Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 132 (7 milliseconds)
English
Persian
to keep early Šor good Šhours
زود خوابیدن وزود برخاستن
Other Matches
keep good hours
زود خوابیدن و زود برخاستن
keep bad hours
دیر خوابیدن و دیر برخاستن
keep early hours
زود خوابیدن و زود برخاستن
keep late hours
دیر خوابیدن و دیر برخاستن
soap bubble
چیزجالب وزود گذر
Go and come back soon (quickly).
برو وزود برگرد
putty
ادم ساده وزود باور
flashlight
نور برق اسا وزود گذر
flashlights
نور برق اسا وزود گذر
To live in a fools paradise .
گول خوشیهای خیالی وزود گذر را خوردن
levitating
برخاستن
arise
برخاستن
uprise
برخاستن
arises
برخاستن
levitate
برخاستن
levitated
برخاستن
arising
برخاستن
levitates
برخاستن
to make a move
برخاستن
get out
برخاستن
rise
برخاستن
arisen
برخاستن
step up
برخاستن
get up
برخاستن
rises
برخاستن
uprise
از خواب برخاستن
to keep late hours
دیر برخاستن
resurge
دوباره برخاستن
to stand up
وایستادن برخاستن
upped
برخاستن بالارفتن
to get off
برخاستن ازروی
up
برخاستن بالارفتن
upping
برخاستن بالارفتن
collapsing
برخاستن روی پرتابگر
collapse
برخاستن روی پرتابگر
collapses
برخاستن روی پرتابگر
collapsed
برخاستن روی پرتابگر
blast
برخاستن از سکوی پرتاب
blasts
برخاستن از سکوی پرتاب
maximum take off weight
حداکثر وزن برخاستن
takeoffs
برخاستن هواپیما از جا کندن دونده
rises
از خواب برخاستن طغیان کردن
rise
از خواب برخاستن طغیان کردن
takeoff
برخاستن هواپیما از جا کندن دونده
wet take off
برخاستن از زمین با استفاده از مکانیزم تزریق اب
get about
ازبستر بیماری برخاستن منتشر شدن
sleeping
خوابیدن
lied
خوابیدن
lies
خوابیدن
sleeps
خوابیدن
go to rest
خوابیدن
ti turn in
خوابیدن
beds
خوابیدن
bed
خوابیدن
sleep
خوابیدن
incubates
بر خوابیدن
hit the hay
<idiom>
خوابیدن
incubated
بر خوابیدن
incubate
بر خوابیدن
to run down
خوابیدن
incubating
بر خوابیدن
to lie d.
خوابیدن
to lie down
خوابیدن
to oversleep oneself
پر خوابیدن
lie
خوابیدن
to go to bed
خوابیدن
to go to sleep
خوابیدن
to go to roost
خوابیدن
to retire to bed
خوابیدن
to take one's rest
اسودن خوابیدن
lie on the face
دمر خوابیدن
to lie on the face
دمر خوابیدن
to measure one'd length
رو بزمین خوابیدن
to measure one'd length
دمر خوابیدن
to keep late hours
دیر خوابیدن
sleep out
بیرون خوابیدن
to lie on the back
بر پشت خوابیدن
supine
برپشت خوابیدن
grovels
دمر خوابیدن
grovelled
دمر خوابیدن
lie on the back
به پشت خوابیدن
kipping
خوابیدن بستر
groveled
دمر خوابیدن
grovel
دمر خوابیدن
kipped
خوابیدن بستر
kip
خوابیدن بستر
landplane
هواپیمایی که قادر به برخاستن از سطح زمین که شامل برف و یخ نیز میگرددمیباشد
stagnating
خوابیدن کساد شدن
doss
شاخ زدن خوابیدن
incubating
روی تخم خوابیدن
To sleep on ones side.
روی پهلو خوابیدن
overslept
بیش از حد معمول خوابیدن
oversleeps
بیش از حد معمول خوابیدن
to lie prostrate
روبه زمین خوابیدن
oversleeping
بیش از حد معمول خوابیدن
stagnate
خوابیدن کساد شدن
stagnates
خوابیدن کساد شدن
nestle
در اغوش کسی خوابیدن
nestled
در اغوش کسی خوابیدن
nestles
در اغوش کسی خوابیدن
oversleep
بیش از حد معمول خوابیدن
berths
جای خوابیدن درقایق
incubate
روی تخم خوابیدن
berthing
جای خوابیدن درقایق
berthed
جای خوابیدن درقایق
incubated
روی تخم خوابیدن
berth
جای خوابیدن درقایق
incubation
خوابیدن روی تخم
incubates
روی تخم خوابیدن
stagnated
خوابیدن کساد شدن
To lie on ones belly .
روی شکم خوابیدن ( دمر)
bedtime
وقت استراحت موقع خوابیدن
bedtimes
وقت استراحت موقع خوابیدن
design gross weight
حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام برخاستن هواپیمابرای استفاده در محاسبات طراحی
design take off weight
حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام برخاستن هواپیمابرای استفاده در محاسبات طراحی
chean
چرخش بدون خوابیدن تیغه اسکیت
to sleep like a baby
<idiom>
مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
reclines
برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
reclined
برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
recline
برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
asleep at the switch
<idiom>
متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
pajamas
جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
sleep out
در محلی غیراز محل کار خود خوابیدن
out like a light
<idiom>
(زود خوابیدن)خیلی سریع به خواب رفتن
Better to go to bed supperless than to rise in debt.
<proverb>
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
vertical take off and landing
هواپیمایی که بدون داشتن سرعت نسبی قادر به برخاستن از سطح زمین معلق ماندن در هوا و فرودمجدد باشد
nymphomanic
دچار جنون خوابیدن با مرد دیوانه برای بغل خوابی بامرد
gyrodyne
رتورکرافتی که رتورهای ان هنگام برخاستن شناورماندن فرود و جلو رفتن تنها دردامنه معینی از سرعت توسط موتور کار میکند
stream takeoff
حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
bedsore
زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
keep late hours
دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com