Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (32 milliseconds)
English
Persian
overload
زیاد بار کردن اضافه بار
overloaded
زیاد بار کردن اضافه بار
overloads
زیاد بار کردن اضافه بار
Search result with all words
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
Other Matches
add
اضافه کنید زیاد کنید
adds
اضافه کنید زیاد کنید
adding
اضافه کنید زیاد کنید
overtime
وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
adds
اضافه کردن
adding
اضافه کردن
add
اضافه کردن
append
اضافه کردن
add
اضافه کردن
step up
اضافه کردن
imburse
اضافه کردن
subjoin
اضافه کردن
eke
اضافه کردن بر
superaddition
بیش از حد لزوم اضافه کردن سربار کردن
superadd
بیش از حد لزوم اضافه کردن سربار کردن
add in memory
اضافه کردن به حافظه
run up
<idiom>
به مقدارچیزی اضافه کردن
gerund
اسمی که از اضافه کردن
overdraw
اضافه برداشت کردن
gerunds
اسمی که از اضافه کردن
insets
افزودن اضافه کردن گذاشتن
inset
افزودن اضافه کردن گذاشتن
ring up
<idiom>
اضافه کردن آمار پولی
subjoin
در پایان افزودن اضافه کردن
shore up
<idiom>
اضافه کردن چیزی که ضعیف است
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
complement
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
adapt
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
condition
اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
complemented
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complement
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
adapts
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
complemented
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complementing
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complementing
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
adapting
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
complements
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complements
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
aggravates
اضافه کردن خشمگین کردن
augmenting
اضافه کردن تقویت کردن
augmented
اضافه کردن تقویت کردن
aggravated
اضافه کردن خشمگین کردن
aggravate
اضافه کردن خشمگین کردن
augment
اضافه کردن تقویت کردن
augments
اضافه کردن تقویت کردن
accessorize
اضافه کردن وسایل جانبی و تزئینات به لباس و اتاق و غیره
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
frequenting
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
maintenance
فرآیند بهنگام سازی فایل با تغییر دادن یا اضافه کردن یا حذف ورودی ها
overspend
زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
dither
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithered
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithers
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
heighten
زیاد کردن
grnish
زیاد کردن
intensification
زیاد کردن
overloads
زیاد پر کردن
add
زیاد کردن
propagating
زیاد کردن
overload
زیاد پر کردن
propagated
زیاد کردن
to run rup
زیاد کردن
heightened
زیاد کردن
increase
زیاد کردن
propagates
زیاد کردن
heightens
زیاد کردن
increased
زیاد کردن
propagate
زیاد کردن
heightening
زیاد کردن
overstock
زیاد پر کردن
overloaded
زیاد پر کردن
increases
زیاد کردن
over excite
زیاد تحریک کردن
propagates
زیاد کردن پروردن
to overexert
تقلای زیاد کردن
overwork
کار زیاد کردن
overworked
کار زیاد کردن
to overstrain oneself
تقلای زیاد کردن
propagating
زیاد کردن پروردن
overfreight
زیاد بار کردن
overpress
زیاد پافشاری کردن در
overheats
زیاد گرم کردن
propagate
زیاد کردن پروردن
overload
زیاد بار کردن
overheated
زیاد گرم کردن
propagated
زیاد کردن پروردن
over refine
زیاد موشکافی کردن
to overwork oneself
زیاد کار کردن
overrate
زیاد براورد کردن
overrated
زیاد براورد کردن
oversimplified
زیاد ساده کردن
overrates
زیاد براورد کردن
overcharge
زیاد حساب کردن
oversimplification
زیاد ساده کردن
overestimating
زیاد براورد کردن
overestimates
زیاد براورد کردن
adding
زیاد کردن برد
raises
پروراندن زیاد کردن
oversimplifies
زیاد ساده کردن
make much of
استفاده زیاد کردن از
strains
کوشش زیاد کردن
add
زیاد کردن برد
expanded , capacity
زیاد کردن گنجایش
strain
کوشش زیاد کردن
oversimplifying
زیاد ساده کردن
oversimplify
زیاد ساده کردن
raise
پروراندن زیاد کردن
overestimated
زیاد براورد کردن
overrating
زیاد براورد کردن
ransacks
زیاد کاوش کردن
overheat
زیاد گرم کردن
overloaded
زیاد بار کردن
ransacking
زیاد کاوش کردن
ransacked
زیاد کاوش کردن
overloads
زیاد بار کردن
ransack
زیاد کاوش کردن
elevation of security
زیاد کردن تامین
overworks
کار زیاد کردن
overcharged
زیاد حساب کردن
superheat
گرم کردن زیاد
overestimate
زیاد براورد کردن
overcharges
زیاد حساب کردن
overcharging
زیاد حساب کردن
adds
زیاد کردن برد
overworking
کار زیاد کردن
call of more
حق تقاضای زیاد کردن مبیع
To live a long life .
عمر طولانی (زیاد ) کردن
gap
اختلاف زیاد شکافدار کردن
ingurgitate
فرا گرفتن زیاد پر کردن
to bolt
با سرعت زیاد حرکت کردن
give or take
<idiom>
از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
extorts
اخاذی کردن زیاد ستاندن
overpress
زیاداصرار کردن در زیاد فشاراوردن بر
to rummage out
با جستجوی زیاد پیدا کردن
extort
اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorting
اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorted
اخاذی کردن زیاد ستاندن
to lavisheffort
زیاد تلاش یا کوشش کردن
gaps
اختلاف زیاد شکافدار کردن
editor
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editors
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
intensive cultivation
اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
enlarging
توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarged
توسعه دادن زیاد بحث کردن
overbear
مغلوب کردن زیاد میوه دادن
haunt
زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
haunts
زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
slashed
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
to overrun oneself
از دویدن زیاد خود را خسته کردن
enlarges
توسعه دادن زیاد بحث کردن
to overeach oneself
زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
tasks
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
slash
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashes
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
overset
زینت دادن زیاد بار کردن
task
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
enlarge
توسعه دادن زیاد بحث کردن
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
overstay
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overwind
بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
overstayed
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to dwell on
زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
to occupy much space
فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
graphics
تعداد توابع ذخیره شده در فایل کتابخانهای که به هر برنامه کاربر اضافه میشود برای ساده کردن عمل نوشتن برنامههای گرافیکی
inflates
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to work hard
سخت و با زحمت زیاد کار کردن
[اصطلاح روزمره]
to piss off the wrong people
<idiom>
آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
inflate
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflating
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
lionize
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
overstock
زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
pick and choose
در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
force augmentation
تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
overrate
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrates
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
religionize
دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
overrated
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
multiple
حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
overrating
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
decimated
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimate
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
checksum
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
check total
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
shim
واشر نازکی از جنس فلز بادقت زیاد جهت پر کردن فاصله بین دو قطعه
B register
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
excess
اضافه
extra
اضافه
surplus
اضافه
augmentation
اضافه
increase
اضافه
extra
<adj.>
اضافه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com