Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
grass widow
زنی که بچه حرامزاده دارد زن خراب
Other Matches
security
کپی از دیسک یا نوار یا فایل که در محل ایمن قرار دارد در صورتی که کپی موجود خراب شود یا گم شود
safe format
عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
faulted
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faults
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
fault
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
dud
ترقه خراب هرچیز خراب
scalar
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
bastard
حرامزاده
spurious
حرامزاده
illegitimate
حرامزاده
bastardly
حرامزاده
love begotten
حرامزاده
bastards
حرامزاده
base born
حرامزاده
unfathered
حرامزاده
whoreson
حرامزاده
baseborn
حرامزاده
adulterine
حرامزاده
misbegotten
حرامزاده
illegitimate
حرامزاده نامشروع
nullius filius
بچه حرامزاده
adulterating
زنازاده حرامزاده
adulterates
زنازاده حرامزاده
bastards
بچه حرامزاده
natural child
طفل حرامزاده
side slip
بچه حرامزاده
bastardize
حرامزاده خواندن
bastard
بچه حرامزاده
illegitimately
بطور حرامزاده
titlark
سسک حرامزاده
adulterate
زنازاده حرامزاده
special bastard
حرامزاده ویژه
love child
حرامزاده - بچهایکهپدرمادرشهرگزبایکدیگرازدواجنکردهاند
bastardization
بدل سازی حرامزاده کردن
special bastard
هر گاه پدر ومادر طفلی که حرامزاده بوده بعدا" ازدواج کنند نسب اوصحیح خواهد بود
. The car is gathering momentum.
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
Walls have ears
<idiom>
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
labor theory of value
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
lime cement mortar
ملات باتارد ملات حرامزاده
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
enclave economices
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears
دیوار موش دارد موش گوش دارد
ill conditioned
خراب
in bad repair
خراب
stickit
خراب
out of repair
خراب
ruinous
خراب
in disrepair
خراب
wastry
خراب
wastery
خراب
haywire
خراب
tumbledown
خراب
undone
خراب
alienated
خراب
broken
<adj.>
خراب
out of order
خراب
out of gear
خراب
out of condition
خراب
in a bad order
خراب
off the rails
خراب
out of action
خراب
rotten
خراب
to bring to nought
خراب کردن
dilapidate
خراب کردن
to break down
خراب کردن
devastative
خراب کننده
eversive
خراب کننده
there is a screw loose
خراب است
unbuild
خراب کردن
foul weather
هوای خراب
give way
خراب شدن
the road was impaired
جاده خراب شد
amortize
خراب کردن
bad sector
قطاع خراب
demonish
خراب کردن
to mull a mull of
خراب کردن
to go to smash
خراب شدن
to play the deuce with
خراب کردن
corrupts
خراب کردن
to run down
خراب شدن
corrupting
خراب کردن
to take down
خراب کردن
to tumble down
خراب شدن
corrupted
خراب کردن
to make a hash of
خراب کردن
to lie in ruin
خراب بودن
to lay in ruin
خراب کردن
to cut up
خراب کردن
dead drunk
سست خراب
to do for
خراب کردن
to fall to decay
خراب شدن
cumber
خراب شدن
to go out of gear
خراب شدن
corrupted file
فایل خراب
to go to the bad
خراب شدن
to go wrong
خراب شدن
corrupt
خراب کردن
impair
خراب کردن
vitiating
خراب کردن
demolish
خراب کردن
botching
خراب کردن
botches
خراب کردن
botched
خراب کردن
botch
خراب کردن
demolished
خراب کردن
demolishes
خراب کردن
demolishing
خراب کردن
destroy
خراب کردن
destroying
خراب کردن
vitiates
خراب کردن
vitiated
خراب کردن
impaired
خراب کردن
impairing
خراب کردن
impairs
خراب کردن
disfigure
خراب کردن
disfigured
خراب کردن
disfigures
خراب کردن
disfiguring
خراب کردن
cut up
خراب کردن
vitiate
خراب کردن
marring
خراب کردن
marred
خراب کردن
muddled
خراب کردن
muddles
خراب کردن
muddling
خراب کردن
zonked
مست و خراب
whacked
مست و خراب
pissed
مست و خراب
withering
خراب کننده
There is something wrong with the ...
... خراب است.
ruinous
خراب کننده
bungled
خراب کردن
wrech
خراب شدن
muddle
خراب کردن
bungling
خراب کردن
mar
خراب کردن
destroys
خراب کردن
undo
خراب کردن
blotto
مست و خراب
undoes
خراب کردن
wrack
خراب کردن
go haywire
<idiom>
خراب شدن
go to pot
<idiom>
خراب کردن
bungle
خراب کردن
bungles
خراب کردن
wreakful
خراب کننده
rough sea
دریای خراب
nonworking
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
make havoc with
خراب کردن
pull down
خراب کردن
disabled
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
indefectible
خراب نشدنی
it is not in good workingorder
خراب است
rot gut
معده خراب کن
to be kaput
خراب بودن
take down
خراب کردن
spoilable
خراب شدنی
heavy weather
هوای خراب
demolitions
خراب کردن
demolition
خراب کردن
down
[out of action, not in use]
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
out of kelter
خراب مختل
go down
خراب شدن
not in use
[American]
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
overtumble
خراب کردن
go bad
خراب شدن
to be shot
خراب بودن
out of blast
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
out of use
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
go wrong
خراب شدن
inoperative
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
that city lies in ruins
ان شهر خراب
out of service
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
half seas over
مست خراب
to fall apart
خراب شدن
unoperative
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
To spoilt things . To mess thing up .
کارها را خراب کردن
The elevator ( lift ) is out of order .
آسانسور خراب است.
to wreck
کاملا خراب کردن
batter
خراب کردن خمیر
The car broke down .
اتو موبیل خراب شد
The building is in ruins .
ساختمان خراب است
ills
خراب خطر ناک
to tear down a building
خراب کردن ساختمانی
to pull down a building
خراب کردن ساختمانی
side out
خراب کردن سرویس
it is rotten at the core
ازدرون خراب است
to demolish a building
خراب کردن ساختمانی
The lamp is broken.
لامپ خراب است.
undermine
از زیر خراب کردن
to go wrong
خراب شدن
[موقعیتی]
ill
خراب خطر ناک
ill-
خراب خطر ناک
heavy sea
دریای خیلی خراب
rottenly
بطور پوسیده یا خراب
undermined
از زیر خراب کردن
undermines
از زیر خراب کردن
the road was impaired
جاده خراب بود
over run
خراب کردن در هم نوردیدن
to crock up
خراب کردن یاشدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com