Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
open and shut
ساده واضح
open-and-shut
ساده واضح
Other Matches
simple design
طرف کف ساده
[هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
basics
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
mirror carpet
طرح آینه
[در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
structures
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structure
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structuring
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
perspicuous
<adj.>
واضح
ditinct
واضح
clearest
واضح
clearer
واضح
clear
واضح
clears
واضح
kenspeckle
واضح
iuntelligibly
واضح
plains
واضح
explicit
واضح
plain
واضح
transpicuous
واضح
distinct
واضح
well known
واضح
distinct
<adj.>
واضح
vivid
واضح
explicit
<adj.>
واضح
plainer
واضح
notable
<adj.>
واضح
perspicuous
واضح
crystalline
واضح
plainest
واضح
conspicuous
واضح
graphic
واضح
palpable
واضح
crystal clear
واضح-مبرهن
unambiguous
واضح روشن
clearest
واضح کردن
clearest
بطور واضح
clears
واضح کردن
clears
بطور واضح
self explaining
واضح اشکار
orotund
قوی و واضح
lucid
واضح درخشان
lucidly
بطور واضح
clean cut
مشخص واضح
clean-cut
مشخص واضح
cleaners
مشخص واضح
clarifier
واضح کننده
clear evidence
دلیل واضح
obvious
واضح بدیهی
self-explanatory
واضح اشکار
self explanatory
واضح اشکار
expounding
واضح کردن
overt
واضح نپوشیده
distinctly
بطور واضح
expounds
واضح کردن
expounded
واضح کردن
luminous
شب نما واضح
clear proof
دلیل واضح
expound
واضح کردن
clear
واضح کردن
clear
بطور واضح
plainly
بطور واضح
clearer
واضح کردن
clearer
بطور واضح
sharp image
تصویر واضح
sharp picture
تصویر واضح
clear picture
تصویر واضح
demystifies
واضح و مبرهن کردن
self explanatory
بدیهی واضح فی نفسه
It was borne in on him.
برای او
[مرد]
واضح شد.
demystified
واضح و مبرهن کردن
self-explanatory
بدیهی واضح فی نفسه
pellucidly
بطور روشن یا واضح
open to the public
واضح درنظر عموم
documentary photography
عکس واضح وروشن
plain text
متن واضح و اشکار
eye dialect
لهجهء واضح و هجایی
pseudopod
تجسم واضح روح
pseudopodium
تجسم واضح روح
self explaining
بدیهی واضح فی نفسه
luculent
نور افشان واضح
demystify
واضح و مبرهن کردن
It dawned upon him.
برای او
[مرد]
واضح شد.
enhancing
بهتر یا واضح تر کردن
enhance
بهتر یا واضح تر کردن
enhanced
بهتر یا واضح تر کردن
diction
تلفظ واضح و روشن
enhances
بهتر یا واضح تر کردن
enunciation
تلفظ واضح و روشن
spell out
<idiom>
واضح توضیح دادن
plainly
بطور واضح صریحا"
demystifying
واضح و مبرهن کردن
unconcealed
روشن هویدا واضح
clarifying
واضح کردن توضیح دادن
speak up
<idiom>
بلندو واضح سخن گفتن
to be clear to somebody
برای کسی واضح بودن
clarifies
واضح کردن توضیح دادن
truism
چیزی که پر واضح است ابتذال
cts
واضح وروشن جهت ارسال
truisms
چیزی که پر واضح است ابتذال
clarify
واضح کردن توضیح دادن
blurs
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurring
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurred
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blur
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
Her eyes spoke volumes of despair.
در چشمهای او
[زن]
ناامیدی کاملا واضح است.
specifies
بیان واضح آنچه نیاز است
uncovered
واضح قابل رویت غیر سری
That speaks volumes.
<idiom>
چیزی را کاملأ واضح بیان می کند.
How can you ask?
این باید واضح باشد برای تو
specifying
بیان واضح آنچه نیاز است
specify
بیان واضح آنچه نیاز است
continuity
مسیر ارتباط واضح بین دو نقط ه
problem
واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
problems
واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
to speak volumes
[for]
کاملأ واضح بیان کردن
[اصطلاح مجازی]
This would provide an obvious solution
[to the problem]
.
این می تواند یک راه حل واضح
[به مشکل]
فراهم می کند.
focusing
واضح کردن تصویر تار شده روی صفحه نمایش
enhances
حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhance
حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
hyperfocal distance
نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
enhanced
حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
What she wears speaks volumes about her.
به سبکی که او
[زن]
لباس می پوشد خیلی واضح بیان می کند چه جور آدمی است.
enhancing
حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
homespun
ساده
baldest
ساده
baldly
ساده
simple minded
ساده دل
plain hearted
ساده دل
clodhopper
ساده
simple hearted
ساده دل
clodhoppers
ساده
balder
ساده
bald
ساده
unmeaning
ساده
unaadorned
ساده
taffetized
ساده
simplex
ساده
semplice
ساده
fraudless
ساده
sheepish
ساده دل
sheepishly
ساده دل
simpleminded
ساده دل
artless
ساده
incomplex
ساده
fructose
ساده
simple-hearted
<adj.>
ساده دل
innocent
<adj.>
ساده دل
seemly
<adj.>
ساده دل
good-humored
ساده دل
expansive
<adj.>
ساده دل
conversable
<adj.>
ساده دل
freestanding
ساده
daff
ساده دل
fanciless
ساده
incomposite
ساده
positive
ساده
inexpensive
ساده
downright
ساده
simplistic
ساده
frugal
ساده
unassuming
ساده
unsophisticated
ساده
idiot
ساده
idiots
ساده
charmless
ساده
naif
ساده
free spoken
ساده گو
cleans
ساده
unceremoniously
ساده
plainest
ساده
simplest
ساده دل
unceremonious
ساده
cleanest
ساده
cleaned
ساده
clean
ساده
plain
ساده
untutored
ساده
plains
ساده
simplest
ساده
explicit
ساده
unaffected
ساده
plainer
ساده
slickest
ساده
slick
ساده
simple
ساده
simple
ساده دل
simpler
ساده دل
simpler
ساده
naive
ساده
overhand knot
گره ساده
perfect gazes
گازهای ساده
naivete
ساده لوحی
sementem
معنی ساده
reducible
ساده شدنی
primary cell
پیل ساده
oaf
ساده لوح
plain rib
تیغه ساده
plain paper
کاغذ ساده
plain weave
بافت ساده
plain flap
فلپ ساده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com