Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (29 milliseconds)
English
Persian
To pave the way . To prepare the ground.
زمینه رافراهم ( هموار) کردن
Other Matches
to pander any one's lust
وسائل شهوت رانی کسی رافراهم کردن
inversion
تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
inversions
تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
middle distance
فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
smoothest
هموار کردن
smooth
هموار کردن
shim
هموار کردن
smoothed
هموار کردن
smooths
هموار کردن
aggradation
هموار کردن
good genius
روح یافرشتهای که رستگاری شخص رافراهم میکند
evil genius
روح یافرشتهای که هلاکت شخص رافراهم میسازد
knobble
دگمه کوچک هموار کردن
tone-on-tone
[بکار گیری یک رنگ با پس زمینه متفاوت در زمینه فرش بطور مثال دو نوع رنگ قرمز یکی تیره و دیگری روشن]
trim
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trims
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trimmest
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
partitions
بخشی از حافظه کامپیوتر به عنوان حافظه پیش زمینه یا پس زمینه
partition
بخشی از حافظه کامپیوتر به عنوان حافظه پیش زمینه یا پس زمینه
aggrade
ضخیم کردن هموار کردن
foreground
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
filling out
[پر کردن زمینه فرش با گل ها و یا اشکال مختلف جهت تزئین بیشتر متن]
private automatic branch exchange
یک سیستم تلفن سوئیچینگ خودکار خصوصی که در یک شرکت مخابرات تلفنی رافراهم می اورد و انتقال مکالمه ها را به درون شبکه تلفن عمومی یا خارج از ان کنترل میکند
flatly
هموار
planed
هموار
levelled
هموار
even
هموار
tabulated
هموار
tabulate
هموار
smooths
هموار
leveled
هموار
planing
هموار
smoothed
هموار
plain
هموار
plainer
هموار
tabulates
هموار
plainest
هموار
smoothe
هموار
planes
هموار
plains
هموار
flattest
هموار
smooth
هموار
levels
هموار
flat
هموار
incompliant
نا هموار
plane
هموار
smoothest
هموار
level
هموار
rolling
هموار
savannas
زمین هموار
planing
رویه هموار
smooth scrolling
حرکت هموار
planed
سطح هموار
soft shoulder
شانه هموار
planes
رویه هموار
planing
سطح هموار
savanna
زمین هموار
planed
رویه هموار
plane
رویه هموار
savannahs
زمین هموار
flat plain
دشت هموار
planes
سطح هموار
plane
سطح هموار
table land
زمین هموار
savannah
زمین هموار
evenly
بطور هموار
embossing
طرح برجسته
[برجسته کردن زمینه فرش]
user freindly
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
peneplain=peneplane
دشت هموار شده
flatted cargo
بار هموار و صاف
tableland
زمین هموار و مسطح
flat race
مسیر هموار بی مانع اسبدوانی
bed
سطح هموار کف میز بیلیارد
beds
سطح هموار کف میز بیلیارد
espianade
قطعه زمین هموار شیب ملایم
There is no royal road to learning .
<proverb>
مقصد علم و دانش را,جاده اى نیست هموار .
ground note
نت زمینه
outlined
زمینه
flat paint
زمینه
tendency
زمینه
ground
زمینه
design
زمینه
sketches
زمینه
sketched
زمینه
outline
زمینه
terrain
زمینه
backgrounds
زمینه
basis
زمینه
tendencies
زمینه
background
زمینه
sketch
زمینه
settings
زمینه
predisposition
زمینه
flash color
زمینه
outlining
زمینه
background
پس زمینه
context
زمینه
designs
زمینه
ichnograph
زمینه
contexts
زمینه
predispositions
زمینه
backgrounds
پس زمینه
setting
زمینه
conspectus
زمینه
outlines
زمینه
matrix
زمینه ملاط
predisposes
زمینه را مهیاساختن
ambient music
موسیقی پس زمینه
background music
موسیقی پس زمینه
contrasted
رنگ زمینه
contrast
رنگ زمینه
predisposing
زمینه را مهیاساختن
predispose
زمینه را مهیاساختن
predisposed
زمینه را مهیاساختن
background sound
موسیقی پس زمینه
root
سرچشمه زمینه
matrixes
زمینه ملاط
blue print
زمینه ابی
roots
سرچشمه زمینه
main color
رنگ زمینه
themes
ریشه زمینه
wherein
درچه زمینه
background level
تراز زمینه
foreground
پیش زمینه
display background
زمینه نمایش
groundwork
زمینه اساس
theme
ریشه زمینه
surveyed
زمینه یابی
ambient
پس زمینه معمولی
ichnography
زمینه سازی
background noise
صدای پس زمینه
background noise
اختلال پس زمینه
background process
فرایندهای پس زمینه
background radiation
تابش زمینه
surveys
زمینه یابی
planning
زمینه سازی
host crystal
بلور زمینه
ground colour
رنگ زمینه
contrasting
رنگ زمینه
intrigue
زمینه سازی
intrigues
زمینه سازی
intriguing
زمینه سازی
figure ground
شکل و زمینه
background printing
چاپ پس زمینه
background current
جریان زمینه
dominant design
زمینه اصلی
contrasts
رنگ زمینه
ground color
رنگ زمینه
survey
زمینه یابی
background communication
ارتباط پس زمینه
protective ground
زمینه حفافتی
in this connextion
دراین زمینه
spectrum of war
جنگ در تمام زمینه ها
undertone
ته صدا موجود در زمینه
survey research
پژوهش زمینه یاب
survey tests
ازمونهای زمینه یابی
field lens adjustment
زمینه تنظیم لنز
attitude survey
زمینه یابی نگرش
undertones
ته صدا موجود در زمینه
It is in short supply.
زمینه اش دربازار کم است
contrast
زمینه طرح و سایه
contrasts
زمینه طرح و سایه
predisposing factor
عامل زمینه ساز
fields
زمینه رزمی صحرایی
background recalculation
محاسبه مجدد پس زمینه
spectrum of war
زمینه ها یا طیف جنگ
fielded
زمینه رزمی صحرایی
field
زمینه رزمی صحرایی
contrasting
زمینه طرح و سایه
contrasted
زمینه طرح و سایه
foreground task
کار یا وفیفه پیش زمینه
basic ground
زمینه و متن اصلی فرش
color contrast
تضاد رنگی در زمینه فرش
He talked in this connection (vein).
دراین زمینه صحبت کرد
ich nographic
وابسته به طراحی و زمینه سازی
plat
نقشه کشی زمینه سازی
grillage
زمینه و طرح مشبک توری و غیره
scenario
زمینه یاطرح راهنمای فیلم صامت
This painting has a green background.
زمینه این تابلو سبز است
scenarios
زمینه یاطرح راهنمای فیلم صامت
karyolymph
ماده اساسی زمینه هسته سلولی
cosmic microwave radiation background
زمینه تشعشعی میکرو موجی کیهانی
scarlet
[زمینه فرش بافته شده قرمز یکدست]
blurred black ground
زمینه و متن فرشی که نامشخص و مبهم باشد
belcher
دستمال گردن با زمینه ابی وخال سفید
We shall be reasoning on the grounds that. .
روی این زمینه استدلال خواهیم کرد که ...
positive
تصویر صفحه نمایش با پشت زمینه سفید
reverse video
کاراکترهای تیره بر روی زمینه نمایش روشن تصویرمعکوس
underlie
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlain
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlies
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
wallpapers
تصویر یا الگو استفاده شده به عنوان پیش زمینه پنجره
I have to go back a little bit.
[This requires a little background
{explanation}
]
.
این نیاز به کمی پیش زمینه
[توضیح بیشتر]
دارد.
wallpaper
تصویر یا الگو استفاده شده به عنوان پیش زمینه پنجره
embriodery
[آراستن و زینت دادن زمینه فرش به کمک سوزن کاری و گلدوزی]
rolling terrain
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
sightscreen
دیوار یا نرده در طرفین زمین کریکت به عنوان زمینه برای توپ انداز
conveyancing
در CL این اصطلاح بیشتر در زمینه تسهیل معاملات مربوط به اموال غیر منقول مصداق دارد
abrash
دو رنگی شدن زمینه و حاشیه فرش به دلیل استفاده از کلاف های متفاوت پشم و یا رنگرزی نامناسب
condonation
اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com