Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
hydrogenate
سبب ترکیب چیزی با هیدروژن شدن
Other Matches
dehydrogenize
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenate
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
hydro carbon
ترکیب هیدروژن و کربن
hydride
ترکیب هیدروژن دار هیدروکسید
hydrogenize
با هیدروژن ترکیب کردن هیدروژنی کردن
hydric
هیدروژن دار وابسته به هیدروژن
dehydroisomerization
همپارش با هیدروژن زدایی ایزومر شدن با هیدروژن زدایی
catalytic hydrogenation
هیدروژن دار کردن کاتالیزوری هیدروژن دارشدن کاتالیزوری
hydrogenation
هیدروژن دار کردن هیدروژن دار شدن
harmonic motion
اهنگ مرکبی که از ترکیب چند موج صوتی ساده تر ترکیب شده باشد
isomer
جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
isomerous
جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
compositions
ترکیب یکان ترکیب رزمی
composition
ترکیب یکان ترکیب رزمی
hydrogen
هیدروژن
hydrodimerization
دوپارش با هیدروژن
hydrocracking
کراکینگ با هیدروژن
hydrodimerization
دی مرشدن با هیدروژن
hydrogen sulphide
سولفید هیدروژن
hydrogenate
هیدروژن دادن
secondary hydrogen
هیدروژن 2 درجه
hydrogenation
هیدروژن دهی
hydrogenolysis
هیدروژن کافت
hydrogenator
هیدروژن ساز
hydrotreating
هیدروژن کاری
tertiary hydrogen
هیدروژن 3 درجه
heydrogenize
هیدروژن دادن
parahydrogen
هیدروژن پارا
dehydrogenation
هیدروژن زدایی
liquid hydrogen
هیدروژن مایع
heavy hydrogen
هیدروژن سنگین
orthohydrogen
هیدروژن ارتو
acid hydrogen
هیدروژن اسیدی
acid function
یون هیدروژن
active hydrogen
هیدروژن فعال
hydrogenation
عمل تبدیل به هیدروژن
light hydrogen
هیدروژن سبک یا معمولی
sulphide
نمک یااسترسولفید هیدروژن
sodium hydrogen carbonate
سدیم هیدروژن کربنات
secondary hydrogen
هیدروژن درجه دوم
tertiary hydrogen
هیدروژن نوع سوم
sulfide
نمک یااسترسولفید هیدروژن
labile hydrogen
هیدروژن تند اثر
hydrogenate
دارای هیدروژن کردن
standard hydrogen electrode
الکتورد هیدروژن استاندارد
hydrodesulfurizing
گوگرد زدایی با هیدروژن
hydrogen depleted structure
ساختار هیدروژن زدوده
hydrogen flame detector
اشکارساز شعلهای هیدروژن
hydrogen like atom
اتم هیدروژن مانند
pyrolytic dehydrogenation
هیدروژن زدایی تفکافتی
hydrogen like orbital
اوربیتال هیدروژن مانند
sodium monohydrogen carbonate
سدیم مونو هیدروژن کربنات
dehydrocyclization
حلقهای شدن با هیدروژن زدایی
hydrochloric
دارای هیدروژن و کلورین جوهر نمک
atomic hydrogen arc welding
جوش قوسی بوسیله اتم هیدروژن
chlorinated hydrocarbon
ماده حلال هیدروکلروکربن محلول هیدروژن و کلروکربن
monad
ذره بسیط که نیروی ترکیبی یک هیدروژن است
pH
علامت لگاریتم منفی برای غلظت یون هیدروژن برحسب گرم اتم درهر لیتر
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
proton
هسته اتم سبک و دارای تعداد مساوی اتم هیدروژن
hydrogen bonding
پیوند هیدروژنی
[ایجاد پیوند مولکولی توسط هیدروژن]
[در رنگرزی]
protons
هسته اتم سبک و دارای تعداد مساوی اتم هیدروژن
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
screw up
<idiom>
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
changing
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence
[around / between something]
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
fence
[around / between something]
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
to wish for something
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
forms
ترکیب
formed
ترکیب
form
ترکیب
synthesis
ترکیب
compounding
ترکیب
get-up
ترکیب
get-ups
ترکیب
construction
ترکیب
constellation
ترکیب
compositions
ترکیب
texture
ترکیب
composition of compo
ترکیب
set-up
ترکیب
composition
ترکیب
textures
ترکیب
configuration
ترکیب
constructions
ترکیب
make
ترکیب
makes
ترکیب
blends
ترکیب
accouterment
[American]
ترکیب
concoctions
ترکیب
concoction
ترکیب
accoutrement
[British]
ترکیب
art direction
ترکیب
décor
ترکیب
layout
ترکیب
blend
ترکیب
combination
ترکیب
feature
ترکیب
featured
ترکیب
features
ترکیب
featuring
ترکیب
making
ترکیب
make-up
ترکیب
compounded
ترکیب
melange
ترکیب
admixture
ترکیب
admixtion
ترکیب
comp
ترکیب
undercompounded
کم ترکیب
color
ترکیب
arrangements
ترکیب
built
ترکیب
compound
ترکیب
make up
ترکیب
syntax
ترکیب
compounds
ترکیب
configurations
ترکیب
mergence
ترکیب
anabolism
ترکیب
configuration
ترکیب
isomeric
هم ترکیب
conformation
ترکیب
syntheses
ترکیب
arrangement
ترکیب
contexture
ترکیب
commixture
ترکیب
fusions
ترکیب وامتزاج
merges
ترکیب کردن
compounds
ترکیب شیمیایی
synthesising
ترکیب شدن
to make up
ترکیب کردن
confect
ترکیب کردن
concoctor
ترکیب کننده
fusion
ترکیب وامتزاج
oxidization
ترکیب با اکسیژن
make up
ترکیب کردن
conjugation
ترکیب گشنگیری
constitutive
ترکیب کننده
cyclic compound
ترکیب حلقهای
duad
ترکیب دوتایی
synthesize
ترکیب شدن
feasion
عمل ترکیب
synthesize
ترکیب کردن
trivalence
ترکیب سه بنیانی
synthesized
ترکیب کردن
cosmic composition
ترکیب کیهانی
tetroxide
ترکیب چهاراکسیژنی
synthesized
ترکیب شدن
synthesizes
ترکیب کردن
synthesizes
ترکیب شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com