English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
giant star ستاره بزرگ و درخشان
Other Matches
binary star ستاره دوگانه ستاره دوتایی ستاره مزدوج
double star ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
Lesghi star ستاره لسگی [این طرح را ستاره شاهسون نیز می نامند و در فرش های ترکیه و قفقاز و ایران بکار می رود. خود طرح از یک ستاره هشت وجهی با چهار فلش به سمت داخل تشکیل می گردد.]
dog star ستاره شعرای یمانی ستاره کاروان کش
planet ستاره سیار ستاره بخت
planets ستاره سیار ستاره بخت
concentrator وسیله ابتدایی شبکه که حاوی توپولوژی منط قی است و گره ها متصل اند ولی هر بازوی ستاره به عنوان حلقه فیریکی به وسیله ستاره وصل است
stelliform ستاره وار ستاره وش
My grandparents are six feet under. <idiom> پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
fossil آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
macropterous دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
big game صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
museum piece آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
glitzy درخشان
glittery درخشان
beamy درخشان
luminous درخشان
brilliancy درخشان
eyebright درخشان
stellar درخشان
glitziest درخشان
shining درخشان
ablaze درخشان
gloss درخشان
prismatic درخشان
bright درخشان
mirror finish درخشان
brighter درخشان
luminescent درخشان
brightest درخشان
refulgent درخشان
fulgid درخشان
glaring درخشان
glitzier درخشان
fulgent درخشان
luminiferous درخشان
shiner درخشان
florestant درخشان در شب
lightsome درخشان
bertha درخشان روشن
starry درخشان معروف
adamantine سخت و درخشان
brilliant بسیار درخشان
sparklers گوهر درخشان
brilliant الماس درخشان
illustrious درخشان ممتاز
luciferous شب تاب درخشان
luminously بطور درخشان
bright درخشان تابان
brilliantly بطور درخشان
brighter درخشان تابان
semigloss نیمه درخشان
glisteningly بطور درخشان
brightest درخشان تابان
meteoric درخشان وزودگذر
shiny افتابی درخشان
lumine درخشان کردن
beaming درخشان پرتودار
lucid واضح درخشان
irradiated درخشان کردن
phosphorescent شب تاب درخشان
sparkler گوهر درخشان
irradiating درخشان کردن
irradiates درخشان کردن
irradiate درخشان کردن
star sapphire یاقوت کبود درخشان
brilliancy بازی درخشان شطرنج
radiant شعاع گستر درخشان
bright درخشان بدون روکش
brighter درخشان بدون روکش
brightest درخشان بدون روکش
soiuthern cross چهارستاره درخشان نیمکره جنوبی
brightened زرنگ کردن درخشان شدن
brightens زرنگ کردن درخشان شدن
illuminates درخشان ساختن زرنما کردن
brighten زرنگ کردن درخشان شدن
illuminate درخشان ساختن زرنما کردن
illuminating درخشان ساختن زرنما کردن
brightening زرنگ کردن درخشان شدن
blaze شعله درخشان یا اتش مشتعل
blazed شعله درخشان یا اتش مشتعل
blazes شعله درخشان یا اتش مشتعل
high beam نقطه درخشان ونورانی جلووسایل نقلیه
grandam مادر بزرگ ننه بزرگ
grandparent پدر بزرگ یا مادر بزرگ
so large چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparents پدر بزرگ یا مادر بزرگ
cray نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
glared انعکاس نور بسیار درخشان به ویژه روی صفحه نمایش VDU
glares انعکاس نور بسیار درخشان به ویژه روی صفحه نمایش VDU
glare انعکاس نور بسیار درخشان به ویژه روی صفحه نمایش VDU
flame tree درختان وبوته هاییکه دارای گلهای درخشان اتشی یا زرد رنگ هستند
burn in علامت گذاری یک صفحه تلویزیونی یا مانیتور پس از نمایش یک تصویر درخشان برای مدت طولانی
starred ستاره
starless بی ستاره
stars ستاره
aster ستاره
asterisk ستاره
asterisks ستاره
star ستاره
stellar پر ستاره
georgium sidus ستاره جرج
hesperus ستاره شام
lucifer ستاره بامدادی
companion ستاره ندیم
hesper ستاره مغرب
astronomers ستاره شناس
loadstar ستاره راهنما
lodestar ستاره قطبی
lodestar ستاره راهنما
lodestaror load ستاره قطبی
astronomer ستاره شناس
gaint star ستاره غول
fixed star ستاره ثابت
goat ستاره جدی
astronmer ستاره شناس
astronavigation ستاره نوردی
asteroidal مانند ستاره
goats ستاره جدی
asterism نشان ستاره
asterial ستاره شکل
comet ستاره گیسودار
an infinitude of stars تعدادنامحدودی ستاره
astrologer ستاره شناس
astrologers ستاره شناس
asterisk نشان ستاره
comets ستاره گیسودار
asterisks نشان ستاره
loadstar ستاره قطبی
Jove ستاره مشتری
sea pad ستاره دریایی
stellar شبیه ستاره
finger fish ستاره دریایی
evening star ستاره شامگاهی
dwarf star ستاره کوتوله
daystar ستاره بامداد
day star ستاره بامداد
d. star ستاره جفتی
starfish ستاره دریایی
camelopard ستاره زرافه
cameleopardalis ستاره زرافه
mars ستاره مریخ
Pole Star ستاره قطبی
astral شبیه ستاره
stellar ستاره وار
farsi be engilisi ارایشگاه ستاره
y network شبکه ستاره
y connection اتصال ستاره
vesper ستاره غروب
uranus ستاره اورانوس
supergaint ستاره ابرغول
pips ستاره سردوش
stelliform بشکل ستاره
stellate ستاره مانند
starlike ستاره مانند
starlet ستاره کوره
starlet ستاره کوچک
star bit بیت ستاره
star washer واشر ستاره ای
y voltage ولتاژ ستاره
star voltage ولتاژ ستاره
star spangled ستاره نشان
y winding اتصال ستاره
rolling stone <idiom> ستاره سهیل
shooting star ستاره ثاقب
shooting stars ستاره ثاقب
hexagram ستاره شش وجهی
pip ستاره سردوش
pipped ستاره سردوش
pipping ستاره سردوش
star spangled مزین به ستاره
planetesimal کوچک ستاره
proto star پیش ستاره
star finder ستاره یاب
morning star ستاره صبح
polestar ستاره قطبی
morning star ستاره بامدادی
multiple star ستاره چندگانه
neptune ستاره نپتون
north star ستاره قطبی
north star ستاره شمالی
polaris ستاره جدی
polaris ستاره قطبی
pluto ستاره پلوتو
neutron star ستاره نوترونی
asteroids شبیه ستاره
star connection اتصال ستاره
lunette ستاره صغیر
sea nettle ستاره دریای
medusa ستاره دریایی
sabaism ستاره پرستی
nova فانی ستاره
asteroid شبیه ستاره
moring star ستاره بامداد
pulsating star ستاره تپنده
starlight وابسته بنور ستاره
starred نشان ستاره اختر
stars نشان ستاره اختر
medusoid مانند ستاره دریایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com