه دراز
lanternjaws
چانه دراز
long-winded
دراز نفس
long winded
دراز نفس
long bone
استخوانهای دراز
elongates
دراز کردن
elongate
دراز شدن
elongate
دراز کردن
sniping
نوک دراز
snipes
نوک دراز
sniped
نوک دراز
in the long run
در دراز مدت
elongates
دراز شدن
lengthening
دراز کردن
lengthened
دراز شدن
lengthen
دراز شدن
lengthen
دراز کردن
elongating
دراز شدن
elongating
دراز کردن
snipe
نوک دراز
weedy
دراز و باریک
narrow
دراز وباریک
narrowed
دراز وباریک
long run
[American E]
<adj.>
دراز مدت
long term
<adj.>
دراز مدت
narrower
دراز وباریک
narrowest
دراز وباریک
lanky
دراز وباریک
stretch
دراز کردن
longevity
دراز عمری
oblongs
دراز پهنا
wader
مرغ دراز پا
gangling
طولانی و دراز
stretches
دراز کردن
stretched
دراز کردن
lengthening
دراز شدن
elongation
دراز شدگی
far fetched
دور و دراز
long-time
دراز مدت
long-life
عمر دراز
far-fetched
دور و دراز
to stretch out
دراز کردن
long-drawn-out
دور و دراز
verbalization
دراز گویی
drag on
<idiom>
دراز کردن
lengthens
دراز شدن
long life
عمر دراز
lengthens
دراز کردن
string
چسبناک دراز
lengthened
دراز کردن
oblong
دراز پهنا
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
spindle
دراز و باریک شدن
deferred liability
دیون دراز مدت
long lived
دارای عمر دراز
chatterbox
ادم روده دراز
spindles
دراز و باریک شدن
chaise longue
نوعی نیمکت دراز
tirade
سخنرانی دراز وشدیداللحن
long-lived
دراز عمر معمر
long-lived
دارای عمر دراز
interminably
بطور بسیار دراز
verbosity
دراز نویسی پرگویی
chaises longues
نوعی نیمکت دراز
windbag
نطاق روده دراز
windbags
نطاق روده دراز
mongoose
میمون پوزه دراز
hatchet face
صورت دراز وباریک
tusks
دندان دراز وتیز
tusk
دندان دراز وتیز
lanternjaws
ارواره دراز و لاغر
johnboat
قایق دراز و باریک
long lived
دراز عمر معمر
verbose
دراز نویس درازگو
ileitis
اماس روده دراز
toboggan
سورتمه دراز و باریک
toboggans
سورتمه دراز و باریک
grallatorial
وابسته به دراز پایان
mongooses
میمون پوزه دراز
tirades
سخنرانی دراز وشدیداللحن
longhorn
گاو شاخ دراز
extended pole piece
قطبک دراز شده
full bottomed
دارای دنباله دراز
chatterboxes
ادم روده دراز
godwit
نوک دراز ابی
abusive
ناسزاوار زبان دراز
ileal
وابسته به روده دراز
longer-term
دوره دراز مدت
orang-outangs
یکجوربوزینه دراز دست
ringtail
تلیله نوک دراز
long haul
<idiom>
مسافت دراز یا سفرکردن
rangy
ولگرد پا دراز و لاغر
orang outang
یکجوربوزینه دراز دست
kick around
<idiom>
دراطراف دراز کشیدن
prolate
دوک وار دراز
proboscis monley
بوزینه دراز بینی
porrect
دراز کردن جلوگذاردن
gibbons
میمون دراز دست
scoldpaceous
مانند نوک دراز
long-term
دوره دراز مدت
repose
دراز کشیدن غنودن
orang-outans
یکجوربوزینه دراز دست
secular trend
روند دراز مدت
scolopax
جنس نوک دراز
orang-outang
یکجوربوزینه دراز دست
tractile
لوله شو دراز شدنی
weeded
دراز و لاغر پوشاک
orangutan
بوزینه دست دراز
orangoutang
بوزینه دست دراز
mygale
موش پوزه دراز
longicorn
دارای شاخک دراز
daddy-long-legs
بابا لنگ دراز
weed
دراز و لاغر پوشاک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com