Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
geologist
زمین شناس
Other Matches
lapidarian
سنگ شناس گوهر شناس
penny wise and pound foolish
دینار شناس و ریال شناس
lapidary
سنگ شناس گوهر شناس
virologist
متخصص ویروس شناس ویژه گرعلم ویروس شناسی ویروس شناس
ground return
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
touch judge
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowned
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
inductive earthing
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
hercules
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
pancakes
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
geotaxis
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
pancake
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
regulus
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
nap of the earth
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
honest john
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
off side
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
to break up
از هم جدا شدن
[پوسته زمین]
[زمین شناسی]
tellurian
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
geognosy
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
perelotok
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
sergeant
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeants
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
styx
نوعی موشک زمین به زمین دریایی
rolling terrain
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
covenant runing with land
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
pershing
موشک زمین به زمین پرشینگ
pervious ground
زمین تراوا زمین نفوذپذیر
redstone
موشک زمین به زمین رداستون
lacrosse
نوعی موشک زمین به زمین
paleographer
خط شناس
technologist
فن شناس
graphologist
خط شناس
biosphere
قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
pteridologist
سرخس شناس
pteridologist
کرف شناس
statisticians
امار شناس
tactful
موقع شناس
statistician
امار شناس
geneticist
نسل شناس
astronomer
ستاره شناس
phenomenologist
پدیده شناس
philologer
زبان شناس
philologist
واژه شناس
philologist
زبان شناس
petrologist
سنگ شناس
phonologist
صوت شناس
phrenologist
جمجمه شناس
geneticists
نسل شناس
physiognomist
قیافه شناس
tactfully
موقع شناس
sociologist
جامعه شناس
ecologists
بوم شناس
ecologist
بوم شناس
philatelists
تمبر شناس
philatelist
تمبر شناس
oceanographer
اقیانوس شناس
naturalists
طبیعت شناس
naturalist
طبیعت شناس
pathologists
اسیب شناس
pathologist
اسیب شناس
gourmets
خوراک شناس
gourmet
خوراک شناس
serologist
سرم شناس
spectroscopist
طیف شناس
syphilologist
سفلیس شناس
teleologist
پایان شناس
ethnologist
قوم شناس
rhythmist
سجع شناس
selenographer
ماه شناس
self knowing
خود شناس
genealogist
شجره شناس
herbalists
گیاه شناس
herbalist
گیاه شناس
grateful
متشکر حق شناس
antiquarian
عتیقه شناس
dutiful
وفیفه شناس
dutiful
گماشت شناس
seismologist
زلزله شناس
sociologist
انسگان شناس
anthropologist
انسان شناس
archeologist
باستان شناس
archaeologist
باستان شناس
criminologist
جرم شناس
ethnologists
قوم شناس
therapeutist
درمان شناس
parasitologist
انگل شناس
feal
وفیفه شناس
cytology
یاخته شناس
cytology
سلول شناس
crystallographer
بلور شناس
craniologist
کله شناس
craniologist
جمجمه شناس
cosmologist
کیهان شناس
cosmographer
کیهان شناس
conchologist
صدف شناس
decoder
رمز شناس
demographer
جمعیت شناس
etymologer
اشنقاق شناس
ethologist
کردار شناس
epigraphist
کتیبه شناس
insectologist
حشره شناس
entomologist
حشره شناس
embryologist
رویان شناس
duteous
گماشت شناس
dendrologist
درخت شناس
climatologist
اقلیم شناس
characterologist
منش شناس
carpologist
میوه شناس
arborist
درخت شناس
anatomist
کالبد شناس
esthetician
زیبایی شناس
aesthetician
زیبایی شناس
actinolagy
پرتو شناس
acoustician
صدا شناس
astrologer
ستاره شناس
astrologers
ستاره شناس
astronmer
ستاره شناس
toxicologist
زهر شناس
muscologist
خزه شناس
bryologist
خزه شناس
bibliographer
کتاب شناس
bibliograph
کتاب شناس
bacteriologist
میکرب شناس
botanist
گیاه شناس
botanists
گیاه شناس
zoologist
جانور شناس
antiquaries
عتیقه شناس
paleontologist
دیرین شناس
numismatist
مدال شناس
numismatist
سکه شناس
mythologist
اسطوره شناس
mythologist
افسانه شناس
mythologist
اساطیر شناس
myologist
ماهیچه شناس
musicologist
موسیقی شناس
loyal
وفیفه شناس
odontologist
دندان شناس
oenologist
باده شناس
osteologist
استخوان شناس
orologist
کوه شناس
ornithologist
پرنده شناس
orientalist
خاور شناس
operation decoder
عمل شناس
opcode decoder
رمزالعمل شناس
ontologist
هستی شناس
oenologist
شراب شناس
mineralogist
معدن شناس
microbiologist
میکرب شناس
methodologist
اسلوب شناس
hypnologist
خواب شناس
herborist
گیاه شناس
heliologist
افتاب شناس
godly
خدا شناس
punctual
وقت شناس
conscientious
وفیفه شناس
gemologist
گوهر شناس
antiquary
عتیقه شناس
ichthyologist
ماهی شناس
iconologist
شمایل شناس
metallographer
فلز شناس
lunarian
ماه شناس
petologist
سنگ شناس
lithologist
سنگ شناس
lexicologist
لغت شناس
astronomers
ستاره شناس
ideologist
ارمان شناس
fossilist
سنگواره شناس
discreet
<adj.>
موقع شناس
vermeologist
کرم شناس
discrete
<adj.>
موقع شناس
technologist
حرفه شناس
discretional
<adj.>
موقع شناس
prudent
[discreet]
<adj.>
موقع شناس
vulcanologist
دانشمنداتشفشان شناس
weather wise
هوا شناس
topologist
مکان شناس
neurologist
عصب شناس
biologist
زیست شناس
talik
زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
little john
موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
contour flight
پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
environmentalist
محیط زیست شناس
duteous
وفیفه شناس مطیع
environmentalists
محیط زیست شناس
feal
نمک شناس باوفا
To have a good sense of timing . To have a sense of occasion j.
موقع شناس بودن
he can read the sky
ستاره شناس است
metrologist
سنگ و پیمانه شناس
stratigrapher
دانشمند چینه شناس
leal
وفیفه شناس حقشناس
carcinology
سخت پوست شناس
volcanologist
دانشمند اتشفشان شناس
psychopathologist
اسیب شناس روانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com