Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
She has circles under hereyes.
زیر چشمهایش گود افتاده ( ناشی از لاغری )
Other Matches
his eyes were inflammed
چشمهایش اماس کرد
low cycle fatigue
خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
tortious liability
ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
behind the times
<idiom>
از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
lankness
لاغری
leanness
لاغری
atrophies
لاغری
atrophy
لاغری
meagreness
لاغری
atrophying
لاغری
maceration
لاغری
slenderness
لاغری
thinness
لاغری
tabefaction
لاغری
spareness
لاغری
emaciation
لاغری
atrophied
لاغری
gauntness
لاغری
hagardness
لاغری
haggardness
لاغری
impotency
لاغری
impotence
لاغری
lankiness
درازی و لاغری
tabes
لاغری زیاد
emaciation
لاغری مرضی
angularity
زاویه داری لاغری
look ahead
جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
fallen
افتاده
footworn
از پا افتاده
out of date
از مد افتاده
whacked
از پا افتاده
unassuming
افتاده
flagging
افتاده
downfallen
افتاده
crest fallen
افتاده
modest
افتاده
meek
افتاده
mellow
جا افتاده
mellowed
جا افتاده
mellowing
جا افتاده
the meshes of a sieve mesh
در هم افتاده
old hat
از مد افتاده
low
افتاده
whacked
<adj.>
از پا افتاده
archaic
<adj.>
از مد افتاده
mellows
جا افتاده
old fashioned
از مد افتاده
elliptic
افتاده
riper
جا افتاده
ripe
جا افتاده
ripest
جا افتاده
lame ducks
از کار افتاده
outstandingly
عقب افتاده
compromised
در خطراکتشاف افتاده
installed
از کار افتاده
hors de combat
از کار افتاده
outstanding
عقب افتاده
deferred
عقب افتاده
backs
بدهی پس افتاده
back
بدهی پس افتاده
obsolete
ازکار افتاده
old hat
پیش پا افتاده
tatty
پیش پا افتاده
out-of-date
<idiom>
از مد افتاده (دمد)
remotely
دور افتاده
lame duck
از کار افتاده
commonplace
پیش پا افتاده
winded
از نفس افتاده
slacks
جای افتاده یا شل
slackest
جای افتاده یا شل
slack
جای افتاده یا شل
with fingers interlocked
با انگشتان در هم افتاده
overlapping
رویهم افتاده
prostrating
بخاک افتاده
copybook
پیشپا افتاده
prostrates
بخاک افتاده
prostrated
بخاک افتاده
recluse
دور افتاده
recluses
دور افتاده
seedy
از کار افتاده
banal
پیش پا افتاده
deadline
از کار افتاده
deadlines
از کار افتاده
trite
پیش پا افتاده
delayed
عقب افتاده
prostrate
بخاک افتاده
delayed
به تاخیر افتاده
meshed
درهم جا افتاده
ordinary
پیش پا افتاده
overlapping
روی هم افتاده گی
backwards
عقب افتاده
lowliest
صغیر افتاده
jugate
روی هم افتاده
lowly
صغیر افتاده
decurrent
پایین افتاده
proleptic
پیش افتاده
cyma recta
موجی افتاده
long face
لب و لوچه افتاده
mity
کزم افتاده
noneffective
از کار افتاده
lowlier
صغیر افتاده
deferred credits
درامد پس افتاده
demimonde
عقب افتاده
he fell prone
دمر افتاده
hanging gale
اجاره پس افتاده
protrudent
بیرون افتاده
outlying
دور افتاده
dowm
از کار افتاده
in register
روی هم افتاده
short of breath
از نفس افتاده
impassionate
بهوس افتاده
short winded
از نفس افتاده
not operationally ready
از کار افتاده
nutant
پایین افتاده
arrear
بدهی پس افتاده
occurred
<past-p.>
اتفاق افتاده
compromised
به خطر افتاده
retarded
عقب افتاده
happened
<past-p.>
اتفاق افتاده
out of order
از کار افتاده
outland
دور افتاده
unassertive
افتاده حال
back rent
اجاره پس افتاده
backrent
اجارهء پس افتاده
obvolute
رویهم افتاده
backward
عقب افتاده
unregarded
ازقلم افتاده
interjacent
میانی در میان افتاده
inferior calyx
کاسه پایین افتاده
well worn
پیش پا افتاده معمولی
outfield
مزرعه دور افتاده
well-worn
پیش پا افتاده معمولی
to have bad luck
<idiom>
از اسب افتاده بودن
out of gear
ازدنده بیرون افتاده
logjam
کارهای عقب افتاده
inferior ovary
تخمدان پایین افتاده
quotidian
روزمره پیش پا افتاده
leading current
شدت پیش افتاده
to be out of luck
<idiom>
از اسب افتاده بودن
outpost
پاسگاه دور افتاده
outposts
پاسگاه دور افتاده
remote site
محل دور افتاده
slothful
دیرپای عقب افتاده
stalled tank
تانک از کار افتاده
sears
خشکیده از کار افتاده
seared
خشکیده از کار افتاده
sear
خشکیده از کار افتاده
pulled
شکسته شده افتاده
outback
جای دور افتاده
allopatric
جداگانه اتفاق افتاده
back rent
کرایه عقب افتاده
defeature
از شکل افتاده گی بیقوارگی
seedy
بتخم افتاده مندرس
self-effacing
باحیا افتاده فروتن
evader
دور افتاده از یکان
serotine
عقب افتاده دیر رس
Arrears of work . Back log of work .
کارهای عقب افتاده
Underdeveloped ( backward) countries .
کشورهای عقب افتاده
The coin is at the bottom of the pond .
سکه افتاده کف حوض
arrears
بدهیهای عقب افتاده
back pay
حقوق عقب افتاده
arrear
دین عقب افتاده
toddling
کودک تازه براه افتاده
toddles
کودک تازه براه افتاده
toddled
کودک تازه براه افتاده
toddle
کودک تازه براه افتاده
deadlined equipment
لوازم و تجهیزات از کار افتاده
down
میله افتاده واخراج توپزن
unfrequented
دور افتاده تکرار نشدنی
islets
جای پرت ودور افتاده
islet
جای پرت ودور افتاده
impassioned
تهییج شده بهوس افتاده
dead mines
مینهای بی اثر و از کار افتاده
demode
ازمد افتاده کهنه شده
podunk
شهر کوچک ودور افتاده
pile-up
انباشتگی کارهای عقب افتاده
retard
بتعویق انداختن عقب افتاده
dead tired
<idiom>
خیلی خسته واز پا افتاده
a rural backwater
محل روستایی عقب افتاده
The first line is left out.
سطر اول جا افتاده است
a quiet backwater
محل آرام و عقب افتاده
platitudinous
تکراری و پیش پا افتاده کردن
retards
بتعویق انداختن عقب افتاده
retarding
بتعویق انداختن عقب افتاده
The show has been postponed.
نمایش عقب افتاده است
orphans
جدا افتاده در صفحه اخر
toddlers
کودک تازه براه افتاده
bay
چه قبل اتفاق افتاده است
My name has been left out .
اسم من از قلم افتاده است
toddler
کودک تازه براه افتاده
My rent has been postponed.
اجاره ام عقب افتاده است
pile-ups
انباشتگی کارهای عقب افتاده
orphan
جدا افتاده در صفحه اخر
orphaned
جدا افتاده در صفحه اخر
advanced
ترقی کرده پیش افتاده
i am behind in my rent
کرایه خانه ام عقب افتاده است
shibboleths
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
lap joint
لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
shibboleth
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
dead wood
میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com