Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
eld
زمان پیش ریش سفید
Other Matches
watermarks
علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
watermark
علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
leukon
عناصر سفید خون وسلولهای سازنده انها دودمان سفید خون
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
platina
پلاتین یا طلای سفید طبیعی برنگ طلای سفید
white with blue stripes
سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
leukocyte
گویچه سفید خون گلبول سفید خون
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
xanthochroid
شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
seek time
زمان جستجو زمان طلب
present
زمان حاضر زمان حال
presented
زمان حاضر زمان حال
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
presenting
زمان حاضر زمان حال
presents
زمان حاضر زمان حال
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
miniver
خز سفید
silvery
سفید
alabastrine
سفید
whiting
گچ سفید
whiter
سفید
whitest
سفید
snow-white
سفید
white
سفید
minever
خز سفید
white tailed
دم سفید
blankest
سفید
hoary headed
مو سفید
blank cheque
چک سفید
blank cheques
چک سفید
blank
سفید
hoary
سفید
chalk
گل سفید
shiro
سفید
sow white
سفید
snowy
سفید
blank check
چک سفید
chalked
گل سفید
chalks
گل سفید
chalking
گل سفید
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
whitish
نزدیک به سفید
blank signed document
سفید امضاء
white noise
نوفه سفید
white noise
نویز سفید
Dean
ریش سفید
blank cheques
سفید مهر
white meat
گوشت سفید
White House
کاخ سفید
incandescent light
نور سفید
kindling
چوب سفید
monial
تنگ سفید
blankbook
دفترچه سفید
hoary headed
ریش سفید
whitish
تا اندازهای سفید
blank cheque
سفید مهر
white matter
ماده سفید
Deans
ریش سفید
lungs
جگر سفید
white elephant
فیل سفید
white dwarf
کوتوله سفید
white cement
سیمان سفید
white elephants
فیل سفید
white cast iron
چدن سفید
white beard
ریش سفید
whitening
ماهی سفید
white book
کتاب سفید
white lie
دروغ سفید
white flag
پرچم سفید
white flame
شعله سفید
coif
عرقچین سفید
kerosone
نفت سفید
lung
جگر سفید
white level
تراز سفید
white lead
سفید اب شیخ
snow-white
سفید برفی
white heat
دمای سفید
wheat bread
نان سفید
decolo
سفید کردن
white body
بدنه سفید
madonna lily
گل سوسن سفید
white lies
دروغ سفید
white winged
سفید بال
flagtruce
پرچم سفید
hags
مه سفید حصار
white space
فاصله سفید
hag
مه سفید حصار
calomel
جیوه سفید
lilies
سوسن سفید
lily
سوسن سفید
whitey
مایل به سفید
chlorosis
یرقان سفید
whitey
سفید پوست
whity
مایل به سفید
whity
سفید پوست
carte blanche
کاغذ سفید
carte blanche
کارت سفید
white propaganda
تبلیغات سفید
ice wool
کرک سفید
zinc white
سفید اب روی
white f.
پرچم سفید
White Papers
کتاب سفید
white
سفید کردن
white-tailed deer
آهویدم سفید
king's spear
سوسن سفید
white pepper
فلفل سفید
White Paper
کتاب سفید
f. of truce
پرچم سفید
white phosphorous
فسفر سفید
bleaching
سفید گری
Afrikaner
سفید پوست
Afrikaners
سفید پوست
black and white
سیاه و سفید
whitest
سفید کردن
blank signed cheque
چک سفید امضاء
whiter
سفید کردن
white oak
بلوط سفید
blankest
ورقه سفید
cows lungwort
بنک سفید
galvanize
سفید کردن
greater plantain
تخم سفید
garnish
پارچه سفید
garnished
پارچه سفید
garnishes
پارچه سفید
galvanised
سفید کردن
the white house
کاخ سفید
aaron's round
بنک سفید
blankest
سفید سفیدی
blank
ورقه سفید
blank
سفید سفیدی
gray
کبود سفید
gray
سفید شونده
achromatic
سیاه و سفید
gray bearded
ریش سفید
abele
سفید دار
graybeard
ریش سفید
galvanises
سفید کردن
galvanising
سفید کردن
cummin
زیره سفید
hoariness
سفید مویی
greybeard
ریش سفید
habenaria
زر اوند سفید
rose of may
نرگس سفید
ragstone
سنگ سفید
riesling
شراب سفید
ratch
علامت سفید
white collar
یقه سفید
white-collar
یقه سفید
greensickness
یزقان سفید
leucophlegmasia
التهاب سفید
galvanizes
سفید کردن
tabula rasa
لوح سفید
impudent
چشم سفید
kerosene
نفت سفید
snow white
سفید یکدست
duenna
گیس سفید
alabaster
مرمر سفید
White peacock
طاووس سفید
whiteboard
تخته سفید
polar bear
خرس سفید
mulberries
توت سفید
mullen
بنگ سفید
mulberry
توت سفید
doyen
ریش سفید
hellebore
خریق سفید
unleached
سفید نشده
alum
زاج سفید
doyens
ریش سفید
white wool
پشم سفید
asphodel
سوسن سفید
gallvanized iron
اهن سفید
wall eye
چشم سفید
neutral spirits
الکل سفید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com