Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
prison camp
زندان صحرایی
prison camps
زندان صحرایی
Other Matches
bleacher
صندلیهای چند ردیفی صحرایی نیمکتهای اموزشی صحرایی
breakaway
شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
campestral
صحرایی
outdoor
صحرایی
call box
تلفن صحرایی
artillery
توپخانه صحرایی
gerbil
موش صحرایی
gerbils
موش صحرایی
call boxes
تلفن صحرایی
abutilon
خطمی صحرایی
field exercise
خدمات صحرایی
bindweed
نیلوفر صحرایی
caracal
گربه صحرایی
scabiosa
مامیثای صحرایی
ratton
موش صحرایی
corn mayweed
بابونه صحرایی
corn parsley
جعفری صحرایی
drumhead court martial
محاکمه صحرایی
english mercury
اسفناج صحرایی
pavilion
چادر صحرایی
cans
مستراح صحرایی
fieldmice
موش صحرایی
oat
جو صحرایی یولاف
canning
مستراح صحرایی
fieldmouse
موش صحرایی
can
مستراح صحرایی
orienteering
مسابقهی دو صحرایی
field hospitals
بیمارستان صحرایی
field hospital
بیمارستان صحرایی
pavilions
چادر صحرایی
vole
موش صحرایی
crab apples
سیب صحرایی
crab apple
سیب صحرایی
latrine
توالت صحرایی
field glasses
عینک صحرایی
voles
موش صحرایی
good henry
اسفناج صحرایی
field shop
کارگاه صحرایی
field shop
تعمیرگاه صحرایی
field stockade
ذخایر صحرایی
rat
موش صحرایی
field wire
سیم صحرایی
field work
کار صحرایی
fieldartillery
توپخانه صحرایی
gerbille
موش صحرایی
outsentry
پاسدار صحرایی
out guard
گشتی صحرایی
landrail
ابچلیک صحرایی
mentha piperita
نعناع صحرایی
field ration
جیره صحرایی
field radio
بی سیم صحرایی
fiedl fortifications
استحکامات صحرایی
field archery
تیراندازی صحرایی
field army
ارتش صحرایی
field kitchen
اشپزخانه صحرایی
field atrillery
توپخانه صحرایی
field exercise
تمرین صحرایی
field glass
دوربین صحرایی
field gun
توپ صحرایی
good king
اسفناج صحرایی
field laboratory
ازمایشگاه صحرایی
field maintenance
نگهداری صحرایی
field notes
یادداشتهای صحرایی
field round
یک دور تیراندازی صحرایی
hunter's round
نوعی مسابقه صحرایی
hudson seal
خز موش صحرایی امریکا
field officer
افسر عملیات صحرایی
field arrow
تیرهای تیراندازی صحرایی
fieldpiece
تفنگ یا توپ صحرایی
field
زمینه رزمی صحرایی
field manual
ائین نامه صحرایی
tare
ویسیای صحرایی ماشک
convertible table
میز صحرایی تا شونده
dodder
کتان صحرایی لرزیدن
fields
زمینه رزمی صحرایی
fielded
زمینه رزمی صحرایی
dodders
کتان صحرایی لرزیدن
field operating
فعال درصحرا رده صحرایی
hock
گیاهان پنیرک شاهدانه صحرایی
field commands
یکانهای صحرایی فرماندهیهای رزمی
lemming
موش صحرایی قطب شمال
lemmings
موش صحرایی قطب شمال
field radio
رادیوی قابل حمل صحرایی
land girl n
دختری که کارهای صحرایی میکرد
coyotes
گرگ صحرایی امریکای شمالی
coyote
گرگ صحرایی امریکای شمالی
out door
صحرایی در هوای ازاد انجام شده
peafowl
قوقاول بزرگ صحرایی جنوب اسیا
field event
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
field events
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
fieldwork
کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
ess
دو پیچ در سمت مخالف درمسیر صحرایی
steeplechase
اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
steeplechases
اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
field expedient
روشهای اضطراری اخراجات در صحرا تدابیر صحرایی
equestrian events
مسابقه کنترل اسب و پرش درمسافت صحرایی
jailed
زندان
jail
زندان
presidio
زندان
jailing
زندان
grates
زندان
pokey
زندان
gaol
زندان
house of correction
زندان
gaoled
زندان
gaoling
زندان
gaols
زندان
hoosegow
زندان
jails
زندان
bridewell
زندان
prisons
زندان
hothouses
زندان
hothouse
زندان
grated
زندان
dungeons
زندان
tollbooth
زندان
calaboose
زندان
dungeon
زندان
qoud
زندان
quod
زندان
tolbooth
زندان
grate
زندان
prison
زندان
slammer
زندان
imprisonment
زندان
cross country
خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
solitary confinement
زندان مجرد
prison breaking
زندان گریزی
solitary confinement
زندان انفرادی
to cage up
در زندان افکندن
life sentence
حکم زندان
maximum security prison
زندان فوق امنیتی
penology
اداره زندان
prison breaker
زندان گریز
state prison
زندان ایالتی
serve time
در زندان به سر بردن
state prison
زندان دولتی
sweatbox
زندان مجرد
put in jail
در زندان افکندن
to serve time
در زندان بسربردن
to break the prison
گریختن از زندان
put in jail
به زندان انداختن
lockups
زندان کردن
cans
زندان کردن
prisons
زندان کردن
prisons
وابسته به زندان
prison
زندان کردن
black hole
زندان تاریک
black holes
زندان تاریک
prison
وابسته به زندان
cells
زندان انفرادی
close confinement
زندان انفرادی
canning
زندان کردن
can
زندان کردن
incarcerate
در زندان نهادن
lockup
زندان کردن
imprisoning
زندان کردن
imprison
زندان کردن
incarcerated
در زندان نهادن
incarcerates
در زندان نهادن
incarcerating
در زندان نهادن
warden
رئیس زندان
wardens
رئیس زندان
confinement
زندان بودن
confinement facility
تاسیسات زندان
cells
زندان تکی
ward
سلول زندان
house of d.
زندان موقتی
from out the prison
از توی زندان
wards
سلول زندان
bagnio
زندان شرقی
jailbreak
فرار از زندان
imprisons
زندان کردن
dunggeon
زندان زیرزمین
jailbreaks
فرار از زندان
disciplinary barracks
زندان دژبان
disciplinary barracks
زندان انضباطی
disciplinary segregation
زندان انضباطی
cell
زندان انفرادی
disprison
از زندان دراوردن
cell
زندان تکی
oubliette
سیاه چال
[در زندان]
dungeon
سیاه چال
[در زندان]
extra good time
وقت معافیت از زندان
dungeons
سیاه چال ها
[در زندان]
clink
زندان
[اصطلاح روزمره]
ward
حیاط محوطه زندان
wards
حیاط محوطه زندان
jug
زندان
[اصطلاح روزمره]
oubliettes
سیاه چال ها
[در زندان]
prison psychosis
روان پریشی زندان
governor
حاکم رئیس زندان
governors
حاکم رئیس زندان
lay by the heels
در بند یا زندان نهادن
wardress
نگهبان و محافظ زن در زندان
coop
اغل گوسفند زندان
recommit
دوباره زندان کردن
breach of prison
جرم فرار از زندان
bastille
زندان عمومی سابق در
lay fast by the heels
در بند یا زندان نهادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com