Dictiornary-Farsi | زنگی دوست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
negrophil	زنگی دوست


Other Matches

A friend in need is a friend indeed.. <proverb>	دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you.	من دوست دارم با تو دوست باشم.
Negroes	زنگی
Negro	زنگی
zanzibari	زنگی
carillon	سنتور زنگی
timbre	دایره زنگی
blackamoor	سیاه زنگی
tambourines	دایره زنگی
pies	کلاغ زنگی
pie	کلاغ زنگی
darky	سیاه زنگی
carillons	سنتور زنگی
fascias	دایره زنگی
fascia	دایره زنگی
alarum	ساعت زنگی
negrillo	زنگی کوچک
tambourine	دایره زنگی
striker	ساعت زنگی
chiming	سازیاموسیقی زنگی
tintinnabulum	جغجغه زنگی
timbrel	دایره زنگی
chimes	سازیاموسیقی زنگی
chimed	سازیاموسیقی زنگی
chime	سازیاموسیقی زنگی
strikers	ساعت زنگی
negroid	زنگی مانند
negro slave	غلام زنگی
hamite	زنگی سیاه افریقایی
ravens	غراب کلاغ زنگی
raven	غراب کلاغ زنگی
tambourines	دایره زنگی زدن
tambourine	دایره زنگی زدن
carillonneur	نوازنده سنتور زنگی
alarm	بیم و وحشت ساعت زنگی
alarmed	بیم و وحشت ساعت زنگی
alarmingly	بیم و وحشت ساعت زنگی
alarms	بیم و وحشت ساعت زنگی
rattler	چیزی که تغ تغ کند مار زنگی
rattlers	چیزی که تغ تغ کند مار زنگی
sidewinder	نوعی مار زنگی کوچک
massasauge	مار زنگی امریکای شمالی
repeater	ساعت زنگی بازگو کننده
passing bell	زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
negrito	زنگی کوچک در اقیانوسیه ونواحی مالاکا
negroidal	زنگی وابسته بسیاهان کسیکه خون سیاهان در اوباشد
I am [have] finished with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
adjective colour	زنگی که برای ثابت شدن محتاج به افزایش چیزدیگری است
gong	زنگی که عبارت است ازکاسه و چکشی که اهسته بران میزنند
gongs	زنگی که عبارت است ازکاسه و چکشی که اهسته بران میزنند
cuckoo clocks	ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
cuckoo clock	ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
mags	کلاغ جاره اروپایی کلاغ زنگی
mag	کلاغ جاره اروپایی کلاغ زنگی
ally	دوست
allying	دوست
unfriended	بی دوست
amicable	دوست
chums	دوست
chum	دوست
philogynist	زن دوست
philoginous	زن دوست
heart to heart	دوست
bozo	دوست
dienophile	دی ان دوست
hydrophilic	اب دوست
hydrophilic compound	اب دوست
leal	دوست
heart-to-heart	دوست
heart-to-hearts	دوست
buddies	دوست
schoolmates	دوست
friends	دوست
schoolmate	دوست
friend	دوست
buddy	دوست
formalist	دوست
friendless	بی دوست
philanthropists	بشر دوست
lipophilic	چربی دوست
friendly state	کشور دوست
philanthropist	بشر دوست
negrophil	سیاه دوست
phihellenic	یونانی دوست
phiadelphian	نوع دوست
patiot	میهن دوست
oxyphile	اسید دوست
oxyphil	اسید دوست
ornithophilous	مرغ دوست
his friend's murder	قتل دوست او
nucleophile	هسته دوست
expressionism	حالت دوست
expressionist	حالت دوست
cobber	دوست صمیمی
hydrophilic compound	ترکیب اب دوست
hydrophilic	ترکیب اب دوست
intimado	دوست صمیمی
isophilic	همجنس دوست
necrophilous	لاشه دوست
myrmecophilous	مورجه دوست
patriot	وطن دوست
lithophilous	سنگ دوست
liquorish	نوشابه دوست
patriots	وطن دوست
kissing kind	باهم دوست
patriotic	میهن دوست
hydrophilic	اب دوست علاقمند به اب
take kindly to <idiom>	دوست داشتن
girlfriend	دوست دختر
family men	زن و بچه دوست
family man	زن و بچه دوست
loveable	دوست داشتنی
rats	دوست بی وفا
careerists	حرفه دوست
careerist	حرفه دوست
zoophilous	حیوان دوست
girlfriends	دوست دختر
lovable	دوست داشتنی
unlovely	دوست نداشتنی
pen pals	دوست مکاتبهای
pen pals	دوست قلمی
pen pal	دوست مکاتبهای
pen pal	دوست قلمی
zoophilic	حیوان دوست
lovelier	دوست داشتنی
xenophile	بیگانه دوست
philotechnic	صناعت دوست
philotechnic	صنعت دوست
philobiblic	کتاب دوست
philhellenic	دوست یونان
saprophytic	پوده دوست
pornerastic	جنده دوست
psychrophilic	سرما دوست
loveliest	دوست داشتنی
to make a friend of	دوست شدن با
lovely	دوست داشتنی
sweet tooth	شیرینی دوست
solomon	صلح دوست
philanthrope	بشر دوست
sporting	بازی دوست
social	جمعیت دوست
likable	دوست داشتنی
likeable	دوست داشتنی
boyfriend	دوست پسر
disliking	دوست نداشتن
acidophile	ترشی دوست
acidophile	اسید دوست
warlike	جنگ دوست
amativeness	دوست داشتن
anglophile	انگلیسی دوست
bibliophil	کتاب دوست
I need my e	من دوست دارم
social	گروه دوست
fraternising	دوست بودن
peaceable	صلح دوست
fraternised	دوست بودن
like	دوست داشتن
liked	دوست داشتن
friend	دوست کردن
friends	دوست کردن
gregarious	گروده دوست
likes	دوست داشتن
affects	دوست داشتن
affect	دوست داشتن
crony	دوست صمیمی
cronies	دوست صمیمی
fraternises	دوست بودن
cater cousin	دوست صمیمی
dislikes	دوست نداشتن
disliked	دوست نداشتن
francophile	فرانسه دوست
gallophile	فرانسه دوست
germanophil	المان دوست
hail fellow	دوست صمیمی
halophilous	نمک دوست
boyfriends	دوست پسر
hand and glove	دوست یک دل ویکزبان
hand and glove	دوست همراز
hand in glove	دوست یک دل ویکزبان
hand in glove	دوست همراز
philhellene	دوست یونان
heliophilous	افتاب دوست
hemophile	خون دوست
humansit	انسان دوست
humnanist	همنوع دوست
francophil	فرانسه دوست
loyalist	دولت دوست
dendrophilous	درخت دوست
loyalists	دولت دوست
culturist	فرهگ دوست
humanitarian	بشر دوست
fraternizing	دوست بودن
dislike	دوست نداشتن
chessist	شطرنج دوست
dislikable	دوست نداشتنی
hydrophile	اب دوست علاقمند به اب
fraternize	دوست بودن
fraternized	دوست بودن
fraternizes	دوست بودن