English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
clog زیادی پرکردن
clogged زیادی پرکردن
clogs زیادی پرکردن
Other Matches
he inherited a large fortune دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
brim پرکردن
brimmed پرکردن
to cover in پرکردن
to fill in پرکردن
to fill up پرکردن
brimming پرکردن
brims پرکردن
suffuses پرکردن
suffused پرکردن
suffuse پرکردن
filling پرکردن
crams پرکردن
cramming پرکردن
crammed پرکردن
cram پرکردن
suffusing پرکردن
stud پرکردن
charge پرکردن
charges پرکردن
fillings پرکردن
thwack پرکردن
thwacked پرکردن
thwacking پرکردن
thwacks پرکردن
fill up پرکردن
bleeder current جریان پرکردن
frank چپانیدن پرکردن
full پرکردن پرشدن
fullest پرکردن پرشدن
franks چپانیدن پرکردن
electrize بابرق پرکردن
frankest چپانیدن پرکردن
franker چپانیدن پرکردن
franked چپانیدن پرکردن
replenished پرکردن مجدد
refill دوباره پرکردن
replenish پرکردن مجدد
replenishes پرکردن مجدد
replenishing پرکردن مجدد
stuff چرند پرکردن
stuffed چرند پرکردن
stuffs چرند پرکردن
refills دوباره پرکردن
refilling دوباره پرکردن
refilled دوباره پرکردن
franking چپانیدن پرکردن
To have a tooth fI'lled. دندان پرکردن
replenishment دوباره پرکردن
slush با دوغاب پرکردن
tamp سوراخی را با شن وغیره پرکردن
stows خوب جا دادن پرکردن
load تفنگ یا سلاحی را پرکردن
gas up <idiom> پرکردن باک گاز
loads تفنگ یا سلاحی را پرکردن
to replace a loss جای زیانی را پرکردن
to fill up an excavation گودی ای راباخاک پرکردن
overcharge بیش از فرفیت پرکردن
stowing خوب جا دادن پرکردن
overcharging بیش از فرفیت پرکردن
heap توده کردن پرکردن
heaping توده کردن پرکردن
heaps توده کردن پرکردن
overcharges بیش از فرفیت پرکردن
overcharged بیش از فرفیت پرکردن
stow خوب جا دادن پرکردن
lard vt با قیمه خوک پرکردن
stowed خوب جا دادن پرکردن
To recoup ones losses. جای ضرر وزیان را پرکردن
loads عمل پرکردن تفنگ باگلوله
load عمل پرکردن تفنگ باگلوله
tamp دوباره پرکردن حفرههای ازمایشی
filleting تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
zeroes پرکردن بخشی از حافظه با مقادیر صفر
spalls تیکه سنگ که بمصرف پرکردن میرسد
zero پرکردن بخشی از حافظه با مقادیر صفر
fillets تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
zeros پرکردن بخشی از حافظه با مقادیر صفر
filleted تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
fillet تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
taxidermy پرکردن پوست حیوانات با کاه وغیره
filet تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
charger دستگاه پرکردن باطری و هرچیز دیگر
chargers دستگاه پرکردن باطری و هرچیز دیگر
padding روشی برای پرکردن بلوکی از اطلاعات باکاراکترها
balaam موادکوتاه برای پرکردن جاهای خالی در روزنامه
excrescential زیادی
greatly به زیادی
infiniteness زیادی
extremeness زیادی
intensity زیادی
heaviness زیادی
excesses زیادی
enormousness زیادی
excess زیادی
intenseness زیادی
inordinacy زیادی
immoderacy زیادی
immenseness زیادی
surpluses زیادی
excessiveness زیادی
surplus زیادی
abundance زیادی
immensity زیادی
hugeness زیادی
undue زیادی
superfluous زیادی
to a large extent تا حد زیادی
redundance زیادی
supervacaneous زیادی
excrescent زیادی
profoundness زیادی
extras زیادی
profuseness زیادی
extra- زیادی
superfluity زیادی
extra زیادی
overly زیادی
numerousness زیادی
muchness زیادی
unduly زیادی
greatness زیادی
wealth زیادی
frequentness زیادی
profoundly زیادی
nimiety زیادی
inordinateness زیادی بی اندازگی
for long مدت زیادی
extensiveness کثرت زیادی
interleaf برگ زیادی
distichiasis مژگان زیادی
fuzz ball گوشت زیادی
gaudery پیرایههای زیادی
exorbitance زیادی افراط
over production محصول زیادی
overblance زیادتی زیادی
overweight وزن زیادی
to a degree تادرجه زیادی
increscent زیادی توسعه
hyperacidity زیادی اسید
riffraff زیادی توده
outgrowth گوشت زیادی
largely تا درجه زیادی
amalgam الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
amalgams الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
long a go مدت زیادی پیش
long ago مدت زیادی پیش
go on <idiom> زیادی صحبت کردن
many of them عده زیادی از انها
extra موضوعی که زیادی است
it will not take long مدت زیادی نمیخواهد
it was a مبلغ زیادی بود
kajillion [slang] تعداد بسیار زیادی
quite a number of people عده زیادی از مردم
odd come short زیادی باقی مانده
outgrwth برامدگی گوشت زیادی
I incurred a heavy loss. ضرر زیادی کردم
make a bundle <idiom> پول زیادی درآوردن
make a killing <idiom> پول زیادی درآوردن
go out of one's way <idiom> تلاش زیادی کردن
redun dantly بطور زائدیا زیادی
extra- موضوعی که زیادی است
extras موضوعی که زیادی است
oversale پیش فروش زیادی
growth گوشت زیادی تومور
growths گوشت زیادی تومور
over estimation زیادی درنظر گرفتن
excess مقدار زیادی از چیزی
excesses مقدار زیادی از چیزی
so خیلی باین زیادی
Quite a few people ... تعداد زیادی [از مردم]
exairesis برش اندام زیادی
You have given me too much. زیاد ( زیادی ) به من دادی
No small number of ... تعداد زیادی [از مردم]
to shoot one's mouth off <idiom> زیادی حرف زدن
intensity of gravity شدت با زیادی جاذبه
excess demand تقاضای زیادی مازاد تقاضا
surpluses مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
much sugar was left قند زیادی باقی ماند
I have lost a lot of blood. خون زیادی از من رفته است
ring bone استخوان زیادی در بخولق اسب
To go to great expenses . خرج زیادی را متحمل شدن
Do you have an extra pen to lend me? یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
polypus گوشت زیادی ساقه دار
He is bound to come. احتمال زیادی دارد که بیاید
splurge on something <idiom> پول زیادی خرج کردن
surplus مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
To cover (traverse)long distances. مسافت زیادی راطی کردن
lose one's shirt <idiom> پول زیادی را از دست دادن
hyperacid حاوی مقدار زیادی اسید
Suffering many privations . محرومیتهای زیادی رامتحمل شدن
quickly بدون مصرف زمان زیادی
compacts چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacting چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacted چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compact چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
it takes much room فضای زیادی را اشغال میکند
it makes a t. difference تفاوت خیلی زیادی نمیکند
It seems I am not welcome (wanted) here. مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
super numerary نفر یا سرباز اضافه برسازمان یا زیادی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com