English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (10 milliseconds)
English Persian
biogeography زیست جغرافی
Other Matches
geography جغرافی
geographer جغرافی دان
geographers جغرافی دان
ptolemaic وابسته به بطلمیوس جغرافی دان ومنجم
to tip something [British E] رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
eco-branch شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
environmental preservation نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
bio- زیست -
performance of the dam زیست سد
symbion هم زیست
biogen زیست زا
subsistence زیست
biome زیست بوم
libidinal زیست مایهای
life force زیست نیرو
life space فضای زیست
livability زیست پذیری
liveware زیست افزار
bioluminescence زیست تابی
biologism زیست شناسی
exvia برون زیست
biological chemistry زیست شیمی
biotype زیست گروه
biomechanics زیست مکانیک
biometrics زیست سنجی
biome اقلیم زیست
biomass زیست توده
biometry زیست سنجی
biopolymer زیست بسپار
biospher زیست کره
biometrics زیست سنجش
subsist زیست کردن
biotechnology زیست فناوری
colony زیست گاه
biogas زیست گاز
biogases زیست گاز
biological clock زیست گشت
eco- زیست بوم
homeland زیست بوم
homelands زیست بوم
joie de vivre زیست شادی
biosphere زیست کره
worked زیست عمل
work زیست عمل
existences زیست موجودیت
existence زیست موجودیت
biochemists زیست شیمیدان
environments محیط زیست
libidos زیست مایه
biochemist زیست شیمیدان
modus vivendi شیوه زیست
biological زیست شناختی
biochemistry زیست شیمی
settlements زیست گاه
settlement زیست گاه
biologist زیست شناس
biochemistry زیست- شیمی
biologically زیست شناختی
biosphere فضای زیست
libido زیست مایه
viability زیست پذیری
biogenetic زیست زادی
biogenic زیست زاییده
biogenosphere زیست کره
subsisted زیست کردن
biogenosphere زیست سپهر
biogeographic زیست جغرافیایی
inhabitant زیست کننده در
biogenesis زیست زاد
subsistence وسایل زیست
biosphere زیست سپهر
biology زیست شناسی
biophysics زیست- فیزیک
environment محیط زیست
subsists زیست کردن
subsisting زیست کردن
subsistence مربوط به زیست
proclimax منطقه زیست جانوریاگیاهی
eco-technology فناوری زیست بوم
psychobiology روانشناسی زیست شناختی
eco-tech فناوری زیست بوم
life zone منطقه زیست شناسی
biodegradable زیست تجزیه پذیر
stenobathic درعمق کم زیست کننده
environmentalists محیط زیست گرا
environmentalists محیط زیست شناس
environmental conservation حفافت محیط زیست
human biometric زیست سنجی انسانی
geobiology زمین زیست شناسی
fluvial زیست کننده در رودخانه
bioclimatology زیست اقلیم شناسی
environmentalism محیط زیست گرایی
environmentalism محیط زیست شناسی
biochemical catalyst کاتالیزور زیست شیمیایی
environmental impact نشانزد زیست محیطی
environmental costs مضار زیست محیطی
biologism زیست شناختی نگری
environmental benefit فواید زیست محیطی
coexistent باهم زیست کننده
amylum نشاسته [زیست شیمی]
biochron زیست زمان جانداران
biological chemistry بیوشیمی [زیست شیمی]
biomass pyramid هرم زیست توده
lacustrine زیست کننده دردریاچه
phenology زیست پدیده شناسی
environmentalist محیط زیست گرا
environmentalist محیط زیست شناس
environmental protection حفاظت محیط زیست
limnic زیست کننده در اب شیرین
limnetic زیست کننده در اب شیرین
limicoline زیست کننده درساحل
biological control کنترل زیست شناختی
viable زیست پذیر ماندنی
saltwater زیست کننده در اب شور
biocid زیست کش مانع حیات
biochemistry بیوشیمی [زیست شیمی]
host ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
green PC رایانه زیست بوم دوستانه
to be parasitic [on] انگلی شدن [زیست شناسی]
biomass feedstock مواد اولیه زیست توده
to be parasitic [on] پارازیتی شدن [زیست شناسی]
gene analysis بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
lentic زیست کننده در ابهای راکد
b.o.d نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
bio- پیشوند وابسته به زیست یا زیستشناسی
limnologist زیست شناس جانوران اب شیرین
may fly حشرهای که یک روز زیست میکند
saxatile درسنگ زیست کننده یا روییده
xerophile قابل زیست در محیطهای خشک
xerophilous قابل زیست درمحیطهای خشک
live-in زیست کننده در محل کار
bionic وابسته به زیست سازه شناسی
host organism ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
biochemical oxygen demand نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
mesarch زیست کننده درناحیه مرطوب
biological oxygen demand نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
genetic screen بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
genetic analysis بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
biologic زیست شناسی معرفت الحیات
xerophyte گیاه زیست کننده درنواحی خشک و بی اب
starch [Amylum] نشاسته [زیست شیمی] [غذا و آشپزخانه]
stenohaline زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
biotecture [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
medial meniscus منیسک داخلی [زیست شناسی] [کالبدشناسی]
paleontology مبحث زیست شناسی دوران قدیم
environmental services دوایر خدمات بهسازی محیط زیست
pharyngeal tonsil لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
adenoid لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
halobiont موجود زیست کننده دراب شور
nasopharyngeal tonsil لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
gene analysis بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
genetic screen بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
genetic analysis بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
lotic زیست کننده بر روی امواج سریع السیر
java sparrow نوعی مرغ جولا که در جاوه زیست میکند
endobiotic زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
the Green Dot® [recycling symbol] علامت نقطه سبز [بازچرخی در محیط زیست]
pond life جانوران بی مهره [که دراستخرها و حوض ها زیست می کنند.]
biology زیست شناسی زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه
to greenwash نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
genetics شاخهای از علم زیست شناسی که در باره انتقال وراثت
biodegraability قابلیت تجزیه بیولوژیکی پذیرندگی فروافت زیست شناختی
radiobiology مبحث زیست شناسی مربوط به تشعشعات رادیو اکتیو
paleontologist ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
sere تغییر وسیر تکاملی محیط زیست گیاهان وجانوران خشک
phenology مبحث رابطه بین اب وهواوتغییرات حاصله در پدیدههای زیست شناسی
limnology بخشی از زیست شناسی که درباره موجودات اب شیرین بحث میکند
Plans for the dam have been rejected by environmentalists. برنامه ریزیها برای سد از طرف محیط زیست شناسان رد شده است.
greenwash نمایش سطحی یا ریاکارانه توسط یک سازمان که نگران محیط زیست است
biocenology رشتهای از زیست شناسی که از اجتماعی موجودات و تاثیرانها بریکدیگر بحث میکند
hematology شاخهای از زیست شناسی که درباره خون ودستگاههای خونساز بحث میکند
biogeography رشتهای از زیست شناسی که درباره طرزانتشار و پخش حیوانات ونباتات بحث میکند
biotechnology ان قسمت از مباحث فنی که مربوط به اعمال قواعد زیست شناسی درانسان وماشین الات است
psychbiology علم مطالعه ارتباط میان روانشناسی وزیست شناسی زیست شناسی روانی
bionomics زیوه شناسی شاخهای از علم زیست شناسی که از رابطه موجودات زنده بامحیطبحث میکند
colony گروهی از جانوران یا گیاهان یا جانوران تک سلولی هم نوع که با هم زندگی یا رشد می کنند [زیست شناسی]
agrobiology مطالعهء مواد غذایی خاک زیست شناسی خاک
biochemists متخصص شیمی حیاتی والی ویژه گر زیست شیمی
biochemist متخصص شیمی حیاتی والی ویژه گر زیست شیمی
lateral meniscus منیسک خارجی [کالبد شناسی] [زیست شناسی]
immunogenetics رشتهای از اتم شناسی که درباره روابط مرض و وراثبت یا نژاد بحث میکند مطالعه ارتباط داخلی از لحاظ زیست شناسی
post diluvian زیست کننده پس از طوفان پس از طوفان رخ داده
biochemistry شیمی حیات [زیست شیمی]
biological chemistry شیمی حیات [زیست شیمی]
environmental test ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com