English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English Persian
elevation of security زیاد کردن تامین
Other Matches
garnishee کسی که خواستهای نزداو تامین یا توقیف باشد تامین مدعا به کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
remand اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remanded اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remanding اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remands اخذ تامین مجدد تشدید تامین
garnishment تامین خواسته حکم تامین مدعابه
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
close in security برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
to pull off something [contract, job etc.] چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
fulfill تامین کردن
insuring تامین کردن
insures تامین کردن
ensuring تامین کردن
ensures تامین کردن
ensure تامین کردن
supplying تامین کردن
supply تامین کردن
give security for تامین کردن
secure تامین کردن
guarantees تامین کردن
supplied تامین کردن
guarantee تامین کردن
cover تامین کردن
coverings تامین کردن
covers تامین کردن
take care of تامین کردن
secures تامین کردن
guaranteed تامین کردن
ensured تامین کردن
secure مطمئن تامین کردن
tucker تامین غذا کردن
make up a deficit تامین کردن کسری
guaranteed تامین تضمین کردن
safety برقرار کردن تامین
guarantee تامین تضمین کردن
levy a sum on a person's property تامین خواسته کردن
victual خواربار تامین کردن
secure تامین کردن هدف
secures مطمئن تامین کردن
guarantees تامین تضمین کردن
secures تامین کردن هدف
to ensure something تامین کردن [چیزی]
to feather ones nest تامین اتیه کردن
safeguarding تامین کردن امن نگهداشتن
safeguarded تامین کردن امن نگهداشتن
protect a bill وجه براتی را تامین کردن
safeguards تامین کردن امن نگهداشتن
provides میسر ساختن تامین کردن
provide میسر ساختن تامین کردن
to safeguard [against] تامین کردن [علیه] [در برابر]
safeguard تامین کردن امن نگهداشتن
communication security monitoring کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
to secure تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
pre empt از پیش برای خود تامین کردن
levy a sum on a person's property به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
to secure a debtby a mortagage با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
communication security account میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
PID متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
frequented مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
overspend زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
propagate زیاد کردن
propagated زیاد کردن
grnish زیاد کردن
intensification زیاد کردن
propagates زیاد کردن
overloads زیاد پر کردن
overload زیاد پر کردن
overloaded زیاد پر کردن
to run rup زیاد کردن
increased زیاد کردن
heightening زیاد کردن
heightened زیاد کردن
heighten زیاد کردن
add زیاد کردن
heightens زیاد کردن
increases زیاد کردن
propagating زیاد کردن
overstock زیاد پر کردن
increase زیاد کردن
oversimplify زیاد ساده کردن
oversimplifying زیاد ساده کردن
overloads زیاد بار کردن
overloaded زیاد بار کردن
overcharging زیاد حساب کردن
ransacks زیاد کاوش کردن
overrate زیاد براورد کردن
ransacking زیاد کاوش کردن
superheat گرم کردن زیاد
oversimplified زیاد ساده کردن
ransack زیاد کاوش کردن
oversimplifies زیاد ساده کردن
overheats زیاد گرم کردن
overcharges زیاد حساب کردن
overcharged زیاد حساب کردن
overworked کار زیاد کردن
propagated زیاد کردن پروردن
overwork کار زیاد کردن
overworking کار زیاد کردن
overworks کار زیاد کردن
propagates زیاد کردن پروردن
overrating زیاد براورد کردن
overrates زیاد براورد کردن
overcharge زیاد حساب کردن
make much of استفاده زیاد کردن از
propagating زیاد کردن پروردن
overload زیاد بار کردن
overrated زیاد براورد کردن
propagate زیاد کردن پروردن
overheated زیاد گرم کردن
oversimplification زیاد ساده کردن
to overstrain oneself تقلای زیاد کردن
overpress زیاد پافشاری کردن در
to overexert تقلای زیاد کردن
adding زیاد کردن برد
strains کوشش زیاد کردن
overheat زیاد گرم کردن
overfreight زیاد بار کردن
expanded , capacity زیاد کردن گنجایش
strain کوشش زیاد کردن
to overwork oneself زیاد کار کردن
add زیاد کردن برد
overestimates زیاد براورد کردن
raise پروراندن زیاد کردن
overestimated زیاد براورد کردن
raises پروراندن زیاد کردن
adds زیاد کردن برد
over excite زیاد تحریک کردن
ransacked زیاد کاوش کردن
over refine زیاد موشکافی کردن
overestimating زیاد براورد کردن
overestimate زیاد براورد کردن
extorts اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorting اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorted اخاذی کردن زیاد ستاندن
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
gap اختلاف زیاد شکافدار کردن
To live a long life . عمر طولانی (زیاد ) کردن
to lavisheffort زیاد تلاش یا کوشش کردن
overpress زیاداصرار کردن در زیاد فشاراوردن بر
extort اخاذی کردن زیاد ستاندن
gaps اختلاف زیاد شکافدار کردن
give or take <idiom> از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
call of more حق تقاضای زیاد کردن مبیع
to bolt با سرعت زیاد حرکت کردن
ingurgitate فرا گرفتن زیاد پر کردن
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
slashed تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashes تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
overbear مغلوب کردن زیاد میوه دادن
task زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
overset زینت دادن زیاد بار کردن
tasks زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
slash تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
haunt زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
to overeach oneself زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
haunts زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
enlarging توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarges توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarged توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarge توسعه دادن زیاد بحث کردن
to overrun oneself از دویدن زیاد خود را خسته کردن
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
overwind بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
overstaying بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstay بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to dwell on زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
to occupy much space فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
inflating پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflate پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflates پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
pick and choose در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
lionize مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
to piss off the wrong people <idiom> آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
overstock زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
to work hard سخت و با زحمت زیاد کار کردن [اصطلاح روزمره]
overrating بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrate بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
decimates از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
multiple حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
overrated بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
religionize دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
decimated از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimate از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
overrates بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
ikon نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
shim واشر نازکی از جنس فلز بادقت زیاد جهت پر کردن فاصله بین دو قطعه
covers تامین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com