Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (20 milliseconds)
English
Persian
contest
ستیزه کردن مشاجره
contested
ستیزه کردن مشاجره
contesting
ستیزه کردن مشاجره
contests
ستیزه کردن مشاجره
Other Matches
flite
مشاجره کردن
pettifog
مشاجره کردن
go at
<idiom>
مشاجره کردن
tug-of-war
<idiom>
مشاجره کردن
falling-out
<idiom>
مشاجره کردن
spar
مشاجره کردن
sparred
مشاجره کردن
spars
مشاجره کردن
altercate
مشاجره کردن
halsie
مشاجره کردن
wrangle
مشاجره کردن
wrangles
مشاجره کردن
wrangled
مشاجره کردن
wrangling
مشاجره کردن
brabble
مشاجره کردن دعوا
squabble
ستیزه کردن
militates
ستیزه کردن
militated
ستیزه کردن
quarreled
ستیزه کردن
contend
ستیزه کردن
contended
ستیزه کردن
militate
ستیزه کردن
contends
ستیزه کردن
antagonise
ستیزه کردن
squabbling
ستیزه کردن
quarrel
ستیزه کردن
squabbled
ستیزه کردن
altercate
ستیزه کردن
squabbles
ستیزه کردن
militating
ستیزه کردن
quarrelled
ستیزه کردن
quarrels
ستیزه کردن
quarreling
ستیزه کردن
quarrelling
ستیزه کردن
argue
گفتگو کردن مشاجره کردن
arguing
گفتگو کردن مشاجره کردن
argues
گفتگو کردن مشاجره کردن
argued
گفتگو کردن مشاجره کردن
bickers
پرخاش کردن ستیزه کردن
bicker
پرخاش کردن ستیزه کردن
bickering
پرخاش کردن ستیزه کردن
bickered
پرخاش کردن ستیزه کردن
falling-out
مشاجره
honest broker
مشاجره
disputed
مشاجره
disputes
مشاجره
pique
مشاجره
halsie
مشاجره
falling out
مشاجره
disputing
مشاجره
contretemps
مشاجره
dispute
مشاجره
logomachy
مشاجره بر سر لفظ
contentions
مشاجره نزاع
pleas
مشاجره مدافعه
contention
مشاجره نزاع
plea
مشاجره مدافعه
disputes
مشاجره نزاع
scuffled
جنجال مشاجره
dispute
مشاجره نزاع
bust-up
دعوا-مشاجره
disputing
مشاجره نزاع
scuffling
جنجال مشاجره
scuffles
جنجال مشاجره
scuffle
جنجال مشاجره
disputed
مشاجره نزاع
habble
داد وبیداد مشاجره
dissents
مشاجره بر سر رای داور
wrangled
داد و بیداد مشاجره
wrangler
اهل مشاجره مخاصم
wrangling
داد و بیداد مشاجره
fall out
رخ دادن مشاجره داشتن
dissent
مشاجره بر سر رای داور
wrangle
داد و بیداد مشاجره
wrangles
داد و بیداد مشاجره
dissented
مشاجره بر سر رای داور
We had a slight contretemps at the parking lot
[car park]
.
ما یک مشاجره خفیفی در پارکینگ داشتیم.
quarrelsome
ستیزه جو
pugnacious
ستیزه گر
contentions
ستیزه
contestant
ستیزه جو
pugilist
ستیزه جو
disputing
ستیزه
contestants
ستیزه جو
scrappy
ستیزه جو
squabbles
ستیزه
squabbling
ستیزه
scrappiest
ستیزه جو
disputes
ستیزه
squabble
ستیزه
disputed
ستیزه
pugilist
ستیزه گر
contention
ستیزه
dispute
ستیزه
squabbled
ستیزه
conflict
ستیزه
melee
ستیزه
striver
ستیزه جو
by the ears
در ستیزه
altercation
ستیزه
squabber
ستیزه گر
strife
ستیزه
barratry
ستیزه جو
disputatious
ستیزه جو
disputations
ستیزه
disputative
ستیزه جو
disputation
ستیزه
scrappier
ستیزه جو
dissentious
ستیزه گر
conflicted
ستیزه
conflicts
ستیزه
contentious
ستیزه جو
xanthippe
زن ستیزه جو
xantippe
زن ستیزه جو
contretemps
ستیزه
altercations
ستیزه
melec
منافره ستیزه
intractable
خیره سر ستیزه جو
shrews
زن ستیزه جو پتیاره
currishness
ستیزه جویی
rooster
ادم ستیزه جو
roosters
ادم ستیزه جو
pugnacity
ستیزه جویی
shrew
زن ستیزه جو پتیاره
quarreled
دعوا ستیزه
quarrel
دعوا ستیزه
quarrelled
دعوا ستیزه
quarrelling
دعوا ستیزه
quarrels
دعوا ستیزه
disputatiousness
ستیزه جویی
quarreling
دعوا ستیزه
quarelsomeness
ستیزه جوئی
controversies
جدال ستیزه
controversy
جدال ستیزه
termagancy
ستیزه جویی
quarrelsomeness
ستیزه جوئی
make up
<idiom>
دوباره دوست شدن بعداز مشاجره ودعوا
it will give rise to a quarrel
مایه ستیزه خواهد شد
quarrelsomely
از روی ستیزه جوئی
shrewishly
از روی ستیزه جویی
currish
ستیزه جو غرغر کننده
disputatiously
ازروی ستیزه جویی
contending
ستیزه کننده مخالف
wrangling
داد و بیداد
[مشاجره]
[نزاع]
[اصطلاح تحقیر آمیز]
scrappiness
اوراق شدگی ستیزه جویی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com