English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
hero-worshipper ستایش گر ساده لوح [جامعه شناسی]
Other Matches
simple design طرف کف ساده [هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
basics یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
mirror carpet طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
structuring با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structures با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structure با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
worships ستایش
lauds ستایش
worshipping ستایش
worshiping ستایش
worshiped ستایش
worship ستایش
extolment ستایش
commendation ستایش
laudation ستایش
orison ستایش
adoration ستایش
panegyrics ستایش
panegyric ستایش
praising ستایش
praises ستایش
praised ستایش
praise ستایش
lauding ستایش
lauded ستایش
laud ستایش
proneur ستایش گر
veneration ستایش
panegyrical ستایش
eulogium ستایش
doxology ستایش
encomium ستایش
adulation ستایش
eulogy ستایش
eulogies ستایش
glorify ستایش کردن
to pay tribute to ستایش کردن
eulogised ستایش کردن
adorable شایان ستایش
eulogises ستایش کردن
eulogising ستایش کردن
eulogize ستایش کردن
eulogized ستایش کردن
eulogizes ستایش کردن
eulogizing ستایش کردن
glorifies ستایش کردن
commends ستایش کردن
commending ستایش کردن
ovations ستایش و استقبال
admiring ستایش امیز
exaltation سرافرازی ستایش
unsung ستایش نشده
lauded ستایش کردن
praiseful ستایش امیز
lauding ستایش کردن
panegyrize ستایش کردن
lauds ستایش کردن
laud ستایش کردن
laudator ستایش کننده
kudos ستایش کردن
commend ستایش کردن
commended ستایش کردن
adorability شایستگی ستایش
tribute ستایش تکریم
tributes ستایش تکریم
glorifying ستایش کردن
ovation ستایش و استقبال
doxologize ستایش گفتن
praiseworthiness برای ستایش
adorableness شایستگی ستایش
hierolatry ستایش مقدسات
doxological ستایش امیز
encomiastic ستایش امیز
sweet talk <idiom> ستایش کسی
laudable قابل ستایش
eulogistic ستایش امیز
eloge ستایش شخص مرده
praiseworthy قابل ستایش ستودنی
he won a high praise مورد ستایش بسیارواقع شد
more praise than pudding ستایش خشک و خالی
apotheoses ستایش اغراق امیز
apotheosis ستایش اغراق امیز
laudably بطور قابل ستایش
sensibility to praise حساسیت نسبت به ستایش
panegyric ستایش امیز مدیحه
praiseworthily بطور قابل ستایش
panegyrics ستایش امیز مدیحه
adorer ستایش کننده عاشق
venerating ستایش و احترام کردن
venerates ستایش و احترام کردن
to preach up ستودن یا ستایش کردن
venerated ستایش و احترام کردن
venerate ستایش و احترام کردن
panegyrical ستایش امیز مدیحه
palmary شایسته ستایش و تقدیر برجسته
commendably چنانکه شایان ستایش باشد
magnifcation درشت سازی ستایش زیاد
henotheism ستایش چند خدا یکی پس ازدیگری
claptrap سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
adorably چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
worthy of praise شایان تمجید سزاوارتمجید شایان ستایش
clodhoppers ساده
unassuming ساده
positive ساده
frugal ساده
simplex ساده
homespun ساده
unsophisticated ساده
inexpensive ساده
simpleminded ساده دل
untutored ساده
balder ساده
baldest ساده
baldly ساده
downright ساده
charmless ساده
daff ساده دل
clodhopper ساده
fructose ساده
freestanding ساده
free spoken ساده گو
fraudless ساده
bald ساده
sheepishly ساده دل
semplice ساده
idiot ساده
simple hearted ساده دل
plain hearted ساده دل
artless ساده
idiots ساده
naif ساده
incomposite ساده
simplistic ساده
incomplex ساده
sheepish ساده دل
fanciless ساده
plain ساده
innocent <adj.> ساده دل
simple-hearted <adj.> ساده دل
unmeaning ساده
simpler ساده
simple minded ساده دل
unceremonious ساده
simplest ساده دل
plains ساده
seemly <adj.> ساده دل
good-humored ساده دل
unaadorned ساده
plainer ساده
plainest ساده
conversable <adj.> ساده دل
taffetized ساده
expansive <adj.> ساده دل
simplest ساده
unaffected ساده
simple ساده
clean ساده
slickest ساده
slick ساده
cleaned ساده
cleanest ساده
cleans ساده
unceremoniously ساده
naive ساده
simpler ساده دل
explicit ساده
simple ساده دل
galah ساده لوح
gaby ساده لوح
frugal food خوراک ساده
gobemouche ساده لوح
gowk ساده لوح
free spokenness ساده گویی
flat rate نرخ ساده
gullibility ساده لوحی
lamblike ساده لوح
plain design طرح کف ساده
basic circuit مدار ساده
simple interest سود ساده
simplified ساده شده
lambs ادم ساده
lamb ادم ساده
booby ساده لوح
book keeping by single e. دفترداری ساده
empirical formula فرمول ساده
dupable ساده لوح
clean collection وصولی ساده
clean bill of lading بارنامه ساده
clean bill برات ساده
cats paw ساده لوح
simpleminded ساده لوح
simple average میانگین ساده
reducible ساده شدنی
simple distillation تقطیر ساده
primary cell پیل ساده
simple eye چشم ساده
simple fraction کسر ساده
plain weave بافت ساده
plain rib تیغه ساده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com