Dictiornary-Farsi | زیست- فیزیک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
biophysics	زیست- فیزیک


Other Matches

to tip something [British E]	رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E]	ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E]	ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
eco-branch	شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
environmental preservation	نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
bio-	زیست -
biogen	زیست زا
symbion	هم زیست
subsistence	زیست
performance of the dam	زیست سد
biomass	زیست توده
biome	اقلیم زیست
biometrics	زیست سنجی
biomechanics	زیست مکانیک
biome	زیست بوم
bioluminescence	زیست تابی
biogeographic	زیست جغرافیایی
biogenosphere	زیست کره
biogeography	زیست جغرافی
biogenic	زیست زاییده
biogenesis	زیست زاد
biologism	زیست شناسی
biogenosphere	زیست سپهر
biometrics	زیست سنجش
biometry	زیست سنجی
life force	زیست نیرو
life space	فضای زیست
eco-	زیست بوم
livability	زیست پذیری
liveware	زیست افزار
biological clock	زیست گشت
biogases	زیست گاز
biogas	زیست گاز
colony	زیست گاه
biological chemistry	زیست شیمی
libidinal	زیست مایهای
homeland	زیست بوم
homelands	زیست بوم
biopolymer	زیست بسپار
biospher	زیست کره
biotype	زیست گروه
exvia	برون زیست
joie de vivre	زیست شادی
biosphere	فضای زیست
biotechnology	زیست فناوری
biosphere	زیست کره
environment	محیط زیست
environments	محیط زیست
inhabitant	زیست کننده در
libido	زیست مایه
libidos	زیست مایه
settlements	زیست گاه
biosphere	زیست سپهر
settlement	زیست گاه
biologist	زیست شناس
modus vivendi	شیوه زیست
existences	زیست موجودیت
existence	زیست موجودیت
subsist	زیست کردن
subsisted	زیست کردن
viability	زیست پذیری
biological	زیست شناختی
subsistence	وسایل زیست
biologically	زیست شناختی
biogenetic	زیست زادی
biochemistry	زیست- شیمی
biochemistry	زیست شیمی
biology	زیست شناسی
worked	زیست عمل
subsisting	زیست کردن
subsists	زیست کردن
biochemist	زیست شیمیدان
subsistence	مربوط به زیست
biochemists	زیست شیمیدان
work	زیست عمل
environmentalists	محیط زیست گرا
environmentalist	محیط زیست شناس
lacustrine	زیست کننده دردریاچه
environmentalists	محیط زیست شناس
limicoline	زیست کننده درساحل
environmentalist	محیط زیست گرا
limnetic	زیست کننده در اب شیرین
limnic	زیست کننده در اب شیرین
saltwater	زیست کننده در اب شور
biological chemistry	بیوشیمی [زیست شیمی]
phenology	زیست پدیده شناسی
biochemistry	بیوشیمی [زیست شیمی]
stenobathic	درعمق کم زیست کننده
psychobiology	روانشناسی زیست شناختی
amylum	نشاسته [زیست شیمی]
life zone	منطقه زیست شناسی
viable	زیست پذیر ماندنی
environmental costs	مضار زیست محیطی
environmental conservation	حفافت محیط زیست
environmental benefit	فواید زیست محیطی
biocid	زیست کش مانع حیات
bioclimatology	زیست اقلیم شناسی
proclimax	منطقه زیست جانوریاگیاهی
environmental protection	حفاظت محیط زیست
coexistent	باهم زیست کننده
biological control	کنترل زیست شناختی
biologism	زیست شناختی نگری
environmental impact	نشانزد زیست محیطی
biodegradable	زیست تجزیه پذیر
biochemical catalyst	کاتالیزور زیست شیمیایی
human biometric	زیست سنجی انسانی
eco-technology	فناوری زیست بوم
geobiology	زمین زیست شناسی
fluvial	زیست کننده در رودخانه
environmentalism	محیط زیست گرایی
environmentalism	محیط زیست شناسی
eco-tech	فناوری زیست بوم
biochron	زیست زمان جانداران
biomass pyramid	هرم زیست توده
genetic analysis	بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
live-in	زیست کننده در محل کار
biomass feedstock	مواد اولیه زیست توده
bionic	وابسته به زیست سازه شناسی
genetic screen	بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
bio-	پیشوند وابسته به زیست یا زیستشناسی
xerophilous	قابل زیست درمحیطهای خشک
gene analysis	بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
may fly	حشرهای که یک روز زیست میکند
biochemical oxygen demand	نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biological oxygen demand	نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
limnologist	زیست شناس جانوران اب شیرین
lentic	زیست کننده در ابهای راکد
host	ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
host organism	ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
biologic	زیست شناسی معرفت الحیات
mesarch	زیست کننده درناحیه مرطوب
green PC	رایانه زیست بوم دوستانه
b.o.d	نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
saxatile	درسنگ زیست کننده یا روییده
to be parasitic [on]	انگلی شدن [زیست شناسی]
to be parasitic [on]	پارازیتی شدن [زیست شناسی]
xerophile	قابل زیست در محیطهای خشک
genetic analysis	بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
stenohaline	زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
genetic screen	بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
environmental services	دوایر خدمات بهسازی محیط زیست
gene analysis	بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
medial meniscus	منیسک داخلی [زیست شناسی] [کالبدشناسی]
biotecture	[معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
paleontology	مبحث زیست شناسی دوران قدیم
xerophyte	گیاه زیست کننده درنواحی خشک و بی اب
adenoid	لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
pharyngeal tonsil	لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
nasopharyngeal tonsil	لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
halobiont	موجود زیست کننده دراب شور
starch [Amylum]	نشاسته [زیست شیمی] [غذا و آشپزخانه]
physics	فیزیک
physic	فیزیک
biology	زیست شناسی زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه
pond life	جانوران بی مهره [که دراستخرها و حوض ها زیست می کنند.]
endobiotic	زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
the Green Dot® [recycling symbol]	علامت نقطه سبز [بازچرخی در محیط زیست]
java sparrow	نوعی مرغ جولا که در جاوه زیست میکند
lotic	زیست کننده بر روی امواج سریع السیر
The Physics of Radiation Protection	فیزیک بهداشت
friction	اصطکاک [فیزیک]
Health physics	فیزیک بهداشت
modern physics	فیزیک مدرن
modern physics	فیزیک جدید
modern physics	فیزیک نوین
work	کار [فیزیک]
mass	جرم [فیزیک]
zoophysics	فیزیک حیوانی
physicist	فیزیک دان
nucleonics	فیزیک هستهای
electro physic	فیزیک الکتریسیته
optics	فیزیک نور
molecular physics	فیزیک مولکولی
introduction to physics	فیزیک مقدماتی
physical chemistry	شیمی فیزیک
atomics	فیزیک اتمی
psychophysics	روان- فیزیک
tribophysics	فیزیک اصطکاکی
thermophysics	فیزیک حرارت
chemical physics	فیزیک شیمیایی
particle physics	فیزیک ذرات
particle physics	ریزچه فیزیک
metal physics	فیزیک فلزات
astrophysics	اختر فیزیک
astrophysics	فیزیک نجومی
electron physics	فیزیک الکترونها
physicists	فیزیک دان
geophysics	زمین فیزیک
electron physics	فیزیک الکترونی
introduction to physics	مبادی فیزیک
biodegraability	قابلیت تجزیه بیولوژیکی پذیرندگی فروافت زیست شناختی
paleontologist	ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
to greenwash	نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
radiobiology	مبحث زیست شناسی مربوط به تشعشعات رادیو اکتیو
genetics	شاخهای از علم زیست شناسی که در باره انتقال وراثت
Degeneracy	تباهیدگی [ریاضی] [فیزیک]
degenerate case	تباهیدگی [ریاضی] [فیزیک]
Degeneracy	تبهگنی [ریاضی] [فیزیک]
angular mass	گشتاور لختی [فیزیک]
quantum physics	مکانیک کوانتومی [فیزیک]