English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
point takedown with inside standing leg زیر خم که تبدیل به کنده رومیشود
Other Matches
near leg pickup and leg block زیر یک خم و تبدیل ان به کنده افلاک پیشرو
novatio non presumiter تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
transiguration تبدیل صورت تبدیل هیئت
conversion scale مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
restitution تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
assembler اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
binary to hexadecimal conversion تبدیل دودوئی به مبنای 61 تبدیل دودوئی به شانزده شانزدهی
binary to octal conversion تبدیل دودوئی به مبنای 8 تبدیل دودوئی به هشت هشتی
anvil stock کنده
dugout dewelling کنده
graven کنده
bilboes کنده
stub کنده
blocks کنده
block aead سر کنده
blocked کنده
log کنده
block کنده
logs کنده
pulled کنده
stubs کنده
chunk کنده
blocs کنده
bloc کنده
timber کنده
stocked کنده
stock کنده
chumps کنده
chump کنده
clogs : کنده
chunks کنده
stubbing کنده
knockstone کنده
stubbed کنده
clog : کنده
clogged : کنده
entry block کنده مدخل
control block کنده کنترل
building blocks بنا کنده
deblock شکستن کنده
olympic lift کنده یک چاک
logrolling کنده غلتانی
engraver کنده کار
building blocks کنده ساخت
building block بنا کنده
husked پوست کنده
in intaglio بشکل کنده
in plain english پوست کنده
ingraving کنده کاری
inside sarma انواع کنده رو
leg lift and side roll کنده سرانبون
leg pickup کنده کشی
near leg pickup and turnover نوعی کنده رو
deblocking کنده شکنی
hulled پوست کنده
graving کنده کاری
rear crotch and near arm نوعی کنده رو
building block کنده ساخت
stumpy پر از کنده درخت
stump کنده درخت
stumped کنده درخت
stumping کنده درخت
stumps کنده درخت
glyptics کنده کاری
plummer block کنده شفت
plummer block کنده محور
near leg and craddle کنده گوسفندانداز
engravers کنده کار
blockette کنده کوچک
dugouts کنده شده
frankly رک وپوست کنده
peeled پوست کنده
picked پوست کنده
grits جوپوست کنده
aboveboard پوست کنده
log کنده چوب
logs کنده چوب
carver کنده کار
block length درازای کنده
block mark نشان کنده
block size اندازه کنده
dugout کنده شده
trunks کنده درخت
wooden anvil stock کنده چوب
unstuck کنده شده
trunk کنده درخت
trunks الوار کنده چوب
carved کنده کاری کردن
carve کنده کاری کردن
record blocking کنده یی کردن مدارک
loggats کنده کوچک دیرک
carves کنده کاری کردن
carvings کنده کاری کردن
groats گندم یاجوپوست کنده
olympic lift and cross face کنده حصیر مال
cutting chisel اسکنه کنده کاری
plain ساده پوست کنده
trunk الوار کنده چوب
logged از کنده پاک شده
intagliated کنده کاری شده
quarried ازکان کنده شده
plainest ساده پوست کنده
plains ساده پوست کنده
loggets کنده کوچک دیرک
break ground لنگر از زمین کنده شد
plainer ساده پوست کنده
shelled almond بادام پوست کنده
block کنده مانع ورادع
blocked کنده مانع ورادع
blocks کنده مانع ورادع
dug in سنگر کنده شده
I had a very hard time ot it. دراینکار پوستم کنده شد
stubby پراز کنده درخت
Bluntly. Without mincing words. صاف وپوست کنده
rock hewn از کوه کنده شده
flump تلوتلوخوردن کنده زدن
make no bones about something <idiom> رک و پوست کنده گفتن
chalcogrophy کنده کاری روی مس
ptisan گندم پوست کنده
talk turkey <idiom> رک و پوست کنده گفتن
chalcographer کنده کاری روی مس
The handle of the bucket has come off. دسته سطل کنده شده
she is a peach هلوی پوست کنده است
zincograph روی کنده کاری شده
sidero graphy کنده کاری روی پولاد
it peels better بهتر پوست ان کنده میشود
to stub a piece از کنده یاریشه پاک کردن
ivory carving کنده کاری روی عاج
stew in one's own juice <idiom> افتادن درچاهی که خود کنده
ditched ابرو کنار راه کنده
aweigh لنگر اززمین کنده شده
ditch ابرو کنار راه کنده
anchor's aweight لنگر از زمین کنده شده
man-to-man <idiom> مستقیم یارک وپوست کنده
ditches ابرو کنار راه کنده
ivory carving کنده کاری روی عاج
as fresh as a rose <idiom> مثل هلوی پوست کنده
To give it straight from the shoulder. مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
groat بلغور جو یا گندم یاجو پوست کنده
plainspoken صاف و پوست کنده بی ریا و تزویر
My buttons mave come off. تکمه های لباسم کنده شده
router ابزار کنده کاری لیسه نجاری
sawlog کنده درخت مناسب اره کردن
conversions 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversion 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
These oranges peel easily. این پرتقالها پوستشان زود کنده می شود
departure end نقطه شروع کنده شدن هواپیما از زمین
divot چمن گلف کنده شده با ضربه چوب
hominy grits ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
saw yer درخت از ریشه کنده که روی اب شناور باشد
glyptics کنده کاری در روی سنگهای گران بها
straight from the shoulder <idiom> راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
olympic lift بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
hominy ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
a corduroy road جاده باتلاقی [که کنده های درختان را بصورت اریب در آن می چینند.]
driven well چاهی که بوسیله فروبردن لوله کنده وبا اب رسانده باشند
logs :کنده قطعهای ازدرخت که اره نشده سرعت سنج کشتی
log :کنده قطعهای ازدرخت که اره نشده سرعت سنج کشتی
dumb well چاهی که برای کشیدن ابهای روی زمین کنده میشود
frumenty گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
yule log کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave. اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
logs گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
log گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
fishbone mine سیستم کانال کشی یاحفاری که به صورت شاخههای موازی عرضی کنده میشود
ablate کنده شدن و از بین رفتن موادسطحی یک جسم در اثر تبخیرو گداز و غیره
backlogs کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
backlog کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
lithoglyptics کنده کاری روی گوهر حکاکی روی جواهر
abated [سطح سنگ تراشیده شده یا کنده شده]
over break خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود
engraves کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engrave کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraved کنده کاری کردن در حکاکی کردن
change تبدیل
adapter تبدیل
converting تبدیل
transform تبدیل
transformed تبدیل
alteration تبدیل
transforms تبدیل
transforming تبدیل
reducer تبدیل
changed تبدیل
changes تبدیل
changing تبدیل
connector تبدیل
reduction تبدیل
reforming تبدیل
code conversion تبدیل کد
transformation تبدیل
cinversion تبدیل
commutation تبدیل
reductions تبدیل
converter تبدیل گر
translation تبدیل
transmutation تبدیل
toggle تبدیل
toggles تبدیل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com