Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (29 milliseconds)
English
Persian
indulge
زیاده روی کردن شوخی کردن
indulged
زیاده روی کردن شوخی کردن
indulges
زیاده روی کردن شوخی کردن
indulging
زیاده روی کردن شوخی کردن
Other Matches
superheat
زیاده از حد گرم کردن
hypercriticize
زیاده خرده گیری کردن
to push your luck
[British English]
to press your luck
[American English]
زیاده روی کردن
[شورکاری را در آوردن]
[اصطلاح مجازی]
joke
شوخی کردن
josh
شوخی کردن
to crack a joke
شوخی کردن
to break a jest
شوخی کردن
lark
شوخی کردن
to kid
شوخی کردن
larks
شوخی کردن
razz
شوخی کردن
cut a joke
شوخی کردن
to cut a joke
شوخی کردن
monkey business
<idiom>
شوخی کردن
jokes
شوخی کردن
tricking
شوخی کردن
joked
شوخی کردن
joking
شوخی کردن
tricked
شوخی کردن
trick
شوخی کردن
gayety
بشاشت شوخی کردن
fun
مطبوع شوخی کردن
to play a joke on any one
با کسی شوخی کردن
pranks
شوخی زننده تزئین کردن
to laugh off
با خنده و شوخی از سر خودرفع کردن
prank
شوخی زننده تزئین کردن
to get
[be]
up to mischief
شیطنت کردن در چیزی
[شوخی]
sikt
شوخی طعنه امیز کردن
to be up to something
شیطنت کردن در چیزی
[شوخی]
to do something wrong
شیطنت کردن در چیزی
[شوخی]
to play a trick on any one
زدن باکسی شوخی کردن
jest
ببازی گرفتن شوخی کردن
jests
ببازی گرفتن شوخی کردن
Its no joke running a factory .
اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
It wI'll boomerang.
کاری را بر حسب شوخی وتفریح کردن
Have a jock with somebody .
شوخی ( لطیفه ) برای کسی تعریف کردن
overweary
زیاده خسته کردن خسته شدن
A clumsy practical joke.
آدم شوخی است ( شوخی های یدی )
It is no joke .
این شوخی ندارد ( شوخی نیست )
kow-towing
زیاده
overmuch
زیاده از حد
de trop
زیاده
intemperate
زیاده رو
more and more
زیاده و زیاده
kow-towed
زیاده
excesses
زیاده از حد
infrugal
زیاده رو
overly
زیاده
kow-tow
زیاده
distemperate
زیاده رو
supernumerary
زیاده
fulsomely
زیاده از حد
kow-tows
زیاده
indulgent
زیاده رو
excess
زیاده از حد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
self indulgence
زیاده روی
extorsion
زیاده ستانی
avarice
زیاده جویی
excess clearance
تولرانس زیاده از حد
extortionate
زیاده ستان
hyperaesthetic
زیاده از حد حساس
hairsplitting
موشکافی زیاده از حد
exorbitance
زیاده روی
hyperpragia
زیاده اندیشی
ultraism
زیاده روی
extorter
زیاده ستان
surfeit
زیاده روی
inordinateness
زیاده روی
to pieces
<idiom>
خیلی زیاده
acquisitive
زیاده طلب
immoderation
زیاده روی
extortion
زیاده ستانی
extortionary
زیاده ستان
avaricious
طماع زیاده جو
inordinacy
زیاده روی
intemperance
زیاده روی
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
richest
زیاده چرب یا شیرین
indulgences
زیاده روی افراط
extravagance
زیاده روی بی اعتدالی
extravagances
زیاده روی بی اعتدالی
indulgence
زیاده روی افراط
rich
زیاده چرب یا شیرین
inexpressibly
بیش از اندازه زیاده از حد
richer
زیاده چرب یا شیرین
insobriety
زیاده روی در میگساری
exceeding
زیاده روی زیادتی
austerity
ریاضت سادگی زیاده از حد
intemperately
ازروی افراط با زیاده روی
crapulence
زیاده روی درخوردونوش بی اعتدالی
He is too clever(smart,shrewd).
زیاده از حد زرنگ (نا قلا) است
lay it on thick
<idiom>
زیاده حداز کسی تمجیدکردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
To go too far .
شور کاری را درآوردن ( زیاده روی )
crapulent
وابسته به هرزه خوری و زیاده روی
over
پیشوندی بمعنی زیادو زیاده و بیش
supererogation
زیاده روی درکار خوش خدمتی
over-
پیشوندی بمعنی زیادو زیاده و بیش
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
packing
قرار دادن حجم زیاده داده در فضاهای ذخیره سازی کوچک
ultraist
کسیکه در مسائل دینی وسیاسی و مانند انها زیاده روی میکند
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
for fun
به شوخی
jink
شوخی
in play
به شوخی
joking
شوخی
jokes
شوخی
good humouredly
به شوخی
drollery
شوخی
prank
شوخی
jestingly
به شوخی
persiflage
شوخی
facetiousness
شوخی
raillery
شوخی
jest
شوخی
waggery
شوخی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com