English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
overstock زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
Other Matches
supplying تکمیل کردن موجودی ذخیره
supplied تکمیل کردن موجودی ذخیره
supply تکمیل کردن موجودی ذخیره
stocked موجودی ذخیره
reserve stock موجودی ذخیره
stock موجودی ذخیره
buffer stock موجودی ذخیره
mass storage وسیله ذخیره پشتیبان که قادر به ذخیره سایز حجم زیاد داده است
inventory ذخیره موجودی اماد
stocked موجودی کالا ذخیره
stock موجودی کالا ذخیره
safety stock موجودی ذخیره انبار
stockholders صاحب موجودی ذخیره نگهدار
stockholder صاحب موجودی ذخیره نگهدار
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
pick and choose در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
overmoke زیاد دود داشتن
to have a thing at heart بچیزی زیاد دلبستگی داشتن
speculates انتظار سودو زیاد داشتن
set store on (by) <idiom> خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
speculated انتظار سودو زیاد داشتن
speculate انتظار سودو زیاد داشتن
abounds زیاد بودن وفور داشتن
abounding زیاد بودن وفور داشتن
speculating انتظار سودو زیاد داشتن
abounded زیاد بودن وفور داشتن
up to one's ears in work <idiom> کارهای زیاد برای انجام داشتن
to have one's work cut out [for one] <idiom> کار خیلی زیاد و سخت داشتن
stand (someone) in good stead <idiom> سود زیاد برای شخص داشتن
stockades جزء موجودی نگهداشتن موجودی انبار
stockade جزء موجودی نگهداشتن موجودی انبار
perpetual inventory فهرست دائمی موجودی موجودی دائم
stock evaluation بررسی موجودی انبار ارزیابی موجودی
earmarked stock موجودی تخصیص یافته موجودی اختصاصی
highs دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
highest دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
high دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
to strain at anything در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to lay in a stock موجودی تهیه کردن
stock موجودی موجودی کالا
stocked موجودی موجودی کالا
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
To take an invevtory. صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
storage ذخیره کردن ذخیره
stock ذخیره ذخیره کردن
stocked ذخیره ذخیره کردن
stockage ذخیره کردن ذخیره
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
associative storage یک وسیله مخصوص ذخیره اطلاعات که در ان ادرس محل ذخیره اطلاعات از طریق محتوی اطلاعات ذخیره شده در ان محل مشخص میشود
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
periodic stock check کنترل متناوب موجودی کنترل موجودی در دورههای متناوب
CDs DC حافظه فقط خواندنی دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان یک فضای ذخیره سازی با فرفیت بالای ROM برای ذخیره چندین مگابایت داده به کار می رود. داده ها روی سطح دیسک ذخیره می شوند و سپس توسط لیزر قابل خواندن هستند
CD DC حافظه فقط خواندنی دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان یک فضای ذخیره سازی با فرفیت بالای ROM برای ذخیره چندین مگابایت داده به کار می رود. داده ها روی سطح دیسک ذخیره می شوند و سپس توسط لیزر قابل خواندن هستند
frequents مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
overspend زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
volumes کل فضای ذخیره شده توسط داده در سیستم ذخیره سازی
interior label برچسب مشخصات ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی
volume کل فضای ذخیره شده توسط داده در سیستم ذخیره سازی
storage حافظه یا رسانه ذخیره سازی که با قط ع برق داده ذخیره شده را از دست میدهد
add زیاد کردن
grnish زیاد کردن
overloads زیاد پر کردن
overloaded زیاد پر کردن
to run rup زیاد کردن
increase زیاد کردن
propagate زیاد کردن
overload زیاد پر کردن
propagated زیاد کردن
propagates زیاد کردن
heighten زیاد کردن
overstock زیاد پر کردن
heightens زیاد کردن
heightened زیاد کردن
intensification زیاد کردن
increased زیاد کردن
increases زیاد کردن
heightening زیاد کردن
propagating زیاد کردن
highs تعداد زیادی از بیتها که در واحد مسافت در رسانه ذخیره سازی ذخیره شده است
highest تعداد زیادی از بیتها که در واحد مسافت در رسانه ذخیره سازی ذخیره شده است
mail box فضای ذخیره سازی الکترونیکی با آدرس که پیام های ورودی کاربر ذخیره می شوند
permanent فایل داده که در وسیله ذخیره سازی پشتیبان ذخیره شده مثل دیسک درایو
high تعداد زیادی از بیتها که در واحد مسافت در رسانه ذخیره سازی ذخیره شده است
mailbox فضای ذخیره سازی الکترونیکی به همراه آدس که در آن پیام های ورودی کاربر ذخیره می شوند
volatile memory حافظه یا رسانه ذخیره سازی که داده ذخیره شده در آن را در صورت قط ع منبع تغذیه از دست میدهد.
mailboxes فضای ذخیره سازی الکترونیکی به همراه آدس که در آن پیام های ورودی کاربر ذخیره می شوند
reservoirs سرباز احتیاط یا ذخیره روغن ذخیره توپ
reservoir سرباز احتیاط یا ذخیره روغن ذخیره توپ
to overstrain oneself تقلای زیاد کردن
overestimated زیاد براورد کردن
raise پروراندن زیاد کردن
to overwork oneself زیاد کار کردن
raises پروراندن زیاد کردن
overcharging زیاد حساب کردن
elevation of security زیاد کردن تامین
overrating زیاد براورد کردن
overcharges زیاد حساب کردن
overrated زیاد براورد کردن
overestimate زیاد براورد کردن
ransacking زیاد کاوش کردن
overworking کار زیاد کردن
overrates زیاد براورد کردن
ransacked زیاد کاوش کردن
ransack زیاد کاوش کردن
expanded , capacity زیاد کردن گنجایش
overworked کار زیاد کردن
overloaded زیاد بار کردن
overworks کار زیاد کردن
ransacks زیاد کاوش کردن
overpress زیاد پافشاری کردن در
overrate زیاد براورد کردن
overcharged زیاد حساب کردن
overcharge زیاد حساب کردن
oversimplifying زیاد ساده کردن
oversimplify زیاد ساده کردن
oversimplifies زیاد ساده کردن
overloads زیاد بار کردن
oversimplified زیاد ساده کردن
oversimplification زیاد ساده کردن
overestimating زیاد براورد کردن
overestimates زیاد براورد کردن
overwork کار زیاد کردن
strain کوشش زیاد کردن
overfreight زیاد بار کردن
overheated زیاد گرم کردن
overheats زیاد گرم کردن
propagates زیاد کردن پروردن
make much of استفاده زیاد کردن از
propagated زیاد کردن پروردن
adds زیاد کردن برد
propagate زیاد کردن پروردن
adding زیاد کردن برد
add زیاد کردن برد
over refine زیاد موشکافی کردن
propagating زیاد کردن پروردن
strains کوشش زیاد کردن
over excite زیاد تحریک کردن
overload زیاد بار کردن
to overexert تقلای زیاد کردن
overheat زیاد گرم کردن
superheat گرم کردن زیاد
junk پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
To live a long life . عمر طولانی (زیاد ) کردن
to lavisheffort زیاد تلاش یا کوشش کردن
extorting اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorts اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorted اخاذی کردن زیاد ستاندن
to bolt با سرعت زیاد حرکت کردن
extort اخاذی کردن زیاد ستاندن
overpress زیاداصرار کردن در زیاد فشاراوردن بر
gaps اختلاف زیاد شکافدار کردن
give or take <idiom> از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
call of more حق تقاضای زیاد کردن مبیع
gap اختلاف زیاد شکافدار کردن
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
ingurgitate فرا گرفتن زیاد پر کردن
reads گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
softer نوشتار ذخیره شده روی دیسک که قابل بارشدن یا ارسال به چاپگر برای ذخیره در حافظه موقت یا RAM است
soft نوشتار ذخیره شده روی دیسک که قابل بارشدن یا ارسال به چاپگر برای ذخیره در حافظه موقت یا RAM است
read گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
softest نوشتار ذخیره شده روی دیسک که قابل بارشدن یا ارسال به چاپگر برای ذخیره در حافظه موقت یا RAM است
bubble memory روش ذخیره سازی داده دودویی با استفاده از خصوصیات مغناطیسی رسانه ها تا دادههای با حجم بالا در حافظه اصلی ذخیره شوند
task زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
enlarges توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarging توسعه دادن زیاد بحث کردن
overset زینت دادن زیاد بار کردن
tasks زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
enlarged توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarge توسعه دادن زیاد بحث کردن
slashes تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashed تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slash تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
haunts زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
overbear مغلوب کردن زیاد میوه دادن
haunt زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
to overrun oneself از دویدن زیاد خود را خسته کردن
to overeach oneself زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
reserving ذخیره کردن
reserves ذخیره کردن
stashed ذخیره کردن
stash ذخیره کردن
reserve ذخیره کردن
storage ذخیره کردن
condensing ذخیره کردن
to lay up ذخیره کردن
saves ذخیره کردن
stashing ذخیره کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com