English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
solar time زمان شمسی
Search result with all words
mean solar time زمان متوسط شمسی
Other Matches
planetary system شمسی
solar شمسی
heliacal شمسی
heliac شمسی
lunisolar شمسی وقمری
solar year سال شمسی
solar system منظومه شمسی
months ماه شمسی
month ماه شمسی
solar time ساعت شمسی
apparent solar year سال شمسی
inner space داخل منظومه شمسی
ultramundane ماورا منظومه شمسی
apparent solar year سال فاهری شمسی
Solar ( lunar ) month . ماه شمسی ( قمری )
mean solar day روز متوسط شمسی
apparent solar روز شمسی فاهری روزشمسی
deep space فضای خارج از منضومه شمسی
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
helical ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشید قابل رویت است شمسی
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
seek time زمان جستجو زمان طلب
arrival زمان حضور زمان رسیدن
presents زمان حاضر زمان حال
presenting زمان حاضر زمان حال
presented زمان حاضر زمان حال
present زمان حاضر زمان حال
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
salor سالور [از قدیمی ترین ایل های ترکمن که به قرن چهارم هجری شمسی باز می گردند. عده ای هم در افغانستان زندگی می کنند. نگاره خاص فرش های آنها گل های هشت ضلعی است.]
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
sundials ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
sundial ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
short cycle annealing سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
cryptoperiod زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
tensing زمان فعل تصریف زمان فعل
tense زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
away از ان زمان
timed زمان
terming زمان
termed زمان
synchronous هم زمان
zeitgeist زمان
stroked زمان
stroke زمان
stroking زمان
strokes زمان
date زمان
term زمان
times زمان
dates زمان
whene'er هر زمان
time-piece زمان
contemporaneous هم زمان
time of blowing زمان دم
tempos زمان
simultaneously در یک زمان
thence از ان زمان
timepiece زمان
ticker [colloquial] [watch] زمان
clock زمان
cotemporaneous هم زمان
clocks زمان ها
tempo زمان
cycle time زمان
thitherto تا ان زمان
time-consuming زمان بر
periods زمان
yet تا ان زمان
time زمان
coinstantaneous هم زمان
synchrone هم زمان
period زمان
time consuming زمان بر
scheduling زمان بندی
yesterday زمان گذشته
slack time زمان سکون
solar time زمان خورشیدی
peace time در زمان صلح
period of concentration زمان تمرکز
peace time زمان صلح
passtime زمان گذارستون
orthogenesis جبر زمان
nonsynchronous ناهم زمان
turnaround time زمان برگشت
timing زمان احتراق
maximum duration زمان حداکثر
timing زمان بندی
timing زمان گیری
statute of limitation مرور زمان
present tense زمان حال
preterit زمان ماضی
mean time زمان متوسط
microcycle واحد زمان
miscellaneous time زمان متفرقه
non productive time زمان مرده
multiplication time زمان ضرب
standard time زمان استانده
timing زمان سنجی
whenever هر زمان که هرگاه
standard time زمان رسمی
standby time زمان جانشینی
production time زمان تولید
whoopee زمان خوشی
retention time زمان بازداری
rise time زمان خیز
reflex time زمان بازتاب
run time زمان اجرا
running time زمان رانش
reference time زمان مرجع
return perion زمان برگشت
recurrence interval زمان برگشت
response time زمان واکنش
relief time زمان استراحت
relaxation time زمان اسایش
regression time زمان برگشت
lapsing گذشت زمان
response time زمان واگنش
lapses گذشت زمان
response time زمان پاسخ
lapse گذشت زمان
scheduler زمان بند
scheduling queue صف زمان بندی
preparation time زمان تهیه
real time زمان حقیقی
prescriptions مرور زمان
physiological time زمان فیزیولوژیکی
prescription مرور زمان
sidereal time زمان ستارههای
sidereal time زمان نجومی
production time زمان ساخت
reaction time زمان واکنش
recovery time زمان بهبود
searching time زمان جستجو
seek time زمان پیگرد
reasonable time زمان معقول
seek time زمان پیگردی
setting time زمان گیرش
setup time زمان برپایی
past tense زمان گذشته
chronometer زمان سنج
head seek time زمان جستجوی هد
contemporize هم زمان کردن
handleing time زمان بررسی
cooling period زمان انتظار
correlation time زمان همبستگی
greenwich time زمان گرینیچ
fuze setting زمان ماسوره
cutting time زمان اصلی
cutting time زمان برش
cycle time زمان تناوب
cycle time زمان دوره
connect time زمان اتصال
compile time زمان کامپایل
compilation time زمان کامپایل
chronophobia زمان هراسی
chronoscope زمان سنج
chronoscope زمان نما
holding time زمان نگهداری
civil time زمان عرفی
clk زمان سنج
hereunto تا این زمان
coking period زمان کک سازی
coking time زمان کک سازی
cycle time زمان سیکل
fusing time زمان ذوب
dead time زمان مرده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com