Dictiornary-Farsi | ساکت نشده فروننشسته | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (6 milliseconds)

English	Persian
unsettled	ساکت نشده فروننشسته


Other Matches

unpremediated	پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
unbroke	رام نشده سوقان گیری نشده
unbaoked	سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unresolved	تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
undisciplined	تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unpicked	نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unborn	هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
unobligated	اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
uncommitted	غیر متعهد نشده تعهد نشده
uncharged	محسوب نشده رسمامتهم نشده
unsifted	الک نشده رسیدگی نشده
unset	جایگزین نشده جاانداخته نشده
untried	امتحان نشده محاکمه نشده
inconsummate	تکمیل نشده انجام نشده
unredeemed	جبران نشده سبک نشده
irredenta	انجام نشده جبران نشده
unasked	خواسته نشده پرسیده نشده
unsought	جستجو نشده کشف نشده
undirected	رهبری نشده راهنمایی نشده
unintended saving	پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
incomplete	انجام نشده پر نشده
unintended investment	سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush	اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
soundless	ساکت
shush	ساکت
sh	ساکت
at pause	ساکت
tacet	ساکت
tace	ساکت
whist	ساکت
dormant	ساکت
acquiescent	ساکت
lown	ساکت
quieter	ساکت تر
serene	ساکت
cut it out <idiom>	ساکت شو
sockets	ساکت
calming	ساکت ساکن
Keep your trap shut!	ساکت باش !
calmest	ساکت ساکن
calms	ساکت ساکن
silent	ساکت بیصدا
dead spot	منطقه ساکت
to lie dormant	ساکت بودن
keep still	ساکت باش
whist	ساکت کردن
keep quiet <idiom>	ساکت ماندن
conciliates	ساکت کردن
mutely	بطور ساکت
still	خاموش ساکت
pipe down ! <idiom>	ساکت باش!
stiller	خاموش ساکت
stillest	خاموش ساکت
stills	خاموش ساکت
shush	ساکت کردن
mum	ساکت بودن
mums	ساکت بودن
h!	ساکت باش
quieten	ساکت کردن
quietened	ساکت کردن
quietening	ساکت کردن
quietens	ساکت کردن
conciliate	ساکت کردن
conciliated	ساکت کردن
conciliating	ساکت کردن
calmer	ساکت ساکن
calmed	ساکت ساکن
calm	ساکت ساکن
Hush! <idiom>	ساکت باش!
Hush up! <idiom>	ساکت باش!
input socket	ساکت ورودی
Be quiet!Hold your tongue! <idiom>	ساکت باش!
Silence! <idiom>	ساکت باش!
he stood still	ساکت ایستاد
hush	ساکت ارام
lull	ساکت شدن
to put down	ساکت کردن
the sea was lulled	دریا ساکت شد
tacet	ساکت باش
tace	ساکت باش
silencing	ساکت کردن
whish	ساکت باش
lulled	ساکت شدن
lulling	ساکت شدن
talk down	ساکت کردن
imperturbable	خونسرد ساکت
Dry up!	ساکت باش!
lulls	ساکت شدن
quiet	ساکت کردن
quietest	ساکت کردن
silences	ساکت کردن
Shush! <idiom>	ساکت باش!
assuasive	ساکت کننده
Stop talking! <idiom>	ساکت باش!
Keep quiet! <idiom>	ساکت باش!
Quiet!silence!	خاموش ( ساکت ) !
silenced	ساکت کردن
silence	ساکت کردن
silencer	فرونشاننده ساکت کننده
to hush up	ساکت نگاه داشتن
mome	ادم ساکت وگیج
silencers	فرونشاننده ساکت کننده
stiller	ساکت کردن خاموش شدن
appeases	ساکت کردن تسکین دادن
appease	ساکت کردن تسکین دادن
appeasing	ساکت کردن تسکین دادن
save one's breath <idiom>	به صرفت است که ساکت باشی
appeased	ساکت کردن تسکین دادن
still	ساکت کردن خاموش شدن
stanch	خاموش کردن ساکت شدن
stillest	ساکت کردن خاموش شدن
Do you have anything quieter?	آیا چیزی ساکت تر دارید؟
It must be quiet.	باید ساکت و آرام باشد.
stills	ساکت کردن خاموش شدن
to hold one's tongue	ساکت ماندن زبان خودرانگاه داشتن
pipe down	راحت باش دادن ساکت شدن
Be quiet so as not to wake the others.	ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
hold one's tongue <idiom>	جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
I'm sick of that jike, cut it out, can't you?	حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
Be quiet, will you!	ساکت باش! [صدایت خیلی بلند است]
uncharged	پر نشده
unbowed	خم نشده
autochthonous	جابجا نشده
unfulfilled	اجرا نشده
haggard	رام نشده
unabridged	کوتاه نشده
unabridged	تلخیص نشده
unfulfilled	انجام نشده
undisturbed	مختل نشده
uncut	قطع نشده
unchecked <adj.>	آزمایش نشده
unasked	سوال نشده
uncommitted	تقبل نشده
uncut	بریده نشده
unclaimed	مطالبه نشده
uncut	از هم جدا نشده
unbleached <adj.>	سفیدگری نشده
sightless	دیده نشده
unseen	مشاهده نشده
unsung	سروده نشده
unsung	ستایش نشده
unsung	خوانده نشده
unseen	مکشوف نشده
unaudited <adj.>	آزمایش نشده
unabated	کاسته نشده
undyed <adj.>	رنگرزی نشده
unpremediated	تصور نشده
unsight	دیده نشده
uncoditioned	قطعی نشده
uncleared	ترخیص نشده
uncircumcised	ختنه نشده
unsocialized	اجتماعی نشده
unstudied	مطالعه نشده
unthickened	تغلیظ نشده
unbowed	سر کوب نشده
unbacked	رام نشده
unaccomplished	انجام نشده
unaccommodated	فراهم نشده
the date was not specified	نشده بود
tenantless	اشغال نشده
uncoditioned	شرط نشده
unshod	نعل نشده
undeeded	در سندقید نشده
undefined	تعریف نشده
unpolished	پرداخت نشده
unnormalized	هنجار نشده
unspotted	ننگین نشده
unsought	کاوش نشده
unlicked	لیسیده نشده
unleached	سفید نشده
unsaturate	اشباع نشده
unsaturated	اشباع نشده
unexploded	منفجر نشده
unsaved	پس انداز نشده
unset	ثابت نشده
undisiplined	تربیت نشده
undirected	هدایت نشده
unwashed	شسته نشده
unworn	کهنه نشده
unworn	استعمال نشده
innascible	زایده نشده
inextinct	نیست نشده
inedited	چاپ نشده
inedited	منتشر نشده
increate	افریده نشده
in sheets	صحافی نشده
in quires	صحافی نشده
imperforate	منگنه نشده
non-registered [not registered] <adj.>	ثبت نشده
non switched line	خط گزینه نشده
undeterred <adj.>	منصرف نشده
outstandingly	وصول نشده
intemerate	بی ناموس نشده
roughdry	اطو نشده
wound less	زخمی نشده
unconnected	وصل نشده
unearned	کسب نشده
unguarded	حراست نشده
unguarded	حساب نشده
unpublished	چاپ نشده