Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
deep dyed
زیاد رنگ خورده
Other Matches
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
eaten
خورده
it was eaten
خورده شد
irriguous
اب خورده
little
خورده
underdog
سگ شکست خورده
underdogs
سگ شکست خورده
hammer hard
چکش خورده
brushed
شانه خورده
worm eaten
کرم خورده
fretted by rust
زنگ خورده
folded picture
تصویر تا خورده
engrained
پینه خورده
wound
پیچ خورده
wounding
پیچ خورده
wounds
پیچ خورده
corrodible
خورده شدنی
crackly
چین خورده
crimpled
چوروک خورده
crossed out
قلم خورده
conglomerate
به هم جوش خورده
dehiscent
ترک خورده
distempered
بهم خورده
writhen
تاب خورده
writhen
پیچ خورده
mussy
بهم خورده
on oath
قسم خورده
failures
شکست خورده
failure
شکست خورده
patsy
فریب خورده
starveling
گرسنگی خورده
plicated
چین خورده
conglomerates
به هم جوش خورده
messy
بهم خورده
puckery
چین خورده
stamped
تمبر خورده
symphsis
عضوجوش خورده
mildewy
باد خورده
vermiculate
کرم خورده
twisty
پیچ خورده
jiggly
تکان خورده
craven
شکست خورده
kinky
پیچ خورده
kinky
گره خورده
thrawart
پیچ خورده
tetched
بهم خورده
stickit
شکست خورده
teched
بهم خورده
maggoty
کرم خورده
indisposed
بهم خورده
deluded
فریب خورده
grubby
کرم خورده
butt welded
از سر جوش خورده
clefts
ترک خورده
kaput
کاملا شک ست خورده
belly pinched
گرسنگی خورده
aggresive
خورده شده
cleft
ترک خورده
dislocated
بهم خورده
corrosion
خورده شدن
moth-eaten
بید خورده
callous
پینه خورده
eaten
خورده شده
moth eaten
بید خورده
cancelled
قلم خورده
worm-eaten
کرم خورده
grubbiest
کرم خورده
turkeys
شکست خورده
withered
چروک خورده
carious
کرم خورده
grubbier
کرم خورده
picked
کلنگ خورده
turkey
شکست خورده
clift
ترک خورده
it is sufficiently stamped
کم تمبر خورده است
beaten
چکش خورده فرسوده
grounded
توپ به زمین خورده
chiseled
چوب اسکنه خورده
weldment
چیز جوش خورده
These shoes dont fit me.
زنگ مدرسه خورده
chiselled
چوب اسکنه خورده
interwrought
بهم جوش خورده
inure or en
پینه خورده کردن
wrounght iron mill bar
اهن جوش خورده
thraw
پیچ خورده دررفته
cat gets one's tongue
<idiom>
گربه زبونش را خورده
i have caught a thorough chill
سرمای حسابی خورده ام
indurate
پینه خورده کردن
to be fooled
فریب خورده بودن
to be deluded
فریب خورده بودن
common ashlar
سنگ چکش خورده
impacted
باهم جوش خورده
I have a cold.
من سرما خورده ام.
[پزشکی]
bound barrel
لوله تاب خورده
cut in
چاک خورده شکافته
rolled glass
شیشه نورد خورده
lost
شکست خورده گمراه
rancid
باد خورده فاسد
seared conscience
وجدان پینه خورده
rolled iron or steel
فولاد نورد خورده
chartered accountant
حسابدار قسم خورده
certified public accountant
حسابدار قسم خورده
Today I took laxatives.
امروز مسهل خورده ام.
rolled profile
نیمرخ نورد خورده
spun glass
شیشه تاب خورده
sclerous
متصلب پینه خورده
Are you daft ?
مگر مغز خر خورده ای ؟
foul anchor
لنگر تاب خورده
patsy
شخص گول خورده
buckled wheel
چرخ خم شده
[تاب خورده]
Our business has become tangled up.
کارمان پیچ خورده است
a man in his forties
مرد چهل و خورده ساله
fusion principle
اصل ترکیبات جوش خورده
gyrus
برامدگی چین خورده مغز
Chartered ( certified public ) accountant .
حسابدار قسم خورده ( مجاز )
Like a bear with a sore head.
مثل گرگ تیر خورده
fused ring system
سیستم حلقهای جوش خورده
to sprain one's ankle
پیچ خورده شدن قوزک پا
weldment
قطعات بهم جوش خورده
to twist one's ankle
پیچ خورده شدن قوزک پا
weather stained
هوا خورده ورنگ پریده
foul hawse
زنجیرها تاب خورده اند
not up
توپ دوبار به زمین خورده دبل
tailfly
طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
macadam blinding
خورده سنگ بخورد راه دادن
self deceived
فریب نفس خورده خود فریفته
He refused to acknowledge defeat .
قبول نمی کرد که شکست خورده
There is a hitch somewhere.
یک جای کار گره خورده است
With a long face .
با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
they are sworn frends
بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
vulcanite
لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
acid corrosion of concrete
خورده شدن بتن بوسیله اسید
swallow tail coat
جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
hard handed
دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
Which son of a bitch (son of a gun)did it?
کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
perjured
سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
The campaign was considered to have failed.
مبارزه
[انتخاباتی]
شکست خورده بحساب آورده شد.
breakers
موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
quaternion
ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
breaker
موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
turn the tide
<idiom>
چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
short round
فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
I have been deceived in you .
درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
shot group
گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
chopper
توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
choppers
توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
littleneck clam
نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
hole in one
گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
brushed
برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
down
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
talk someone's ear off
<idiom>
آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده
[اصطلاح روزمره]
coated chippings
خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
jungle gym
چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
egg bound
صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
blast hole drill
مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
snick
توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
group
طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
groups
طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
clowning
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
hooligans
مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
circus catch
گرفتن توپ با حرکات ژیمناستیکی گرقتن توپ ضربه خورده با روشی عجیب
swiple
قسمتی از گندم کوب یاخرمن کوب که تاب خورده مستقیمابرگندم فرودمی اید
hooligan
مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
plisse
طرح پارچه برجسته چین خورده چین پلیسه
rolled asphalt
بتن قیری یا بتن اسفالتی اسفالت غلطک خورده
The deal is off. Forget it . That doesnt count .
مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
struck
بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
ingrain
رنگ ثابت خورده نبافته رنگ شده
closed back
بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
swept
پیچ دار پیچ خورده
wormy
کرم مانند کرم خورده
incorrodible
خورده نشدنی سائیده نشدنی
knock knees
زانوی کج زانوی پیچ خورده
too
زیاد
heart break
غم زیاد
profusely
زیاد
large adv
زیاد
to a large extent
زیاد
widest
زیاد
greatest
زیاد
highest
زیاد
mickle
زیاد
extortionary
زیاد
no end of
زیاد
extortionate
زیاد
fulsome
زیاد
not a lettle
زیاد
over and above
زیاد
mickle or muckle
زیاد
muckle
زیاد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com