English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (11 milliseconds)
English Persian
activity time زمان هر فعالیت
Search result with all words
duration براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
biological half time زمان فعالیت یک عامل میکروبی
biological half time زمان امکان فعالیت عامل میکربی
early finish زودترین زمان ختم یک فعالیت
early start زودترین زمان شروع یک فعالیت
half life period مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
latest finish time دیرترین زمان ختم یک فعالیت
resource leveling زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
Other Matches
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presenting زمان حاضر زمان حال
present زمان حاضر زمان حال
seek time زمان جستجو زمان طلب
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
presents زمان حاضر زمان حال
arrival زمان حضور زمان رسیدن
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
presented زمان حاضر زمان حال
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
functioned فعالیت
functions فعالیت
activeness فعالیت
activation فعالیت
function فعالیت
exercise فعالیت
acting فعالیت
exercises فعالیت
activities فعالیت
stir فعالیت
stirred فعالیت
stirrings فعالیت
stirs فعالیت
exercised فعالیت
actuality فعالیت
activity فعالیت
activity light چراغ فعالیت
activity analysis تحلیل فعالیت
activity chart نمودار فعالیت
activity coefficient ضریب فعالیت
activity drive سائق فعالیت
activity cycle چرخه فعالیت
publicity drive فعالیت تبلیغاتی
auxiliary activity فعالیت فرعی
activating به فعالیت پرداختن
hey day روز پر فعالیت
events عمل یا فعالیت
reactivation فعالیت مجدد
inactivity عدم فعالیت
activate به فعالیت پرداختن
critical activity فعالیت بحرانی
activated به فعالیت پرداختن
random activity فعالیت تصادفی
activates به فعالیت پرداختن
cerebration فعالیت مغزی
turn over عایدی فعالیت
low activity فعالیت پایین
ventured فعالیت اقتصادی
operant فعالیت کننده
operating level سطح فعالیت
activity wheel گردونه فعالیت
activation به فعالیت دراوردن
optical activity فعالیت نوری
venture فعالیت اقتصادی
politicking فعالیت سیاسی
venturing فعالیت اقتصادی
ventures فعالیت اقتصادی
somatotonia فعالیت گرایی
somatotonic فعالیت گرا
event عمل یا فعالیت
on stream درحال فعالیت
off year سال کم فعالیت
activity ratio نسبت فعالیت
advertising campaign فعالیت تبلیغاتی
activity of soil فعالیت خاک
operational environment محیط فعالیت
inaction بدون فعالیت
business activity فعالیت بازرگانی
activity quotient بهر فعالیت
activity rate نرخ فعالیت
electioneer فعالیت انتخاباتی کردن
class i activity فعالیت امادی طبقه 1
formed سابقه فعالیت اسب
slump کاهش فعالیت رکود
byways کار یا فعالیت جنبی
slumped کاهش فعالیت رکود
class ii activity فعالیت امادی طبقه 2
form سابقه فعالیت اسب
forms سابقه فعالیت اسب
slumping کاهش فعالیت رکود
orbit دور حدود فعالیت
background فعالیت ارتباط دادهای
trade cycle دوره فعالیت تجاری
byway کار یا فعالیت جنبی
gross motor activity فعالیت حرکت عمده
orbited دور حدود فعالیت
slumps کاهش فعالیت رکود
file activity ratio نسبت فعالیت پرونده
in the swim <idiom> درکاری فعالیت داشتن
muzzling مانع فعالیت شدن
activity group therapy درمان با فعالیت گروهی
pickup تجدید فعالیت چیدن
deactivating group گروه کم کننده فعالیت
activity sampling نمونه گیری از فعالیت
muzzle مانع فعالیت شدن
muzzled مانع فعالیت شدن
spheres مرتبه حدود فعالیت
sphere مرتبه حدود فعالیت
self activity فعالیت خود بخود
seismism فعالیت لزرشی وارتعاشی
backgrounds فعالیت ارتباط دادهای
orbits دور حدود فعالیت
muzzles مانع فعالیت شدن
keep the ball rolling <idiom> اجازه فعالیت دادن
business cycle دور فعالیت بازرگانی
efficiency فعالیت مفید بازده
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
activity designator شاخص فعالیت یکان یا قسمت
hyperactive دارای فعالیت بیش ازاندازه
activation کنش ور سازی ایجاد فعالیت
to work at a high pressure با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
scope for one's energies میدان برای ابراز فعالیت
activating effect of functional group گروه زیاد کننده فعالیت
biogenic محصول فعالیت موجودات زنده
extra-curricular فعالیت جنسی خارج از ازدواج
precipitancy شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
work in با فعالیت و کوشش راه بازکردن
gastrovascular دارای فعالیت درمعده ورگها
take the bull by the horns <idiom> چند نوع فعالیت داشتن
precipitance شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
hyperthyroid ازدیاد فعالیت غذه درقی
abuzz <adj.> پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
force activity designator شماره ترتیب فعالیت یکان
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
thermodynamics مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
clip someone's wings <idiom> محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
pyrochemical وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
pyroclastic تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
hardball فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
home range جای محدود برای فعالیت حیوانات
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
to phase out their activities فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
euthenics مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
cerebrate فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
canvasses برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvass برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
dog days چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
dies non روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
academia حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
canvassed برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassing برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
depressant دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
downtime پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
parabiosis برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
Appetite comes with eating. <proverb> با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands on تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands-on تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
academe فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
free float مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
cryptoperiod زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
short cycle annealing سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
tenses زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed زمان فعل تصریف زمان فعل
tense زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser زمان فعل تصریف زمان فعل
suppression خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
pilot method عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
counter air عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
angular velocity sight زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
league of nations تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
hub (وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
dynamically نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamic نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
Conservative Party یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
major activity قسمت عمده فعالیت عمده
business cycle دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
operating level سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
time-consuming زمان بر
time consuming زمان بر
yet تا ان زمان
tempo زمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com