Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
over refine
زیاد موشکافی کردن
Other Matches
dissects
موشکافی کردن
scrutinized
موشکافی کردن
analyze
موشکافی کردن
scrutinizes
موشکافی کردن
scrutinizing
موشکافی کردن
dissect
موشکافی کردن
dissected
موشکافی کردن
dissecting
موشکافی کردن
scrutinize
موشکافی کردن
scrutinising
موشکافی کردن
to split hairs
موشکافی کردن
scrutinises
موشکافی کردن
scrutinised
موشکافی کردن
analysed
موشکافی کردن جداکردن
analyse
موشکافی کردن جداکردن
analyses
موشکافی کردن جداکردن
analysing
موشکافی کردن جداکردن
analyzing
موشکافی کردن جداکردن
analyzed
موشکافی کردن جداکردن
analyzes
موشکافی کردن جداکردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
subtilize
دقت کردن موشکافی کردن
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
scrutiny
موشکافی
analysis
موشکافی
subtility
موشکافی
quillet
موشکافی
minuteness
موشکافی
hair splitting
موشکافی
astuteness
موشکافی
subtleties
موشکافی
subtlety
موشکافی
split hair
موشکافی
fineness
موشکافی صافی
hairsplitting
موشکافی زیاده از حد
subtly
از روی دقت یا موشکافی
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
frequented
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
overspend
زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
heightens
زیاد کردن
heightened
زیاد کردن
propagate
زیاد کردن
overload
زیاد پر کردن
increases
زیاد کردن
heighten
زیاد کردن
overloads
زیاد پر کردن
add
زیاد کردن
increase
زیاد کردن
heightening
زیاد کردن
intensification
زیاد کردن
overloaded
زیاد پر کردن
propagates
زیاد کردن
propagating
زیاد کردن
overstock
زیاد پر کردن
grnish
زیاد کردن
propagated
زیاد کردن
increased
زیاد کردن
to run rup
زیاد کردن
overcharge
زیاد حساب کردن
overload
زیاد بار کردن
overloads
زیاد بار کردن
overrated
زیاد براورد کردن
overcharged
زیاد حساب کردن
overcharges
زیاد حساب کردن
over excite
زیاد تحریک کردن
propagating
زیاد کردن پروردن
strain
کوشش زیاد کردن
propagated
زیاد کردن پروردن
strains
کوشش زیاد کردن
make much of
استفاده زیاد کردن از
overrating
زیاد براورد کردن
raises
پروراندن زیاد کردن
raise
پروراندن زیاد کردن
propagates
زیاد کردن پروردن
to overexert
تقلای زیاد کردن
overrates
زیاد براورد کردن
propagate
زیاد کردن پروردن
ransacked
زیاد کاوش کردن
add
زیاد کردن برد
overfreight
زیاد بار کردن
overworked
کار زیاد کردن
to overwork oneself
زیاد کار کردن
overheats
زیاد گرم کردن
overworking
کار زیاد کردن
expanded , capacity
زیاد کردن گنجایش
overestimates
زیاد براورد کردن
overheated
زیاد گرم کردن
overwork
کار زیاد کردن
overestimated
زیاد براورد کردن
overestimate
زیاد براورد کردن
overpress
زیاد پافشاری کردن در
ransacks
زیاد کاوش کردن
overworks
کار زیاد کردن
ransack
زیاد کاوش کردن
overheat
زیاد گرم کردن
oversimplifying
زیاد ساده کردن
oversimplify
زیاد ساده کردن
oversimplifies
زیاد ساده کردن
overloaded
زیاد بار کردن
ransacking
زیاد کاوش کردن
adds
زیاد کردن برد
to overstrain oneself
تقلای زیاد کردن
oversimplified
زیاد ساده کردن
overcharging
زیاد حساب کردن
superheat
گرم کردن زیاد
oversimplification
زیاد ساده کردن
elevation of security
زیاد کردن تامین
overestimating
زیاد براورد کردن
adding
زیاد کردن برد
overrate
زیاد براورد کردن
extort
اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorts
اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorted
اخاذی کردن زیاد ستاندن
overpress
زیاداصرار کردن در زیاد فشاراوردن بر
to bolt
با سرعت زیاد حرکت کردن
extorting
اخاذی کردن زیاد ستاندن
to rummage out
با جستجوی زیاد پیدا کردن
gap
اختلاف زیاد شکافدار کردن
gaps
اختلاف زیاد شکافدار کردن
ingurgitate
فرا گرفتن زیاد پر کردن
to lavisheffort
زیاد تلاش یا کوشش کردن
give or take
<idiom>
از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
call of more
حق تقاضای زیاد کردن مبیع
To live a long life .
عمر طولانی (زیاد ) کردن
tasks
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
haunt
زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
to overrun oneself
از دویدن زیاد خود را خسته کردن
to overeach oneself
زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
task
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
slashes
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
haunts
زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
overset
زینت دادن زیاد بار کردن
enlarges
توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarged
توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarge
توسعه دادن زیاد بحث کردن
slashed
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
enlarging
توسعه دادن زیاد بحث کردن
overbear
مغلوب کردن زیاد میوه دادن
slash
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
overstayed
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overwind
بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
to occupy much space
فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
overstaying
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to dwell on
زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
overstay
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
pick and choose
در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
inflating
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to work hard
سخت و با زحمت زیاد کار کردن
[اصطلاح روزمره]
inflates
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
overstock
زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
inflate
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to piss off the wrong people
<idiom>
آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
lionize
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
overrated
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
decimating
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
overrates
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrating
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
religionize
دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
decimated
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
overrate
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
decimate
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
multiple
حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
shim
واشر نازکی از جنس فلز بادقت زیاد جهت پر کردن فاصله بین دو قطعه
keypad
مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
high speed
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
overload
زیاد بار کردن اضافه بار
overloaded
زیاد بار کردن اضافه بار
overloads
زیاد بار کردن اضافه بار
highly
زیاد
copious
زیاد
highest
زیاد
ranksack
زیاد
late
زیاد
excessive
زیاد
over and above
زیاد
fulsome
زیاد
plaguily
زیاد
plethoric
زیاد
intensely
زیاد
mickle
زیاد
mickle or muckle
زیاد
too much
زیاد
not a lettle
زیاد
glaring
زیاد
swingeing
زیاد
many
زیاد
high
زیاد
rife
زیاد
numerous
زیاد
great
زیاد
no end of
زیاد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com