Dictiornary-Farsi | زمان سنج داخلی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (3 milliseconds)

English	Persian
internal timer	زمان سنج داخلی


Search result with all words

internal cycle time	زمان چرخه داخلی
internal lead time	زمان انجام سفارشهای داخلی
pert chart	نمودار وابستگیهای داخلی عناصر کاری که نسبت به زمان سنجیده می شوند
Other Matches

incretion	ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
squawk	مخابره داخلی ارتباط داخلی
internal defense	پدافند داخلی پایداری داخلی
internal structure	ساختمان داخلی سازه داخلی
squawks	مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawked	مخابره داخلی ارتباط داخلی
line haul	زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache	مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory	مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches	مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime	زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
exchanged stabilization fund	مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
circuits	روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit	روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time	یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.	آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
storage	1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
access time	کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM	فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference	نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references	نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
response time	زمان جواب زمان پاسخگویی
present	زمان حاضر زمان حال
seek time	زمان جستجو زمان طلب
arrivals	زمان حضور زمان رسیدن
arrival	زمان حضور زمان رسیدن
presenting	زمان حاضر زمان حال
presents	زمان حاضر زمان حال
presented	زمان حاضر زمان حال
read time	زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty	زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
time	مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times	مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed	مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule	جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
imprescriptible	وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation	پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time	خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution	1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time	مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle	زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period	زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies	زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency	زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits	زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
internal medicine	طب داخلی
insides	داخلی
indoor	داخلی
domestic	داخلی
interior	داخلی
ben	داخلی
anie	داخلی
interiors	داخلی
in	داخلی
internal door	در داخلی
internal	داخلی
territorial	داخلی
intramural	داخلی
in-	داخلی
endogenous	داخلی
inner	داخلی
inside	داخلی
municipal	داخلی
innate	داخلی
esoteric	داخلی
domestic emergencies	بحرانهای داخلی
domestic market	بازار داخلی
domestic industry	صنعت داخلی
domestic economy	اقتصاد داخلی
domestic disturbances	اغتشاشات داخلی
domestic dualism	دوگانگی داخلی
domestic emergencies	موادضروری داخلی
interior wall	دیوار داخلی
domestic disturbances	اختلافات داخلی
incoming message cassette	نوارپیغام داخلی
internal modem	مدم داخلی
domestic products	محصولات داخلی
domestic trade	بازرگانی داخلی
internal consistency	سازگاری داخلی
internal armature	ارمیچر داخلی
internal attack	تک داخلی یا تک از داخل
internal ruling	نظامنامه داخلی
endosmosis	حلول داخلی
internal brake	ترمز داخلی
autonomy	استقلال داخلی
internal bus	گذرگاه داخلی
internal angle	زاویه ی داخلی
ductless gland	غددمترشح داخلی
intermediate structure	ساختمان داخلی
internal circuit	مدار داخلی
internal bus	مسیر داخلی
internal circuit	حلقه داخلی
insider	کارمند داخلی
ashi noko	قسمت داخلی کف پا
internal pole	قطب داخلی
by low	نظامنامه داخلی
rules of procedure	نظامنامه داخلی
internal modulation	مدولاسیون داخلی
internal stress	تنش داخلی
internal memory	حافظه داخلی
internal loss	تلف داخلی
internal insulation	ایزولاسیون داخلی
civil disturbances	اغتشاشات داخلی
internal trade	بازرگانی داخلی
internal trade	تجارت داخلی
internal transactions	معاملات داخلی
internal impedance	امپدانس داخلی
internal impedance	مقاومت داخلی
internal heating	گرمایش داخلی
internal power	مصرف داخلی
inside	قسمت داخلی
internal structure	ساختار داخلی
internal storage	انباره داخلی
internal storage	حافظه داخلی
internal storage	حافظه ی داخلی
internal short circuit	کوتهمداری داخلی
internal shield	غلاف داخلی
internal supercharger	سوپرشارژر داخلی
internal security	امنیت داخلی
internal security	تامین داخلی
internal resistance	مقاومت داخلی
internal report	گزارش داخلی
internal reflector	رفلکتور داخلی
internal programme	برنامه داخلی
insides	تو اعضای داخلی
insides	قسمت داخلی
inside	تو اعضای داخلی
internal furnace	کوره داخلی
internal development	رشد داخلی
internal defense	دفاع داخلی
bushes	پوسته داخلی
bush	پوسته داخلی
internal damping	میرایی داخلی
insiders	کارمند داخلی
in-fighting	جنگ داخلی
internal current	جریان داخلی
internal crack	ترک داخلی
internal consumption	مصرف داخلی
internal connection	اتصال داخلی
internal conductor	سیم داخلی
internal conductance	اندوکتیویته ی داخلی
internal conductance	اندوکتانس داخلی
internal commerce	تجارت داخلی
internal combustion	احتراق داخلی
internal development	توسعه داخلی
internal discharge	تخلیه داخلی
internal friction	اصطکاک داخلی
internal force	نیروی داخلی
internal erosion	فرسایش داخلی
internal energy	انرژی داخلی
internal voltage	ولتاژ داخلی
internal electrolysis	الکترولیز داخلی
internal electrode	الکترود داخلی
internal efficiency	راندمان داخلی
internal ear	گوش داخلی
internal window sill	کف پنجره داخلی
internality	داخلی بودن
internal diseconomies	زیانهای داخلی
internal clock	ساعت داخلی
endogenous variable	متغیر داخلی
intercommunication	ارتباط داخلی
intercoms	مخابرات داخلی
inside thread	مارپیچ داخلی
inside micrometer	میکرومتر داخلی
territorial sea	دریای داخلی
inside draft	شیب داخلی
home trade	تجارت داخلی
intercom	ارتباط داخلی
interion architecture	معماری داخلی
intercoms	ارتباط داخلی
innards	قسمتهای داخلی
inside wing	بال داخلی
internal boffles	تیغههای داخلی
inland rules	قوانین داخلی
municipal court	دادگاه داخلی
bulkheads	جدار داخلی
local subscriber	مشترک داخلی
municipal law	حقوق داخلی
local currency	پول داخلی
home consumption	مصرف داخلی
Inland Revenue	درامد داخلی
internal revenue	درامد داخلی
civil war	جنگ داخلی
civil wars	جنگ داخلی
inner liner	روکش داخلی
inner product	ضرب داخلی
domestic tariff	تعرفه داخلی
inner zone	منطقه داخلی
home currency	پول داخلی
inner harbor	بندر داخلی
interlan angle	زاویه داخلی
home rule	حکومت داخلی
inner loop	حلقه داخلی
home product	محصولات داخلی
internal structure	سازه داخلی
intercom	مخابرات داخلی
home market	بازار داخلی
home made	ساخت داخلی
inside caliper	کولیس داخلی
inner planets	سیارات داخلی