English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 199 (9 milliseconds)
English Persian
adumbration سایه افکنی
Other Matches
shadings سایه دار کردن سایه افکندن
shades سایه دار کردن سایه افکندن
shade سایه دار کردن سایه افکندن
silhouettes طرح سایه سایه انداختن
silhouette طرح سایه سایه انداختن
half tone screen صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
throwbacks پس افکنی
throwback پس افکنی
grinning دام افکنی
grins دام افکنی
traject ورا افکنی
grinned دام افکنی
luminosity نور افکنی
irradiation پرتو افکنی
grin دام افکنی
eradiation پرتو افکنی
bioluminescence فسفر افکنی
projections تجسم پرتو افکنی
projection نور افکنی اگراندیسمان
projections پیش افکنی برامدگی
projections نور افکنی اگراندیسمان
projection تجسم پرتو افکنی
projection پیش افکنی برامدگی
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
He fight with his shadow. <proverb> او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
sunshade سایه
sunshades سایه
shadows سایه
shadow سایه
cleek سایه
shadowed سایه
umbra سایه
shades سایه
shadings سایه
umbrage سایه
umber سایه
auspices سایه
shadowing سایه
shade سایه
shadiness سایه
shading سایه
shadowless بی سایه
thanks to..... در سایه
hatching سایه زنی
shadings سایه بان
shadings سایه انداختن
overcast سایه انداختن
adumbral سایه افکن
shader سایه رنگ زن
shadow play نمایش سایه ها
shadowlike سایه مانند
silhouette target سایه هدف
somber سایه دار
to go to the shades سایه افکندن در
umbrageous سایه دار
To cast a shadow. سایه انداختن
To cast a shadow . سایه انداختن
tone سایه رنگ
shady [place] <adj.> سایه دار
umbrageous [literary] <adj.> سایه دار
shadeless بدون سایه
ski graphŠetc سایه نگاری
sciagraphy سایه نگاری
umbriferous سایه افکن
sciamachy جنگ با سایه
bowery سایه دار
boxed cornice سایه بان
drop shadow سایه برجسته
halation نیم سایه
half shadow نیم سایه
half tone سایه روشن
kinema or cin سایه نما
kinephantoscope سایه نما
light and shade سایه روشن
obtenebrate سایه افکندن بر
penumbra نیم سایه
penumbra سایه روشن
shades سایه انداختن
halftone سایه رنگ
shadow شدو سایه
overshadow سایه افکندن بر
shaded <adj.> سایه دار
lighting سایه روشن
shadowed شدو سایه
shadowy سایه مانند
shadowy سایه افکن
shadowing شبح سایه
shadow شبح سایه
overshadowed سایه افکندن بر
overshadowing سایه افکندن بر
bower سایه بان
bowers سایه بان
canopies سایه بان
canopy سایه بان
tones سایه روشن
tone سایه روشن
halftones سایه رنگ
overshadows سایه افکندن بر
shadowing شدو سایه
shadowy <adj.> سایه دار
umber سایه انداختن
shady سایه دار
shade سایه انداختن
shades سایه بان
shade سایه بان
shading سایه اندازی
shading سایه زنی
sombre سایه دار
tinge سایه رنگ
shadows شبح سایه
shadowed شبح سایه
tinges سایه رنگ
shadows شدو سایه
contrasts زمینه طرح و سایه
sciagraph عکس سایه نما
shading response پاسخ سایه روشن
pastel shades سایه رنگهای خفیف
contrasted زمینه طرح و سایه
contrasting زمینه طرح و سایه
She has become rather off hand. سایه اش سنگین شده
shadow factor ضریب انحراف سایه
shady سایه افکن مشکوک
phantasm فاهر فریبنده سایه
to be afraid of one's own shadow . از سایه خود هم ترسیدن .
pencilled بامداد سایه زده
umbrage شابهت سایه وار
shadings سایه دار کردن
umbrage سایه شاخ و برگ
tintless بدون سایه رنگ
thermal shadow سایه روشن حرارتی
thank you سایه شما کم نشود
auspice سایه حمایت توجهات
thanks افهار امتنان در سایه
adumbrate سایه افکندن بر طرح
shade سایه دار کردن
gray scale مقیاس سایه زنی
contrast زمینه طرح و سایه
half tone سایه روشن زدن
shade جای سایه دار
shadings جای سایه دار
halftoning سایه رنگ زدن
shades جای سایه دار
shades سایه دار کردن
tone سایه روشن عکس هوایی
The trees give a pleasant shade . درختان سایه قشنگه می اندازد
shades اختلاف جزئی سایه رنگ
contrast enhancement توسعه تشخیص سایه روشن
croddhatching بطور اریب سایه زدن
to go to the shades مردن سایه دار کردن
tones سایه روشن عکس هوایی
shaded pole motor موتور با قطب سایه دار
luminist نقاش سایه روشن نما
mezzotint نقاشی سایه روشن کردن
mezzotinto نقاشی سایه روشن کردن
shadings اختلاف جزئی سایه رنگ
shade اختلاف جزئی سایه رنگ
crosshatch بطور اریب سایه زدن
sciomantic غیبگو از روی سایه مرده
solid سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
Lets sit in the shade , Its cooler. توی سایه بنشینیم خنک تر است
anti dazzle vizor سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
solids سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
shadowed سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
To shadow someone. مثل سایه کسی را تعقیب کردن
He hates my gusts. He detests me . He loathes the sight of me . سایه ام را با تیر می زند ( دشمنی وعداوت )
shadowing سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadows سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadow سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
galanty show نمایش اشکال بوسیله سایه انداختن
hachure سایه زنی قلم هاشور زدن
sciomacy غیب گویی از روی سایه مرده
stipple با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
hachures خطوط مقطع کوتاه برای سایه زدن بعکس
tone درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
tones درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
grey scale سایه هایی که از نمایش بخشهای رنگی روی صفحه تک رنگ تولید میشود
shadow factor ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
tan alt ضریب انحراف سایه برای تعیین ارتفاع اشیا در روی عکس هوایی
kernels تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
monochrome صفحه نمایش کامپیوتر که متن و گرافیک را سیاه و سفید و سایه دار و نه رنگی نشان میدهد
kernel تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
composite video واحد نمایش ویدیویی که یک سیگنال تصویری مرکب را می پذیرد و چندین رنگ یا سایه خاکستری ایجاد میکند
hypsometric diagram طرح منظری عوارض نمایی که عوارض در ان با سایه زدن مشخص شده باشد
overcast سایه افکندن ابر ابر دار کردن
hill shading سایه زدن ارتفاعات و تپه هاروی نقشه رنگ کردن ارتفاعات در عکس جهت تابش نور خورشید
cloud ابری شدن سایه افکن شدن
clouding ابری شدن سایه افکن شدن
To shade ones eyes. سایه زدن به چشم ( آرایش چشم )
clouds ابری شدن سایه افکن شدن
half tone رنگ متوسط سایه رنگ
black 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacks 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blackest 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacker 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacked 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
watermarks علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
watermark علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
offset knots گره نامتقارن [گاه جهت ایجاد سایه و تفاوت ظاهری طرح با دیگر قسمت ها به جای تکرار گره زدن بر روی دو تار مشابه در ردیف بافت بعدی از سه تار شماره یک، دو، سه و یا یک، سه، دو استفاده می کنند.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com