Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English
Persian
lighting hours
زمان روشنایی یا سوختن
Other Matches
burn out
تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
it is insensitive to light
روشنایی را حس نمیکند نسبت به روشنایی حساس نیست
iceblink
روشنایی که ازبازتاب روشنایی یخ در افق پیدا میشود
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
consumption
سوختن
burn
سوختن
to burn out
سوختن
broils
سوختن
broiling
سوختن
broiled
سوختن
burns
سوختن
broil
سوختن
combustion
سوختن
burn in
سوختن
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
smoulders
سوختن ودودکردن
smoldered
سوختن ودودکردن
singes
سوختن بودادن
singeing
سوختن بودادن
singed
سوختن بودادن
singe
سوختن بودادن
afire
در حال سوختن
smoldering
سوختن ودودکردن
smolders
سوختن ودودکردن
to grin and bear it
سوختن وساختن
smoulder
سوختن ودودکردن
smouldered
سوختن ودودکردن
to fret and fume inwardly
سوختن وساختن
incinerates
بااتش سوختن
blow out
سوختن انفجار
smouldering
سوختن ودودکردن
pyric
مربوط به سوختن
incinerating
بااتش سوختن
heating value
گرمای سوختن
melted
از گرما سوختن
smolder
سوختن ودودکردن
incinerated
بااتش سوختن
heat value
گرمای سوختن
heat of combustion
گرمای سوختن
incinerate
بااتش سوختن
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
singed
بطور سطحی سوختن
scorch
بطور سطحی سوختن
degressive burning
سوختن طولانی خرج
burn
سوختن مشتعل شدن
flares
باشعله نامنظم سوختن
flammable
قابل سوختن اتشگیر
burnout of a crystal rectifier
سوختن یکسوکننده دیودی
burns
سوختن مشتعل شدن
burns
دراتش شهوت سوختن
bakes
سوختن خشک کردن
baked
سوختن خشک کردن
bake
سوختن خشک کردن
scorches
بطور سطحی سوختن
singeing
بطور سطحی سوختن
singe
بطور سطحی سوختن
to burn away
سوختن و تمام شدن
singes
بطور سطحی سوختن
flare
باشعله نامنظم سوختن
progressive burning
سوختن تدریجی خرج
to fret and fume inwardly
سوختن ودم نزدن
burn
دراتش شهوت سوختن
smouldered
بی اتش سوختن خاموش کردن
smouldering
بی اتش سوختن خاموش کردن
smoulder
بی اتش سوختن خاموش کردن
to g. with passion
دراتش شهوت یاعشق سوختن
smolders
بی اتش سوختن خاموش کردن
smolder
بی اتش سوختن خاموش کردن
smoldering
بی اتش سوختن خاموش کردن
smoldered
بی اتش سوختن خاموش کردن
smoulders
بی اتش سوختن خاموش کردن
coordinated illumination
روشنایی هم اهنگ شده طرح روشنایی هم اهنگ شده
sizzles
صدای سوختن کباب روی اتش
sizzled
صدای سوختن کباب روی اتش
sizzle
صدای سوختن کباب روی اتش
sizzling
صدای سوختن کباب روی اتش
to souse a burning house
اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
burn down
<idiom>
کاملا سوختن (معمولابرای ساختمان استفاده میشود)
burn up
<idiom>
کاملا سوختن (معمولا برای چیزهایی غیرازساختمان)
carry one's bat
تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
burnout velocity
سرعت موشک در خاتمه سوختن خرج و تمام شدن ان
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presents
زمان حاضر زمان حال
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
presenting
زمان حاضر زمان حال
seek time
زمان جستجو زمان طلب
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
present
زمان حاضر زمان حال
presented
زمان حاضر زمان حال
leg before
ضربه خوردن به پا پیش ازمیله که باعث سوختن توپزن میشود
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
outed
مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
out-
مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
out
مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
regression rate
سرعت خطی سوختن دانههای سوخت جامد در امتداد عمودبر سطح در نقطه موردنظر
illumination
روشنایی
electric lighting
روشنایی
night light
روشنایی شب
illuminations
روشنایی
rushlight
روشنایی کم
luminouity
روشنایی
lightness
روشنایی
peeped
روشنایی کم
luminance
روشنایی
lighted
روشنایی
lightest
روشنایی
peep
روشنایی کم
clearness
روشنایی
peeps
روشنایی کم
peeping
روشنایی کم
light
روشنایی
lighting
روشنایی
luminosity
روشنایی
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
luminous efficiency
ضریب روشنایی
illuminations
شدت روشنایی
luminous efficiency
راندمان روشنایی
luminous flux
شاره روشنایی
luminous intensity
شدت روشنایی
luminous flux
شار روشنایی
luminous flux
فلوی روشنایی
optics
علم روشنایی
luminous power
قوه روشنایی
lux meter
روشنایی سنج
glare
روشنایی زننده
glared
روشنایی زننده
glares
روشنایی زننده
glimmered
روشنایی ضعیف
ray
روشنایی تشعشع
phosphorescence
روشنایی شب تابی
flash
روشنایی مختصر
flashed
روشنایی مختصر
flashes
روشنایی مختصر
street lighting
روشنایی خیابان
sustained illumination
روشنایی مداوم
glimmer
روشنایی ضعیف
glimmers
روشنایی ضعیف
loom
هاله روشنایی
search light illumination
روشنایی با نورافکن
room lighting
روشنایی اطاق
candlelight
روشنایی شمع
illumination
شدت روشنایی
phot
واحد روشنایی
photology
دانش روشنایی
photometer
روشنایی سنج
looms
هاله روشنایی
looming
هاله روشنایی
loomed
هاله روشنایی
sustained illumination
روشنایی پایدار
constant luminance
روشنایی ثابت
brightness control
پیچ روشنایی
brightness signal
پیام روشنایی
illumination method
سبک روشنایی
ceiling light
روشنایی سقفی
intensity of illumination
شدت روشنایی
intensity level
سطح روشنایی
indirect lighting
روشنایی غیرمستقیم
incandescent lamp
لامپ روشنایی
continuous illumination
روشنایی مداوم
lambert
واحد روشنایی
asterism
روشنایی و نور
artifical light
روشنایی مصنوعی
lighting battery
باتری روشنایی
light point
منبع روشنایی
light meter
روشنایی سنج
light gap
فاصله روشنایی
light fluctuation
نوسان روشنایی
light control
کنترل روشنایی
light conditions
نسبتهای روشنایی
lighting control
کنترل روشنایی
light brightness control
کنترل روشنایی
light adaptation
انطباق با روشنایی
image brightness
روشنایی تصویر
illuminator
وسیله روشنایی
illuminating aperture
روزنه روشنایی
illuminance
شدت روشنایی
decorative ligthing
روشنایی تزیینی
gaslight
روشنایی گاز
earth light
روشنایی خاکستری
earth shine
روشنایی خاکستری
full beam spread
باندکامل روشنایی
electric light
روشنایی برقی
emergency lighting
روشنایی اضطراری
illumniation aperture
روزنه روشنایی
illuminating beam
پرتو روشنایی
illuminating device
تجهیزات روشنایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com