English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (9 milliseconds)
English Persian
maximum security prison زندان فوق امنیتی
Other Matches
breakaway شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
access control وسیله امنیتی
reasons of safety دلایل امنیتی
security incident حادثه امنیتی
security assistance کمکهای امنیتی
security cognizance هشیاری امنیتی
security reasons دلایل امنیتی
closed-circuit camera دوربین امنیتی
surveillance camera دوربین امنیتی
security camera دوربین امنیتی
observation camera دوربین امنیتی
CCTV camera دوربین امنیتی
An important security authourity . یک مقام مهم امنیتی
for reasons of safety به خاطر دلایل امنیتی
for security reasons به خاطر دلایل امنیتی
security service خدمتکاران گروه امنیتی
security force خدمتکاران گروه امنیتی
security خدمتکاران گروه امنیتی
Due to the review security procedures were modified . به علت بررسی روش های امنیتی اصلاح شدند.
deny access جلوگیری از دستیابی به یک مدار یا سیستم به دلیل حجم کار بالا یا امنیتی
multisync monitor صفحه نمایش که حاوی قفل امنیتی برای فرکانس اسکن هر نوع کارت گرافیکی باشد
S HTTP سیستمی که خط امنیتی بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده ایجاد تا به کاربران امکان پرداخت قیمت کالاها از طریق اینترنت بدهد
hoosegow زندان
gaol زندان
calaboose زندان
dungeon زندان
hothouses زندان
hothouse زندان
imprisonment زندان
grates زندان
grated زندان
grate زندان
bridewell زندان
house of correction زندان
slammer زندان
tollbooth زندان
tolbooth زندان
quod زندان
qoud زندان
presidio زندان
pokey زندان
gaols زندان
gaoling زندان
jail زندان
jails زندان
jailed زندان
jailing زندان
prison زندان
dungeons زندان
gaoled زندان
prisons زندان
introduces بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
put in jail در زندان افکندن
prison breaker زندان گریز
prison breaking زندان گریزی
jailbreaks فرار از زندان
cell زندان انفرادی
cell زندان تکی
penology اداره زندان
to break the prison گریختن از زندان
put in jail به زندان انداختن
cells زندان تکی
solitary confinement زندان مجرد
prison camps زندان صحرایی
prison camp زندان صحرایی
to serve time در زندان بسربردن
cells زندان انفرادی
sweatbox زندان مجرد
state prison زندان دولتی
state prison زندان ایالتی
serve time در زندان به سر بردن
solitary confinement زندان انفرادی
jailbreak فرار از زندان
life sentence حکم زندان
imprisoning زندان کردن
confinement زندان بودن
can زندان کردن
canning زندان کردن
cans زندان کردن
incarcerated در زندان نهادن
black holes زندان تاریک
prison زندان کردن
bagnio زندان شرقی
prisons وابسته به زندان
prisons زندان کردن
imprison زندان کردن
imprisons زندان کردن
lockup زندان کردن
lockups زندان کردن
incarcerate در زندان نهادن
incarcerates در زندان نهادن
incarcerating در زندان نهادن
warden رئیس زندان
wardens رئیس زندان
black hole زندان تاریک
disciplinary segregation زندان انضباطی
disciplinary barracks زندان انضباطی
dunggeon زندان زیرزمین
ward سلول زندان
wards سلول زندان
to cage up در زندان افکندن
from out the prison از توی زندان
disprison از زندان دراوردن
house of d. زندان موقتی
disciplinary barracks زندان دژبان
confinement facility تاسیسات زندان
close confinement زندان انفرادی
prison وابسته به زندان
monitor صفحه نمایشی که قنل امنیتی برای فرکانس دید مورد نظر برای هر نوع کارت گرافیکی دارد
monitors صفحه نمایشی که قنل امنیتی برای فرکانس دید مورد نظر برای هر نوع کارت گرافیکی دارد
monitored صفحه نمایشی که قنل امنیتی برای فرکانس دید مورد نظر برای هر نوع کارت گرافیکی دارد
clink زندان [اصطلاح روزمره]
jug زندان [اصطلاح روزمره]
oubliette سیاه چال [در زندان]
dungeon سیاه چال [در زندان]
dungeons سیاه چال ها [در زندان]
wards حیاط محوطه زندان
oubliettes سیاه چال ها [در زندان]
ward حیاط محوطه زندان
He was sent to jail. اورابه زندان انداختند
bastille زندان عمومی سابق در
lay by the heels در بند یا زندان نهادن
to bail out با ضمانت از زندان دراوردن
breach of prison جرم فرار از زندان
recommit دوباره زندان کردن
prisoner of war cage زندان زندانیان جنگی
prison psychosis روان پریشی زندان
coop اغل گوسفند زندان
extra good time وقت معافیت از زندان
extra good time معافی مشروط از زندان
marshall مارشال رئیس زندان
lay fast by the heels در بند یا زندان نهادن
wardress نگهبان و محافظ زن در زندان
governors حاکم رئیس زندان
To beak jail . از زندان فرار کردن
governor حاکم رئیس زندان
quad زندانی کردن در زندان افکندن
diversion law استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
diversion استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
send up <idiom> حکم به زندان انداختن کسی
run (someone) in <idiom> به زندان بردن ،دستگیر کردن
to cast [throw] somebody into the dungeon به زندان انداختن کسی [تاریخ]
to dungeon somebody به زندان انداختن کسی [تاریخ]
quads زندانی کردن در زندان افکندن
interlock رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlocked رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlocks رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlocking رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
penitentiaries دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
penitentiary دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
jailŠetc کسیکه زندان خانه اوشده است
prison bird کسیکه زندان خانه او شده است
negligent escape فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
turnkey کلید دار زندان دستگاه انحراف سنج زاویه
oubiette زندان پنهان که در بالای ان یک روزنه هست و بس سیاه چال
court of record در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
colony موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم [مانند زندان]
nsfnet یک شبکه گسترده تهیه شده توسط دفتر محاسبات علمی پیشرفته در موسسه ملی علوم برای انجام عملیات غیرنظامی طراحی وزارت دفاع طراحی شد که بخاطردلایل امنیتی در دسترس عمومی نمیباشد
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence. قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
contempt در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
Hard architecture [ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
firewall سیستم امنیتی سخت افزار یا نرم افزار بین سرور یا اینترنیت و اینترنت عمومی . سیستم اجازه عبور اطلاعات به اینترنت را میدهد ولی داده ورودی را بررسی میکند پیش از ارسال آن به سرور خصوصی
habeas corpus دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
to release آزاد کردن [رها کردن ] [از زندان]
ransom وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com