English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 186 (9 milliseconds)
English Persian
milk maid زنی که درشیرخانه یا شیر فروشی کارمیکند
Other Matches
bistros اغذیه فروشی و مشروب فروشی
bistro اغذیه فروشی و مشروب فروشی
burn the candle at both ends <idiom> یکسره کارمیکند
cameramen ادمیکه بادوربین کارمیکند
reliable ناگ خوب کارمیکند
that watch is a good t. k ان ساعت خوب کارمیکند
cameraman ادمیکه بادوربین کارمیکند
keel block تیر حمالی که به کشش کارمیکند
chiaroscurist هنرمندی که سیاه قلم کارمیکند
mutual terms شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
attitude gyro الت نشان دهنده پروازی که توسط ژایرو کارمیکند
constant speed unit گاورنری که توسط موتور کارمیکند و ملخ را کنترل مینماید
eyeservant نوکری که فقط هنگام موافبت اقایش خوب کارمیکند نوکرپیش رو
turbocharger شارژری در موتورهای پیستونی که توسط توربینی درمسیر گازهای خروجی کارمیکند
turbosupercharger سوپر شارژی در موتورهای پیستونی که توسط توربینی درمسیر گازهای خروجی کارمیکند
for sale فروشی
sales فروشی
disposability فروشی
on sale فروشی
on offer فروشی
wineshop باده فروشی
retail خرده فروشی
retail جزئی فروشی
chandlery شمع فروشی
butchery business گوشت فروشی
bijouterie جواهر فروشی
staple مرکزعمده فروشی
stapled مرکزعمده فروشی
stapling مرکزعمده فروشی
whole sale trade عمده فروشی
whole sale dealer عمده فروشی
dealing in slaves برده فروشی
toploftiness خود فروشی
newsstand روزنامه فروشی
optometry عینک فروشی
peacockery خود فروشی
retail dealing خرده فروشی
pedlary دست فروشی
prudishness عفت فروشی
perfumery عطر فروشی
priggishness علم فروشی
retail sales خرده فروشی
retail trade خرده فروشی
salter نمک فروشی
toggery لباس فروشی
taproom بارمشروب فروشی
glassman شیشه فروشی
greengrocery سبزی فروشی
slopwork دوخته فروشی
short sale سلم فروشی
jewelry جواهر فروشی
short sale پیش فروشی
priggery علم فروشی
slave trade برده فروشی
smithies اهن فروشی
smithy اهن فروشی
draperies پارچه فروشی
draperies ماهوت فروشی
grocer's shop خواربار فروشی
grocer's خواربار فروشی
food shop خواربار فروشی
grocery store [American E] خواربار فروشی
grocery خواربار فروشی
wholesale عمده فروشی
drapery پارچه فروشی
drapery ماهوت فروشی
snobbery افاده فروشی
drugstore دوا فروشی
barroom نوشابه فروشی
ironmongery اهن فروشی
cash crop محصول فروشی
snack bar ساندویچ فروشی
upholstery پرده فروشی
haberdashery خرازی فروشی
snack bars ساندویچ فروشی
upholstery مبل فروشی
cash crop فرآورد فروشی
drugstores دوا فروشی
pedantry فضل فروشی
retail price قیمت خرده فروشی
retail price بهای خرده فروشی
wineshop مغازه شراب فروشی
convenience store خواربار فروشی کوچک
resale price بهای خرده فروشی
quantity discount تخفیف عمده فروشی
to peacock oneself vref خود فروشی کردن
proslavery طرفداری از برده فروشی
convenience stores خواربار فروشی کوچک
wholesale price قیمت عمده فروشی
to prank out oneself خود فروشی کردن
ticket office باجه بلیت فروشی
oversold فزون فروشی کردن
box office باجه بلیط فروشی
overselling فزون فروشی کردن
taproom محل پیاله فروشی
tap room محل پیاله فروشی
sweetshop شیرینی فروشی قنادی
oversells فزون فروشی کردن
oversell فزون فروشی کردن
vintnery عمده فروشی شراب
trade price قیمت عمده فروشی
sales جنس فروشی فروش
delicatessens مغازه اغذیه فروشی
retail خرده فروشی کردن
swagger کبر فروشی خودستایی
swaggered کبر فروشی خودستایی
swaggering کبر فروشی خودستایی
swaggers کبر فروشی خودستایی
smithy فلز فروشی اهنگری
at the but cher's در دکان گوشت فروشی
barroom بار یا پیاله فروشی
dram shop جایگاه نوشابه فروشی
dramshop سالن مشروب فروشی
delicatessen مغازه اغذیه فروشی
box offices باجه بلیط فروشی
bar میکده بارمشروب فروشی
bars میکده بارمشروب فروشی
ostentation خود فروشی تظاهر
cutlery کارد وچنگال فروشی
soda fountain مغازه لیموناد فروشی
soda fountains مغازه لیموناد فروشی
smithies فلز فروشی اهنگری
bookshop دکان کتاب فروشی
bookshop مغازه کتاب فروشی
bookshops دکان کتاب فروشی
bookshops مغازه کتاب فروشی
dramshop بار مشروب فروشی
pot house ابجو فروشی خرابات
newsstand دکه روزنامه فروشی
quantity rebate تخفیف عمده فروشی
mercery مغازه پارچه فروشی
pedantry or pedantism علم فروشی خام
porterhouse ابجو واغذیه فروشی
grogshop دکان مشروب فروشی
groggery نوشابه فروشی میخانه
peltry پوست خام فروشی
gaudiness خودنمائی جلوه فروشی
profit cannibalism افراط در تخفیف و ارزان فروشی
Where is the booking office? باجه بلیت فروشی کجاست؟
Where is the ticket office? باجه بلیت فروشی کجاست؟
newsstand دکه یا کیوسک روزنامه فروشی
commissions حق العمل کاری امانت فروشی
commissioning حق العمل کاری امانت فروشی
commission حق العمل کاری امانت فروشی
wares کالای فروشی پرهیز کردن از
ware کالای فروشی پرهیز کردن از
milk float عرابه یا چرخ شیر فروشی
short sale بیع سلف پیش فروشی
index of wholesale prices شاخص قیمتهای عمده فروشی
index of retail prices شاخص قیمتهای خرده فروشی
cantina مغازه خواربار یامشروب فروشی
milk floats عرابه یا چرخ شیر فروشی
wholesale price index شاخص قیمت عمده فروشی
snuffle زهد فروشی کردن صدای خس خس بینی
pedantic وابسته به عالم نمایی وفضل فروشی
wholesale بطور یکجا عمده فروشی کردن
floorwalker بازرس فروشگاه بزرگ خرده فروشی
snuffled زهد فروشی کردن صدای خس خس بینی
snuffling زهد فروشی کردن صدای خس خس بینی
olericulture سبزی فروشی فراوردن و نگاهداری سبزیجات
snuffles زهد فروشی کردن صدای خس خس بینی
pedantize از روی خامی علم فروشی کردن
tap room جایگاه نوشابه فروشی ونوشابه خوری
Are there any houses for sale in these parts? این طرفها خانه فروشی پیدا می شود ؟
ink hard terms اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
mail order house تجارت خرده فروشی بوسیله مکاتبات پستی
licensed victualler مهمانخانه داری که پروانه نوشابه فروشی دارد
to make a p of one's learing دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
lumberyard محوطه یاحیاط تیر فروشی که الوار در ان انباشته شده
lumberyards محوطه یاحیاط تیر فروشی که الوار در ان انباشته شده
night cellar زیر زمینی که در انجاپیاله فروشی کنندو مردم پست بدانجاروند
euphuism انشاء پرتصنع و مغلق فصاحت فروشی یا استعمال صنایع لفظی
bears سلف فروشی سهام اوراق قرضه در بورس بقیمتی ارزانتر از قیمت واقعی
bear سلف فروشی سهام اوراق قرضه در بورس بقیمتی ارزانتر از قیمت واقعی
cover charge مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
cover charges مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
pedantically از روی علم فروشی و خامی از روی خرده گیری
jointer صاحب شیره کش خانه صاحب مشروب فروشی
pontificate اسقفی کردن فضل فروشی کردن
pontificated اسقفی کردن فضل فروشی کردن
pontificates اسقفی کردن فضل فروشی کردن
pontificating اسقفی کردن فضل فروشی کردن
colliery تجارت ذغال ذغال فروشی
self praise تعریف از خود خود فروشی
collieries تجارت ذغال ذغال فروشی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com