Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
laboriously
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
Other Matches
medially
چنانکه درمیان باشد
meetly
چنانکه در خور باشد
inviolably
چنانکه سزاوارحرمت باشد
brilliantly
چنانکه برجسته باشد
culpably
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
pitfully
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
sanguinarily
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
commendably
چنانکه شایان ستایش باشد
pleasingly
چنانکه خوش ایند باشد
inviolately
چنانکه بی حرمت نشده باشد
objectiveness
چنانکه در خارج معقول باشد
contemptibly
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
paradoxically
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
maritally
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
adorably
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
nutritiously
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
picturesquely
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
accordantly
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
nutritively
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
portentously
چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
pontifically
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
pestiferously
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
modernly
بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
lagate a latere
نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
program music
موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
liberal gift
بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
sedulously
ساعیانه
studiously
ساعیانه
diligently
ساعیانه
reflexively
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
commision agent
نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogates
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
visiting correspondent
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
so that
چنانکه
in the event that
چنانکه
as
چنانکه
how
چنانکه
permissively
چنانکه مخیرسازد
gratifyingly
چنانکه خوشنودسازد
as is well known
چنانکه مشهور
as it deserves
چنانکه باید
coordinately
چنانکه یکجورباشد
insolubly
چنانکه اب نشود
admissibleness
چنانکه روا
dilatorily
چنانکه پرشود
prettily
چنانکه زیبانماید
proper
چنانکه شایدوباید
expressively
چنانکه مقصودرابرساند
pinchingly
چنانکه فشاراورد
so to speak
چنانکه گویی
cresuendo
چنانکه صداخردخرد
open back
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
permissively
چنانکه اجازه بدهد
interminably
چنانکه تمام نشود
according to his version
چنانکه او شرح میداد
effusively
چنانکه گویی بریزد
funnily
چنانکه خنده اورد
decrescendo
چنانکه صداخردخردضعیف شود
privatively
چنانکه نفی یا استثناکند
decreasingly
چنانکه روبکاهش گذارد
inadmissibly
چنانکه روایاجایز نباشد
perniciously
چنانکه زیان اورد
passably
چنانکه بتوان پذیرفت
comme il faut
چنانکه باید وشاید
meaningly
چنانکه مقصودرا برساند
irrecoverably
چنانکه بهبودی نپذیرد
pliably
چنانکه بتوان خم کرد
opprobriously
چنانکه رسوایی اورد
invulnerably
چنانکه زخم برندارد
gruesomely
چنانکه وحشت اورد
convincingly
چنانکه متقاعد کند
gratifyingly
چنانکه خوشی دهد
meetly
چنانکه باید و شاید
inexcusably
چنانکه نتوان معذوردانست
fitfully
چنانکه بگیردوول کند
inexpressively
چنانکه مقصودرا نرساند
invisibly
چنانکه دیده نشود
heliocentrically
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
according as
چنانکه بدان سان که
prettily
بخوبی چنانکه باید
lapheld
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
botheration
زحمت
discomfort
زحمت
discomforts
زحمت
discomfiture
زحمت
tugged
زحمت
painstakingly
زحمت کش
effortlessly
بی زحمت
suffer
زحمت
suffered
زحمت
laborious
زحمت کش
suffers
زحمت
painstaking
زحمت کش
suffring
زحمت
tugs
زحمت
tugging
زحمت
long suffering
زحمت کش
tug
زحمت
effortless
بی زحمت
heavily
به زحمت
kiaugh
زحمت
laboursome
زحمت کش
arduous
پر زحمت
troublous
پر زحمت
discommodity
زحمت
long-suffering
زحمت کش
todo
زحمت
to take pains
زحمت یا
drudges
زحمت کش
inconveniencing
زحمت
industrious
<adj.>
زحمت کش
hard working
زحمت کش
drudge
زحمت کش
pain
زحمت
operose
زحمت کش
studious
<adj.>
زحمت کش
eath
بی زحمت
assiduous
<adj.>
زحمت کش
diligent
<adj.>
زحمت کش
hardworking
<adj.>
زحمت کش
sedulous
<adj.>
زحمت کش
fagger
زحمت کش
suffering
زحمت
pains
زحمت
inconvenienced
زحمت
inconveniences
زحمت
sufferings
زحمت
durdge
زحمت کش
paining
زحمت
inconvenience
زحمت
retroactively
چنانکه شامل گذشته شود
inexhaustibly
چنانکه تهی یاتمام نشود
inseparably
چنانکه نتوان سوا کرد
inexpressibly
چنانکه نتوان بیان کرد
perplexingly
چنانکه گیج یا حیران سازد
epidemically
چنانکه همه جاسرایت کند
inexpressively
چنانکه زبان دار نباشد
perceptibly
چنانکه بتوان درک کرد
engagingly
چنانکه سرگرم یامشغول کند
peerlessly
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
intelligibly
واضحا چنانکه بتوان دریافت
extraneously
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
pestilently
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
interchangeably
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
organically
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
indefensibly
چنانکه دفاع بردار نباشد
intangibly
چنانکه نتوان احساس کرد
intangibly
چنانکه نتوان درک کرد
piquantly
چنانکه دهن رامزه بیاورد
euphoniously
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
hereditably
چنانکه بتوان ارث برد
grandiosely
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
prepossessingly
چنانکه جلب توجه نماید
as is well known
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
fadelessly
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
assumably
چنانکه بتوان فرض کرد
immovably
چنانکه نتوان جنبش داد
practicably
چنانکه بتوان اجرا نمود
presentably
چنانکه بتوان پیشکش کرد
onerously
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
inappreciably
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
causatively
چنانکه دلالت برسبب نماید
irrefragably
چنانکه نتوان تکذیب کرد
wellŠsuppose it is so
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
labour
زحمت کوشش
travail
رنج زحمت
trouble-free
<adj.>
بدون زحمت
pain
زحمت دادن به
tormenting
ازار زحمت
paining
زحمت دادن به
toil
زحمت کشیدن
labored
زحمت کوشش
easy
بی زحمت اسوده
easiest
بی زحمت اسوده
agreat d. of trouble
بسی زحمت
labour
زحمت کشیدن
pains
زحمت دادن به
labors
زحمت کشیدن
labored
زحمت کشیدن
(be) put out
<idiom>
اسباب زحمت
it smells of the lamp
با زحمت فراوان
labors
زحمت کوشش
trouble
مزاحمت زحمت
labor
زحمت کوشش
labor
زحمت کشیدن
toiling
زحمت کشیدن
troubles
مزاحمت زحمت
troubling
مزاحمت زحمت
toiled
زحمت کشیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com