English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
lentic زیست کننده در ابهای راکد
Other Matches
lentic وابسته به ابهای راکد
stagnicolous زندگی کننده دراب راکد
mean sea level سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
inhabitant زیست کننده در
fluvial زیست کننده در رودخانه
limnic زیست کننده در اب شیرین
saltwater زیست کننده در اب شور
stenobathic درعمق کم زیست کننده
limicoline زیست کننده درساحل
coexistent باهم زیست کننده
limnetic زیست کننده در اب شیرین
lacustrine زیست کننده دردریاچه
contiguous zone منطقهای ازابهای متصل به ابهای ساحلی کشور را گویند که هرچند قواعد مربوط به ابهای ساحلی در مورد انها رعایت نمیشود ولی برای کشورمجاور در محدوده ان حقوق استیلایی خاص و محدودی وجود دارد
saxatile درسنگ زیست کننده یا روییده
mesarch زیست کننده درناحیه مرطوب
live-in زیست کننده در محل کار
stenohaline زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
halobiont موجود زیست کننده دراب شور
xerophyte گیاه زیست کننده درنواحی خشک و بی اب
hydrographer نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
endobiotic زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
lotic زیست کننده بر روی امواج سریع السیر
post diluvian زیست کننده پس از طوفان پس از طوفان رخ داده
to tip something [British E] رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
eco-branch شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
ground water ابهای زیرزمینی
upwellings ابهای بالارود
surplus water ابهای مازاد
surplus water ابهای اضافی
territorial waters ابهای ساحلی
inshore water ابهای ساحلی
spill water ابهای اضافی
duller راکد
resting راکد
stillest راکد
dullest راکد
dulling راکد
dulls راکد
stiller راکد
amort راکد
dulled راکد
racquetball racket راکد
non moving water اب راکد
merest اب راکد
mere اب راکد
latent راکد
still راکد
standing راکد
stills راکد
slack water اب راکد
inert راکد
dull راکد
stagnant راکد
hydrology بررسی ابهای سطحی
tail drain نهرچه ابهای مازاد
groundwater ابهای زیر زمینی
table waters ابهای معدنی سر سفره
overflow ابهای اضافی لبریزی
high seas ابهای برون مرزی
overflowed ابهای اضافی لبریزی
overflows ابهای اضافی لبریزی
high seas ابهای بین المللی
hydrogeology بررسی ابهای زیرزمینی
environmental preservation نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
stills راکد همیشه
statgnate راکد شدن
stillest راکد همیشه
still راکد همیشه
dead file پرونده راکد
dead air هوای راکد
stiller راکد همیشه
dead space فضای راکد
dead records بایگانی راکد
records depository بایگانی راکد
stagnated راکد شدن
stagnates راکد شدن
liquid capital سرمایه راکد
stagnate راکد شدن
morgues بایگانی راکد
idle deposit سپرده راکد
morgue بایگانی راکد
stagnating راکد شدن
idle money پول راکد
balneology مبحث استحمام در ابهای گرم
coastel low قوانین مربوط به ابهای ساحلی
inland rules مقررات حرکت در ابهای داخلی
water table سطح ابهای زیر زمین
water tables سطح ابهای زیر زمین
littoral law قوانین مربوط به ابهای ساحلی
piloting ناوبری در کنار ابهای ساحلی
the market is dull بازار راکد است
liquidity perference فهرست پول راکد
hydrography نقشه برداری از ابهای روی زمین
hydro statics علم شار وموازنه ابهای ساکن
piscary ازادی ماهیگیری در ابهای متعلق به غیر
hydrology گفتار درچگونگی ابهای روی زمین
halophile موجوداتی که درمحیط یا ابهای شور زندگی میکنند
salinometer الت تعیین مقدار نمک در ابهای شور
hydrothermal وابسته به عمل ابهای گرم درپوسته زمین
intrapermafrost water ابهای زیرزمینی واقع در لایه منجمد زمین
stationary front جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
dumb well چاهی که برای کشیدن ابهای روی زمین کنده میشود
wind shadow منطقه اب نسبتا راکد در سمت پناهگاه قایق از باد
suprapermafrost ابهای زیرزمینی که بالای منطقه لایه منجمد زمین قرارمی گیرند
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
backwater محل راکد [عقب افتاده] [عقب مانده] [واژه تحقیری]
performance of the dam زیست سد
subsistence زیست
bio- زیست -
symbion هم زیست
biogen زیست زا
biosphere زیست سپهر
biotype زیست گروه
existence زیست موجودیت
biotechnology زیست فناوری
viability زیست پذیری
subsistence مربوط به زیست
biosphere فضای زیست
biosphere زیست کره
subsistence وسایل زیست
modus vivendi شیوه زیست
existences زیست موجودیت
settlement زیست گاه
biogas زیست گاز
settlements زیست گاه
libidos زیست مایه
biogases زیست گاز
libido زیست مایه
biological clock زیست گشت
eco- زیست بوم
homeland زیست بوم
biologist زیست شناس
homelands زیست بوم
joie de vivre زیست شادی
biospher زیست کره
biological chemistry زیست شیمی
biologically زیست شناختی
environments محیط زیست
environment محیط زیست
biological زیست شناختی
colony زیست گاه
biochemistry زیست شیمی
subsists زیست کردن
subsisting زیست کردن
subsisted زیست کردن
subsist زیست کردن
exvia برون زیست
biochemist زیست شیمیدان
biochemists زیست شیمیدان
biochemistry زیست- شیمی
biophysics زیست- فیزیک
liveware زیست افزار
biologism زیست شناسی
worked زیست عمل
biometry زیست سنجی
life space فضای زیست
bioluminescence زیست تابی
biomass زیست توده
life force زیست نیرو
libidinal زیست مایهای
biome اقلیم زیست
biome زیست بوم
biometrics زیست سنجش
biometrics زیست سنجی
work زیست عمل
biology زیست شناسی
biopolymer زیست بسپار
livability زیست پذیری
biogenesis زیست زاد
biogenetic زیست زادی
biogenic زیست زاییده
biogenosphere زیست کره
biogenosphere زیست سپهر
biogeographic زیست جغرافیایی
biogeography زیست جغرافی
biomechanics زیست مکانیک
biological chemistry بیوشیمی [زیست شیمی]
viable زیست پذیر ماندنی
phenology زیست پدیده شناسی
eco-tech فناوری زیست بوم
life zone منطقه زیست شناسی
eco-technology فناوری زیست بوم
human biometric زیست سنجی انسانی
environmentalism محیط زیست شناسی
environmentalist محیط زیست شناس
environmental impact نشانزد زیست محیطی
environmental costs مضار زیست محیطی
environmental conservation حفافت محیط زیست
environmental benefit فواید زیست محیطی
bioclimatology زیست اقلیم شناسی
biocid زیست کش مانع حیات
biochron زیست زمان جانداران
biochemical catalyst کاتالیزور زیست شیمیایی
environmentalist محیط زیست گرا
environmentalists محیط زیست شناس
environmentalists محیط زیست گرا
amylum نشاسته [زیست شیمی]
proclimax منطقه زیست جانوریاگیاهی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com