Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 219 (15 milliseconds)
English
Persian
timing
زمان گیری
timming
زمان گیری
Search result with all words
throughput
نرخ تولید ماشین یا سیستم که به عنوان کل اطلاعات مفید که در یک زمان پردازش میشود اندازه گیری میشود
time
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time
اندازه گیری زمان یک عملیات
timed
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
timed
اندازه گیری زمان یک عملیات
times
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
times
اندازه گیری زمان یک عملیات
speed
روش بررسی کامپیوتر با اندازه گیری تعداد حلقههای اجرا د ریک زمان مشخص
speeding
روش بررسی کامپیوتر با اندازه گیری تعداد حلقههای اجرا د ریک زمان مشخص
speeds
روش بررسی کامپیوتر با اندازه گیری تعداد حلقههای اجرا د ریک زمان مشخص
transmission
اندازه گیری مقدار داده در زمان مشخص
transmissions
اندازه گیری مقدار داده در زمان مشخص
geochronometry
اندازه گیری زمان گذشته توسط روشهای باستانشناسی ودیرینه شناسی زمین
resource leveling
زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
selective clock stetching
تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
time base
ایستگاه مبنای اندازه گیری زمان مبنای زمانی
transmitter signal element timing
زمان گیری عنصر سیگنال فرستنده
Other Matches
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
He's a wet blanket.
او
[مرد]
آدم روح گیری
[نا امید کننده ای یا ذوق گیری]
است.
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
presents
زمان حاضر زمان حال
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
presenting
زمان حاضر زمان حال
presented
زمان حاضر زمان حال
present
زمان حاضر زمان حال
seek time
زمان جستجو زمان طلب
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
his severity relaxed
از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
digamy
دو زن گیری دو شوهر گیری
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
stream gaging
اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
with the utmost rigour
با کمال سخت گیری با سخت گیری هر چه بیشتر
measuring converter
مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
point voting system
سیستم رای گیری عددی سیستم رای گیری امتیازی
compression molding process
فرایند قالب گیری تراکمی طریقه قالب گیری تراکمی
short cycle annealing
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
tenses
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed
زمان فعل تصریف زمان فعل
tense
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing
زمان فعل تصریف زمان فعل
declinating station
ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
angular velocity sight
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
torsionmeter
وسیله اندازه گیری دور پروانه ناو وسیله اندازه گیری نیروی چرخش پروانه ناو
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
moving iron instrument
دستگاه اندازه گیری اهن گردان دستگاه اندازه گیری اهن نرم گردان
recaptured
پس گیری
recaptures
پس گیری
recapturing
پس گیری
resumption
از سر گیری
recature
پس گیری
recapture
پس گیری
luting
گل گیری
lutation
گل گیری
monogyny
یک زن گیری
dewatering
اب گیری
bias
سو گیری
exorcism
جن گیری
exorcisms
جن گیری
retractaion
پس گیری
biases
سو گیری
skim
کف گیری
skimmed
کف گیری
catch
بل گیری
scorification
کف گیری
skims
کف گیری
zeitgeist
زمان
simultaneously
در یک زمان
away
از ان زمان
stroke
زمان
stroked
زمان
synchronous
هم زمان
whene'er
هر زمان
synchrone
هم زمان
time
زمان
times
زمان
timed
زمان
stroking
زمان
thitherto
تا ان زمان
strokes
زمان
time-consuming
زمان بر
date
زمان
periods
زمان
contemporaneous
هم زمان
cycle time
زمان
tempos
زمان
termed
زمان
terming
زمان
time of blowing
زمان دم
term
زمان
coinstantaneous
هم زمان
thence
از ان زمان
time consuming
زمان بر
tempo
زمان
timepiece
زمان
ticker
[colloquial]
[watch]
زمان
clock
زمان
clocks
زمان ها
dates
زمان
period
زمان
cotemporaneous
هم زمان
time-piece
زمان
yet
تا ان زمان
whisking
گرد گیری
scotomization
نادیده گیری
withdrawal
گوشه گیری
whisked
گرد گیری
lodgement
موضع گیری
whisk
گرد گیری
whisks
گرد گیری
lodgment or lodge
منزل گیری
river capture
رود گیری
lodgment
موضع گیری
scorification
تفاله گیری
levying
سرباز گیری
extracting
عصاره گیری
cupping
خون گیری
sedimentation
لای گیری
separatism
کناره گیری
luting
درز گیری
nagging
خرده گیری
levying
باج گیری
samplery
نمونه گیری
withdrawals
گوشه گیری
silting up
لای گیری
rigorousness
سخت گیری
originationu
سرچشمه گیری
stripping
رنگ گیری
punctiliousness
نکته گیری
monogyny
یک جفت گیری
mensuration
اندازه گیری
mechanical disadvantage
نیرو گیری
subsumption
نتیجه گیری
takeover
تحویل گیری
extracts
عصاره گیری
extracted
عصاره گیری
paralytic disability
زمین گیری
number dialling
شماره گیری
piscatology
فن ماهی گیری
noise suppression
پارازیت گیری
nitrification
نیتروژن گیری
nitrification
ازت گیری
extract
عصاره گیری
takeovers
تحویل گیری
measurment
اندازه گیری
biases
سمت گیری
levies
سرباز گیری
removal of phosphorus
فسفر گیری
removal of slag
شلاکه گیری
renouncement
کناره گیری
spile
سوراخ گیری
sound absorbing
صدا گیری
retired ness
کناره گیری
levy
باج گیری
removal of cinder
تفاله گیری
standardization
معیار گیری
levies
باج گیری
measuring bridge
پل اندازه گیری
measurer
اندازه گیری
inquiries
خبر گیری
inquiry
خبر گیری
bias
سمت گیری
levied
باج گیری
levied
سرباز گیری
differentiation
مشتق گیری
levy
سرباز گیری
loading capacity
بار گیری
crackdowns
سخت گیری
gauging
اندازه گیری
dialing
شماره گیری
abdication
کناره گیری
churning
کره گیری
decision making
تصمیم گیری
extrapolation
قیاس گیری
extrapolations
قیاس گیری
decarburization
کربن گیری
wrestling
کشتی گیری
decalcification
کلسیم گیری
coppering
مس گیری لوله
declipping
لکه گیری
conscription
سرباز گیری
dephosphorization
فسفر گیری
deoxidation
اکسیژن گیری
demission
کناره گیری
forming
شکل گیری
vendetta
انتقام گیری
vendettas
انتقام گیری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com