Dictiornary-Farsi | زندگی با یک شوهر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
monandry	زندگی با یک شوهر


Other Matches

brother in low	برادر شوهر شوهر خواهر باجناغ
uncles	شوهر عمه شوهر خاله
uncle	شوهر عمه شوهر خاله
brorher in law	برادر شوهر شوهر خواهر
it is impossible to live there	نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.	ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
bachelor	زن بی شوهر
feme sole	زن بی شوهر
spouse	زن یا شوهر
spouses	زن یا شوهر
trigamist	زن سه شوهر
hub or hub by	شوهر
wedded	زن و شوهر
couples	زن و شوهر
coupled	زن و شوهر
bachelors	زن بی شوهر
hubby	شوهر
hubbies	شوهر
couple	زن و شوهر
mans	شوهر
husbands	شوهر
pair	زن و شوهر
discovert	بی شوهر
man	شوهر
husband	شوهر
lead a dog's life <idiom>	زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
married	شوهر دار
mothers-in-law	مادر شوهر
cuckolds	شوهر زن زانیه
cuckolding	شوهر زن زانیه
cuckolded	شوهر زن زانیه
cuckold	شوهر زن زانیه
wed	زن یا شوهر دادن
marriageable	تنه شوهر
marries	شوهر دادن
monandrous	دارای یک شوهر
monandry	اعتیاد به یک شوهر
mother in low	مادر شوهر
polyandrist	زن چند شوهر
matrons	زن شوهر دار
matron	زن شوهر دار
stepfathers	شوهر مادر
stepfather	شوهر مادر
step son	پسرزن یا شوهر
espousing	شوهر دادن
espouses	شوهر دادن
espoused	شوهر دادن
espouse	شوهر دادن
marry	شوهر دادن
mother-in-law	مادر شوهر
father in law	پدر شوهر
father-in-law	پدر شوهر
give in marriage	شوهر دادن
polygamist	شوهر چند زن
brothers-in-law	شوهر خواهر
brother-in-law	شوهر خواهر
monogamous	دارای یک زن یا یک شوهر
fathers-in-law	پدر شوهر
bigamous	دارای دو زن یا دو شوهر
brother in law	شوهر خواهر
privacy between husband and wife	خلوت بین زن و شوهر
her much older husband	شوهر بسیار مسن تر از او [زن]
sister in law	خواهر شوهر زن برادر
he got off his daughters	دخترهایش را شوهر داد
admetus	شوهر السس تیس
jointure	دارایی مشترک زن و شوهر
polygamous	چند شوهر ه چندگان
mother in law	مادر شوهر نامادری
judicial separaion	جدایی زن و شوهر از نظرحقوقی
nubility	تنه شوهر بودن
nephews	پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
to wear breeches	بر شوهر خود مسلط بودن
her next was a merchant	شوهر بعدی وی بازرگان بود
step daughter	دختر اندر دخترزن یا شوهر
nephew	پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
pin money	پول جیبی شوهر به همسرش
polyandric	چند شوهره وابسته بچند شوهر
to live like cat and dog	دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
polyandrous	چند شوهره وابسته بچند شوهر
single a	زنای مردزن داریازن شوهر یازن شوهرداربامردبیزن
chaperon	زن شوهر دار یا کاملی که ازدختر جوانی مراقبت میکند
paraphernalia	دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
telegony	انتقال فرضی صفات ونفوذاخلاقی شوهر اول در بچههای زن از شوهران بعدی
wife's equity	عبارت است از مقدار مناسب و معقولی ازاثاث البیت و ..... که زن میتواند برای خود و اطفالش نگهدارد و شوهر حق تصرف در ان یا انتقال دادنش راندارد
The husband and wife got into an argument . The husband and wife had an acrimonious exchange .	زن و شوهر بگو مگوشان شد [بگو مگو کردند]
lifelines	خط زندگی
eau de vie	اب زندگی
lifeline	خط زندگی
lives of great men	زندگی
existences	زندگی
living	زندگی
existence	زندگی
habitancy	زندگی
togetherness	زندگی با هم
lives	زندگی
habitance	زندگی
wile a	در زندگی
vita	زندگی
life	زندگی
vivification	زندگی
incertitude	ناپایداری زندگی
country life	زندگی روشنایی
eremitic life	زندگی زاهدانه
hutment	زندگی در کلبه
live forever	زندگی ابدی
liveable	قابل زندگی
living expenses	هزینه زندگی
he lives on air	زندگی میکند
easy circumstances	زندگی راحت
living cost	هزینه زندگی
eremitism	زندگی زاهدانه
intravital	در زمان زندگی
livable	قابل زندگی
living area	منطقه زندگی
intravitam	در زمان زندگی
happy life	زندگی باخوشدل
level of living	سطح زندگی
living standard	سطح زندگی
life chance	مجال زندگی
ever lasting life	زندگی جاویدان
evening of life	شام زندگی
concubinage	زندگی بطورصیغه
life cycle	دوره زندگی
life experiences	تجارب زندگی
life history	تاریخچه زندگی
life instinct	غریزه زندگی
life motto	شعار زندگی
life style	سبک زندگی
life sustenance	گذران زندگی
lifeway	طرز زندگی
happy life	زندگی اسوده
living death	زندگی مرگبار
life of privation	زندگی در سختی
domiciled [law] [politics] <adj.>	محل زندگی
resident <adj.>	محل زندگی
life of Riley <idiom>	زندگی بی دغدغه
(the) high life <idiom>	زندگی تجملاتی
facts of life <idiom>	حقایق زندگی
a life full of incidents	زندگی پر رویداد
Shame on you !	تف بر این زندگی
social life	زندگی اجتماعی
pieds-a-terre	جای زندگی
scheme of life	رویه زندگی
rurality	زندگی روستایی
renascence	زندگی مجدد
redivivus	زندگی نویافته
public life	زندگی سیاسی
public life	زندگی در سیاست
planetary life	زندگی دربدر
parasitism	زندگی طفیلی
monkery	زندگی راهبی
married life	زندگی زناشویی
scheme of life	نقشه زندگی
sentience	زندگی فکری
sequestered life	زندگی مجرد
pied-a-terre	جای زندگی
lifestyles	شیوهی زندگی
lifestyle	شیوهی زندگی
joie de vivre	نشاط زندگی
vitalize	زندگی دادن
vital energy	نیروی زندگی
uterine life	زندگی زهدانی
temporal life	زندگی موقت
taedium vitae	بیزاری از زندگی
soldiering	زندگی سربازی
single life	زندگی مجردی
marriage life	زندگی زناشویی
modus vivendi	روش زندگی
enlivening	زندگی بخشیدن
enlivens	زندگی بخشیدن
careers	دوره زندگی
careering	دوره زندگی
careered	دوره زندگی
going	مشی زندگی
cost of living	هزینه زندگی
life-cycle	چرخه زندگی
enlivened	زندگی بخشیدن
vegetation	زندگی گیاهی
larks	روش زندگی
career	دوره زندگی
livers	زندگی کننده
liver	زندگی کننده
animates	زندگی بخشیدن
animate	زندگی بخشیدن
tribalism	زندگی ایلیاتی
symbiosis	زندگی تعاونی
enliven	زندگی بخشیدن
fireside	زندگی خانگی
firesides	زندگی خانگی
bane	مخرب زندگی
standards of living	معیار زندگی
lifetime	دوره زندگی
lifetimes	مدت زندگی
lifetimes	دوره زندگی
habit	زندگی کردن
standards of living	استاندارد زندگی
habits	زندگی کردن
life expectancies	امید به زندگی
lifeless	عاری از زندگی
standard of living	سطح زندگی